شناسهٔ خبر: 14931853 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: آرمان امروز | لینک خبر

آتش درنیستان رو توی دلتون بخونید!

فریور خراباتی

صاحب‌خبر -

شهرام ناظری در حالی که لباس زورو به تن دارد، همراه حافظ ناظری از منزل خارج می‌شود و پاورچین به طرف محل کنسرت حرکت می‌کند و پرسان پرسان و یواش یواش خودش را به سالن می‌رساند.بیرون سالن چند نفر ایستاده اند. شهرام و حافظ از درخت بالا می‌روند و میان شاخ و برگ‌ها خودشان را پنهان می‌کنند. آنها را می‌بینند و به سمت شان می‌روند. یکی از آنها می‌پرسد «شما دو تا کی هستید؟» شهرام ناظری در حالی که صدایش را عوض می‌کند جواب می‌دهد «ما دو تا گیلاسیم!» فرد موردنظر با عصبانیت می‌گوید«مسخره بازی در نیارید، بیاید پایین ببینم.» شهرام ناظری و پسرش از درخت پایین می‌آیند.یکی از افراد جلو می‌آید و می‌پرسد «شما دو تا کی هستید؟» شهرام ناظری چشم‌بندش را در می‌آورد و می‌گوید«شهرام ناظری هستم، اینم حافظ پسرمه!» آنها را نگاه می‌کند و می‌گوید«خب حالا هرکی هستی، اینطرفا چیکار داری؟ نکنه می‌خوای بری کنسرت؟» شهرام ناظری لبخندی می‌زند و به حافظ نگاه می‌کند«نه بابا کنسرت دیگه چیه؟ ما لوله کشیم، اومدیم شوفاژای سالن رو تعمیر کنیم!» سری تکان می‌دهد و می‌گوید«باشه برید، فقط نبینم در حال درست کردن شوفاژا حرکات نابهنجار انجام بدیدها».شهرام ناظری و حافظ در حالی که اطراف را نگاه می‌کنند از در پشتی وارد سالن می‌شوند و روی صحنه می‌روند، در مقابل حضار تعظیم کرده و مردم آنها را تشویق می‌کنند. شهرام ناظری دستپاچه می‌شود و پشت بلندگو می‌رود و می‌گوید«بچه‌ها تشویق نکنید!» یکی از میان جمعیت می‌گوید «نمیشه که، خواننده که میاد بالا باید تشویقش کنیم!» شهرام ناظری لبخندی می‌زند و می‌گوید «خب توی دلتون تشویق کنید!» سپس حافظ سازش را دستش می‌گیرد و شهرام ناظری پشت بلندگو می‌ایستد و با صدایی آرام می‌گوید «می خوام آهنگ آتش در نیستان را بخوانم!» اما هیچ صدایی از ساز حافظ و بلندگوی شهرام ناظری بلند نمی‌شود. یکی از حاضران می‌پرسد «پس چرا نمی‌خونی؟» شهرام ناظری در حالی که با دست به او اشاره می‌کند که آرام‌تر صحبت کند، می‌گوید«همه تون آهنگ رو حفظید؟» مردم سرشان را به نشانه تایید تکان می‌دهند. ناظری آرام می‌گوید «خب توی دلتون آهنگ رو بخونید، منم توی دلم آهنگ رو می‌خونم!» در همین لحظه آن چند نفری که بیرون سالن بودند وارد می‌شوند. شهرام ناظری دستپاچه پشت بلندگو می‌گوید «بچه ها! بین خطوط برانید وجدانا، اون خط ترافیکی که الفبای رانندگی هم هست رو که برای شوهر عمه بنده نکشیدن که، مرسی اه!»