جوان آنلاین: «سرتیپ النعیمی، فرمانده عملیات جبهه جنوب اشک از چشمانش جاری بود و آرزو میکرد که کاش گلولهای به سینه او اصابت و او را از نفس میانداخت. او با آه و ناله از افسران استمداد میکرد؛ به من بگویید چه پاسخی به سرورمان صدام بدهم؟ به وزیر دفاع چه جوابی بدهم؟» متنی که خواندید، برگرفته از کتاب اطلس نبرد بیتالمقدس منتشرشده از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاعمقدس است. در این کتاب به خاطرات نیروهای ارتش بعث درخصوص شکستشان در عملیات الیبیتالمقدس یا همان فتح خرمشهر پرداخته شده که بخشی از کتاب را پیشرو دارید.
سرهنگ رضا الصبری از عقبنشینی لشکر ششم عراق از محور قرارگاه قدس میگوید: عرض رودخانه کرخه کور بسیار اندک بود و ما با ایجاد موانع و استحکامات سعی میکردیم موانع طبیعی را تقویت کرده و هرگونه عبور از این خطوط را غیرممکن سازیم. ایرانیها پس از عبور از رودخانه کارون توانستند مناطق تحت سلطه ما را با خطر مواجه سازند و با حملاتی برقآسا، دومین خاکریز نیروهایمان بعد از کارون را هم به تصرف خود درآورند. لشکر پنجم به فرماندهی سرهنگ ستاد، الحیالی به سمت محور مذکور حرکت کرد. این لشکر نیرویی زرهی بود. لشکر یازدهم پیاده نیز مأمور همراهی با آنها شد. این نیروها طی جنگ سختی توانستند از پیشروی رزمندگان ایرانی جلوگیری کنند؛ بنابراین نیروهای ایرانی مجبور به توقف و ناچار به عقبنشینی به آنسوی کارون شدند، اما از جانب دیگر توانستند تمامی مواضع عقبه نیروهای ما در خرمشهر را به سلطه خود درآورند و پشت ما را خالی کنند. با وجود برتری ما در این قسمت از عملیات، از پشت سر تمامی تماسهای امدادی ما قطع شده بود. به همین خاطر سرتیپ ستاد النعیمی گفت درگیریهای جدید و ادامه آنها برایمان گران تمام میشود و دستور توقف عملیات را صادر کرد، اما فرمانده تیپ ۶۰۳ که دچار رؤیای دریافت مدال و هدایای شجاعت شده بود، بدون آگاهی و هوشیاری لازم دست به هجوم زد و در همان ابتدای کار در دام گلولههای آتشین نیروهای ایرانی افتاد و هلاک شد. رزمندگان ایران اسلامی، به فتح این محورها قانع نشدند و سعی در گسترش دامنه عملیات در منطقه داشتند و با این سیاست و شیوه به موفقیتهایی دست یافتند، چنانکه در عمق ۱۷ کیلومتری دست به اجرای عملیات زدند. این درگیریها آنها را متحمل خسارات و تلفات کرده بود، زیرا منطقه هموار برای مانوردادن نیروهای زرهی و تانکهای ما بسیار مناسب بود و توانستیم آنها را متوقف کنیم. البته فرمانده لشکر ششم مرتکب حماقت شد و ایرانیها را دستکم گرفت و برای به دست آوردن پیروزی نهایی بر ایرانیها و نابودکردن کامل حرکات آنان دست به حمله و حرکت به سوی خطوط ایرانیها زد، اما همان لحظه رزمندگان ایرانی چنان جهنمی بر سر او و افرادش فرو ریختند که طعم تلخ ناکامی را چشید و درخواست نیروی کمکی کرد. نیروی کمکی نیز هیچ موفقیتی برایش نداشت و تانکها و نفربرهای مشتعل، تمام منطقه را پر کرد و انهدام نیروهای پشتیبانیکننده نیز به لیست بدبختیها و ناکامیهایمان افزوده شد. سرتیپ النعیمی، فرمانده عملیات جبهه جنوب که در قرارگاه عملیات به خواندن گزارشها مشغول بود، اشک از چشمانش جاری شد و آرزو کرد که کاش گلولهای به سینه او اصابت میکرد و او را از نفس میانداخت. او که فرمانده بزرگترین نیروی جنگی عراق بود با آه و ناله از افسران استمداد میکرد: به من بگویید چه پاسخی به سرورمان صدام بدهم؟ به وزیر دفاع چه جوابی بدهم؟
در همین لحظه فرمانده لشکر ششم، از فرمانده سپاه سوم درخواست اجازه عقبنشینی کرد. آری عقبنشینی کلمهای که در قاموس نظامی عراق نامفهوم بود. صدام حسین پیش از این گفته بود: عراقیها با کلمهای به نام عقبنشینی آشنا نیستند و تنها پیشروی را میشناسند، حال آنکه این جنگ کلمه عقبنشینی را به قاموس ما افزود.
بار دیگر فرمانده لشکر ششم از فرمانده سپاه سوم عراق درخواست صدور اجازه عقبنشینی کرد و مخصوصاً یادآور شد که ایرانیها در تمامی مناطق کرخه، روستای جفیر، هویزه و پادگان حمید به مواضع ما نزدیک شدهاند. سرانجام طی یک گزارش محرمانه، پاسخ مثبت فرماندهی کل در مورد عقبنشینی صادر شد و در زیر آتش سنگین توپخانه ایران و فریادهای اللهاکبر یا حسین رزمندگان ایران اسلامی، لشکر ششم زرهی عراق عقبنشینی کرد و حزب بعث طی یک بیانیه این حرکت را یک عقبنشینی تاکتیکی عنوان کرد.
نظر شما