یاسر نوروزی| روبان مشکی را ببندیم دور قاب سینمای ایران. داوود رشیدی رفت. او سال سرگردانی سینمای ایران جلوی دوربین رفت؛ سال بحران مالی. نصرتالله کریمی فیلمی متفاوت از همتایان سینمای آن روزها ساخت تا داوود رشیدی و بهروز وثوقی را در یک قاب ببینیم. «فرار از تله» در سال 50 کلید خورد و فیلمی بود خلاف خواست تماشاگر سهلپسند. موسیقی کار را هم مرتضي حنانه نوشت؛ تا به این ترتیب نخستين حضور داوود رشیدی در سینما حضوری آبرومندانه باشد. همزمان در «میعادگاه خشم» هم روبهروی فردین بازی میکرد. او البته تازهکار نبود. یک دهه پیشتر بعد از تحصیل در «بروکسل» برگشته بود و کارمند اداره تئاتر شده بود. از معدود اهالی سینمای آن سالها هم بود که تحصیلات عالیه داشت. حالا هم زمانی جلو دوربین میرفت که از سوی دیگر پرده، «داش آکلِ» آمده بود و افق سینمای ایران، آبستن «رگبار» بود. بهرام بیضایی یکسال بعد «رگبار» را خواهد ساخت، علی نصیریان در هیبت «ستارخان» جلوی دوربین خواهد رفت و عزتالله انتظامی در نقش «حیدرخان» و محمدعلی کشاورز در هیبت «صادق کرده». جمشید مشایخی هم یکسال قبل «پدر که ناخلف مرد» را بازی کرده. بهروز وثوقی هم شال بلوچ را پشت گردن انداخته نشسته تا کارگردان، مسعود کیمیایی بگوید: «صدا، دوربین، حرکت!». رشیدی در واقع در عرصهای پا به سینمای ایران گذاشت که مدعیان کم نبودند. او همچنین از فعالیتهای نمایشی غافل بود. گروه تئاتر «امروز» را تأسیس کرد تا بازیگرانی مثل پرویز فنیزاده، داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار، سیاوش طهمورث و مرضیه برومند را دور هم جمع کند. بعد هم به تلویزیون رفت و مدیرگروه نمایش شد. همان ابتدای دهه 50 هم در چند فیلم سینمایی دیگر بازی کرد که حالا فقط در حافظه پیشکسوتان سینما شاید باشد؛ فیلمهایی مثل «فدایی»، «جهنم» و.... او سال 52 با «خروسِ» شاپور قریب، طرفی نگرفت و بهرهای نبرد تا زمان بگذرد، دوربین روی ریل بیفتد و برسد به «کندو»ی فریدون گله؛ فیلمی که به ظاهر در چشم عدهای سخیف به نظر میرسد اما جامعهای را به تصویر میکشد که در کوچههای انحطاط خود، عربده میکشد، کافه را به هم میریزد و در تنور عصیانی میدمد که خاکسترهای زیر آتش است. این آخرین تجربه بازیگری داوود رشیدی بود پیش از انقلاب. اما شهرت رشیدی بعد از انقلاب رقم خورد. زمانی که علی حاتمی، مشایخی را کنار کشید و گفت: «میخواهم از 5 نفر شما یک قاب بسازم»؛ جمشید مشایخی در نقش «رضا خوشنویس»، «عزتالله انتظامی» در نقش «خان مظفر»، علی نصیریان در نقش «ابوالفتح»، محمدعلی کشاورز در نقش «شعبان استخوانی» و داوود رشیدی در نقش «مفتش شش انگشتی»؛ مردی که «سال وبایی از سر کوچه» رد میشود، کسی او را نمیشناسد، زیرانداز پدر را میبیند که آتش زدهاند و نعشش را قبل از آن بردهاند.... مفتش ششانگشتی در تقابل با رضا خوشنویس نقش منفی بود و «هزاردستان» هم پر از صحنههای زجر و شکنجه و بدبختی. منتها داوود رشیدی بعدها درباره این نقش برجسته گفت: «بلاهايي که سر خوشنويس ميآورد همه به خاطر اطاعت از دستور بود و... در اصل آدم مهربانی بود اما در راهي افتاده بود که ممکن است روي شخصيتي اتوي داغ بگذارد و خيلي کارها را ممکن است از ته دل هم نکند؛ اینها بدجنسيهاي مأموري نيست که بهطور معمول ديده ميشود. مثل شلاقزدن و سر زير آبکردن و... که شايد مردم عادي آن زمان يا حتي خيلي از منتقدان به اينها فکر نميکردند؛ ولي تأثيرش را گذاشته... مردم مينشستند، ميديدند و از آن لذت هم ميبردند و آن شخصيت را دوست داشتند و با او ارتباط برقرار ميکردند.»
سریال «هزاردستان» سالهای پایانی دهه 60 از شبکه یک روی آنتن رفت و نام بازیگران آن ازجمله داوود رشیدی همه جا گشت؛ این آغاز شهرت و محبوبیت ماندگار این بازیگر در ایران بود. پیش از پخش «هزاردستان» البته رشیدی فیلمهای دیگری هم بازی کرده بود که ازجمله آنها میتوان از «کمالالملک»، «گلهای داوودی»، «تاتوره»، «راه افتخار»، «تکیه بر باد» و... نام برد. رشیدی همزمان در سریالهای مهمی هم ایفای نقش کرده؛ سریال «کوچک جنگلی»، «گرگها»، «امام علی»، «گل پامچال»، »آوای فاخته» و «ولایت عشق». در سریال «تنهاترین سردار» به کارگردانی مهدی فخیمزاده هم عهدهدار نقش عمروعاص بود.
حافظه سینمای ایران نقشهای ماندگارش را از یاد نمیبرد اما حافظه این بازیگر کهنهکار این روزها آشفته بود. داوود رشیدی چند سال پایانی عمرش را به آلزایمر دچار بود تا اینکه صبح روز گذشته در 83 سالگی درگذشت. از زبان مفتش اگر بخواهید بشنوید، «خسته» بود. پایان «هزاردستان» هم همین بود. مفتش ایستاد و رو به خوشنویس گفت: «دیگر خسته شدم». بعد رفت؛ به استقبال مرگ.
داوود رشیدی که بیشتر او را در نقش ماندگار «مفتش شش انگشتی» می شناسند در سن 83 سالگی درگذشت
سکانس آخر
حسن روحانی، رئیس جمهور در پیام توئیتری درگذشت این بازیگر پیشکسوت را تسلیت گفت
صاحبخبر -