داوود رشيدي جزو معدود هنرپيشههاي نسل خود بود كه تحصيلات آكادميك خارج از كشور داشت و هنگامي كه به ايران بازگشت با نگاه و رويكرد تازهاي آثار خود را خلق كرد. از جمله «در انتظار گودو» و «ريچارد سوم». اين نگاه بهويژه در مقابل تئاترهاي سبُك آن زمان قرار گرفت كه به عنوان تئاتر ايراني مطرح بودند، اما داوود رشيدي با نگرش متفاوت خود به سرعت در كنار هنرمندان صاحبسبك تئاتر ايران مثل دكتر علي رفيعي، پري صابري، حميد سمندريان و... ايستاد. در تئاتر ابزورد تخصص داشت و پس از كارگرداني و بازيگري روند خوب خود را با ترجمههايش ادامه داد.
من نمايش «پيروزي در شيكاگو» به كارگرداني ايشان را در تئاترشهر ديدم كه اجراي بسيار موفقي بود و شما ميدانستيد با كارگردان هوشمندي مواجه هستيد كه ميداند چه ميخواهد. از دورهاي به بعد هم بيشتر در عرصه بازي ادامه فعاليت داد و همه ما بازي درخشان ايشان در سريال «هزار دستان» را فراموش نخواهيم كرد. آن هم با توجه به پيچيدگيهاي شخصيت كاكتر «مفتش شش انگشتي» كه جناب رشيدي با ظرافت و مهارت ستودني طراحي كرد. من جزو بينندههاي پروپاقرص اين سريال بودم و يكي از دلايلم ديدن بازي خيرهكننده ايشان بود. با شنيدن خبر درگذشت آقاي رشيدي بسيار اندوهگين شدم. طبيعي هم هست چون اين نسل هيچ جايگزيني ندارند.اي كاش با يك مديريت درست اين هنرمندان شاخص در زمان حياتشان بتوانند هنرشان را بيشتر در اختيار مردم قرار دهند؛ فراموش نكنيم زمان زيادي از فقدان عباس كيارستمي نميگذرد.
گرچه مرگ به قول احمد شاملو «يك واقعيت انكارناشدني است» ولي ايكاش جوري زندگي كنيم كه جز عشق و مودت و آفرينندگي چيزي از ما به يادگار نماند. آقاي رشيدي جزو هنرمنداني بود كه هميشه از ايشان به نيكي و ستايش ميتوان ياد كرد. به ويژه با كارهاي درخشاني كه در عرصه بازيگري، كارگرداني و ترجمه انجام داد. براي خانم برومند و ليلي عزيزم آرزوي صبر دارم.