جاناتان مرغ دريايي
«لکه محو نرم نرمک به سمت دريا ميرفت، کوچک و کوچکتر ميشد و بر بلنداي خيزاب ميدرخشيد، بعد در توقف ناگهانياي سرش را بالا گرفت، نوکاش کاملا رو به آسمان برگشت و چرخيد. يک غلت عمودي آهسته زد، و حلقه کامل و غيرممکني در هوا تشکيل داد.آنتوني از پرواز باز ماند و تماشا کرد؛ از ياد برد کجا بوده، و دوباره از پرواز جا ماند. با صداي بلند گفت: قسم ميخورم، قسم ميخورم که يه مرغ دريايي بود»!
اگر پرواز براي رسيدن به اوج را دوست داريد با «جاناتان مرغ دريايي» همراه شويد و بياموزيد که پرنده تنها با بالهاي تلاش و تمرين بسيار سمت آبي اوج را لمس ميکند. جاناتان مرغ دريايي داستاني است کوتاه که ريچارد باخ خلبان آمريکايي آن را در سال 1970 منتشر کرد : بيشتر مرغان دريايي، زحمت فراگيري چيزي را، به جز سادهترين حقيقتهاي پرواز، به خود نميدادند، آنها فقط پي يافتن راهي بودند كه بدانند چگونه براي دستيابي به غذا از ساحل دور شوند و دوباره بازگردند، براي بيشتر آنها، مسئله پرواز نبود، مهم غذا بود و بس، در حالي كه دغدغه جاناتان، نه غذا، بلكه پرواز بود. مرغ دريايي جاناتان ليوينگستون، بيشتر از هر چيز به پرواز عشق ميورزيد.
اين کتاب که ابتدا در 3 فصل منتشر شده بود، چندي پيش با تغييراتي، در 4 فصل منتشر شد. کتاب جاناتان تا پيش از اضافه شدن يک فصل به آن، کتابي رويايي بود درباره اينکه جاناتان چطور با تمرين، به چيزهايي که ميخواهد ميرسد اما گويا مخاطبان منظورِ اصليِ باخ را نفهميده بودند و پيغام او اشتباه به مخاطب رسيده بود. آنها هم ميخواستند به چيزهايي که ميخواهند برسند، اما تمرين و تلاشهاي جاناتان را فراموش کرده بودند و فقط جاناتان را در ذهن خود بزرگ کرده بودند و حالا فصل چهارم آمده است که بگويد مرغ دريايي جاناتان ليوينگستون يک بت نيست که يک راه است به سوي آبي اوج...
متنِ کامل «جاناتان مرغ دريايي»اثر ريچارد باخ با ترجمه مهسا يزداني در صد و شصت صفحه، با تيراژ 2هزار نسخه را انتشارات بهجت رهسپار بازار کتاب کرده است.
ژينت و ژول دو شخصيت اصلي دو نمايشنامه يکشنبه و زندگي خوب را ميتوان دو شخصيت تراژيک مدرن دانست که يکي در جستجوي هويت خويش بهسوي نابودي ميشتابد و ديگري در هراس پايان جهان به چيزي نميانديشد جز نيستي...
ميشل دويچ متولد 1948 در استراسبورگ شاعر و نمايشنامهنويس و کارگردان فرانسوي و يکي از سردمداران « تئاتر زندگي روزمره » در دهه هفتاد است که تحت تاثير آثار فوکو، بارت و لکان و بحث قدرت زبان، از نوشتار به عنوان وسيلهاي براي نمايش زندگي هر روزه مردمان معمولياي که پيش از اين جايي در صحنه تئاتر نداشتند استفاده ميکند. او از زمره دراماتورژهايي است که پس از ابزوردها، سعي دارند حرمت از دست رفته متن و کلام را به آثار نمايش بازگردانند، همه چيز را در کلمات و سادگي جملات، در سکوت و ناگفتههايي که در سايه گفتگوها پنهان شدهاند جاري ميکنند و زمينه را براي فعاليت نويسندگان دهه هشتاد مثل کلتس و لگرس آماده ميسازند.
«يکشنبه / زندگي خوب» نوشته ميشل دويچ و ترجمه زيبا خادم حقيقت با شمارگان هزار نسخه، 166 صفحه از سوي نشر بيدگل روانه کتابفروشيها شده است.
∎