به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، همیشه ماه رجب که به نیمههای خود که میرسد شور خاصی در بین خانوادهها به وجود میآید و همه در تکاپوی تهیه هدیه برای پدر و مرد زندگیشان هستند؛ این هدیه می تواند یک نقاشی کودکانه و یک جمله محبتآمیز یا حتی پختن شام موردعلاقه برای همسر باشد اما در این روزها نبایدفراموش کرد همسران جوانی را که تمام عشق وزندگی خود را راهی دفاع از اسلام و انقلاب و وطن کردهاند و در اوج جوانی تمام سهمشان از زندگی، تنها قاب عکسی از لبخند همسر بهشتیشان است که در فراقش میخوانند:
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
به مناسبت روزهای با شکوه میلاد حضرت علی (ع) و روز پدر به سراغ تعدادی از خانوادههای شهدا رفتهایم و پای صحبت فرزندان و همسر شهید نشستهایم تا بدانیم برای آن لحظههای شیرین دور هم بودن خانوادگی چه سرگذشتهای قهرمانانهای از دلاوران این سرزمین به ثبت رسیده تا شاید بتوانیم گوشهای از این ایثار را در کنج ذهنهای اسیر در روزمرگی خود یادآور شویم.
در این گفتوگوی صمیمانه همسران شهدا از دلتنگیهای خودشان میگویند، از هدیه روز مرد امسال به همسر شهیدشان و این که اگر به گذشته برگردند، بازهم برای رفتنشان رضایت دارند چراکه این راه را با اعتقاد و عشق پیمودهاند و شهید سعید است و شهادت سعادت.
روزه برای سلامتی آقا مسلم
ابتدا هم صحبت همسر شهید مدافع حرم مسلم خیزاب میشویم، او میگوید اگر به گذشته برگردم و همسرم در روز پدر راهی منطقه شود، مشتاقتر از گذشته بدرقهاش خواهم کرد، چراکه آنها مدافع حرم دختر حضرت علی (ع) شدند؛ از حضرت علی (ع )میخواستم که برایشان بهترین هدیه این باشد که کنار حوض کوثر در بهشت با آنها همنشین شوند، همیشه روز مرد را برای سلامتی آقا مسلم روزه میگرفتم تا همیشه سالم باشد، ثواب همه آن روزهها را برای روز مرد به ایشان هدیه میکنم.
همسر این شهید مدافع حرم روایتگر سختی این روزهای خانواده شهداست و می گوید: ایام خیلی سختی برای ما خانوادهها هست به خصوص برای من، چند روز پیش محمدمهدی نامهای برای پدرش نوشته بود که قلبم را به درد آورد، امسال دو مناسبت روز پدر و ایام عید که همه دوست دارند کنار پدرشان باشند با هم مصادف شده است و او بیش از قبل دلتنگ پدرش شده است.
لبخند رضایت از سیزده سال زندگی مشترک
همسر شهید مجیدی معتقد است: بعضی از سرنوشتها رو می شود تغییر داد، ولی بعضی از آنها که در لوح محفوظ هست را نمیشود، همسر من اصلاً نباید داخل آن اتوبوس میبود و به جای دوستش که خواب بوده و میخواسته که آن بنده خدا رو بیدار نکند به آن اتوبوس رفته، ایشان با یکی از همکارانشان روی بوفه ماشین خوابیده بودند یعنی آنقدر نزدیک به هم بودند، ولی همسرمن شهید شدد و همکارشان مجروح!
همسر شهید حادثه تروریستی سیستان از هدیه امسال روز مرد میگوید و از اینکه نمیتواند جلوی عشق به شهادت همسرش را بگیرد و ادامه میدهد: من اگر هم میخواستم نمیتوانستم جلوی شهادت ایشان را بگیرم چراکه عاشق شهادت بود و لیاقتش را هم داشت و هدیه من در این روز به عزیزترینم، لبخند رضایت از سیزده سال زندگی مشترک است و اینکه به ایشان بگویم عاشقانه دوستش دارم و خواهم داشت و امسال روز مرد به ایشان میگم؛ «تمام عشق و هستی من روزت مبارک».
سردار عزیزم شهادتت مبارک
و همسر شهید کریمی از شهدای حادثه تروریستی در جاده خاش هم از رضایت خود برای رفتن همسرش میگوید و اینکه اگر امروز، در روز میلاد علی ابن ابی طالب(ع) اعزام می شد بازهم رضایت داشتم چون تلاش برای برقراری امنیت یک جامعه روز مرد و غیر روز مرد ندارد و در هر موقعیت و زمانی انسان باید در هر لباسی برای برقراری امنیت کشورش، نظام و مردمش آماده باشد و اگر امروز کنارم بود، هدیه من عطر گل محمدی بود چون بوی عطر بهویژه عطر محمدی را دوست میداشت و اما حال که به ظاهر نیست، میگویم «سردار عزیزم شهادتت مبارک».
همه ما در کودکی، تنها قهرمان زندگیمان پدر بود، قویترین آدم دنیا و کسی که جواب همه سؤالها را میدانست و ساعتها همکلام شدن با او و قدم زدن در خیابان و پارک برایمان فقط چند لحظه بود و هرسال مشتاقانه روز پدر قلکهای کوچکمان را میشکستیم تا هدیه به دستان پرمهرش پیشکش کنیم، اگر میترسیدیم، دستان مردانه پدر را محکم میگرفتیم و در آغوش پدر که امنترین جای دنیا برایمان بود، آرام میگرفتیم.
حال همسران شهدا را نمیشود درک کرد و فقط میتوانیم توصیف کنیم که شاید سختترین لحظات زندگی ایشان، بهانهگیریهای کودکانه فرزندان شهدا باشد که دلتنگ پدر شدهاند و از شنیدن خاطرات پدر و پسری همکلاسیها دلشان شکسته و جایی امنتر آغوش مادر برای گریه و گلایه پیدا نمیکنند.
پدر من همیشه زنده است و قهرمان زندگی منه
محمدمهدی پسر شهید مسلم خیزاب که همه ما او را به پوشیدن لباس پدرش و استواری نگاهش میشناسیم از حال و هوای این روزهای مدرسه برایمان تعریف میکند و میگوید: در مدرسه یکی از هم مدرسهایهایم به من گفت تو پدر نداری بزرگ هم بشی خیلی خوشبخت نخواهی بود اما پدر من همهچیز برام میگیرد و عید کنار هم هستیم.
با بغض چمبره زده در گلو از او پرسیدم چه جوابی به دوستت دادی؟ از جوابی که داده بود واقعاً جا خوردم چرا که گفته بود: پدر کی مانده؟ پدر تو هم روزی میره اما من پدرم شهید است و همیشه زنده، پدرم قهرمان زندگی من است و هنگامی که امام زمان(عج) بیاید پدرم هم خواهد آمدو آن موقع است که از تو سؤال میشود که چرا این حرف را به من زدی و دل سوزاندی...
انگار دل محمدمهدی خیلی پر بود اما باصلابت و افتخار به شهادت پدر در پاسخ به همکلاسی خود گفته است: من بعد از شهادت پدرم، کسی جای پدرم شده که پدر همه بچههای شهداست، همه دنیا دوست دارند ایشان را یکبار ببیند اما من چند بار در آغوش ایشان قرار گرفتم و ایشان کسی نیست جز امام خامنهای، حاج قاسم را هم دیدهام و باهم خیلی رفیقیم، همین سردار عربپور، سردار معصومبیگی، آقای شیرازی را دارم، که عباسآقا به هم قول داده با برادرانشان، برادرم باقی بمانند که همه طلبه هستند.
میخواهم حاج قاسم بشوم
محمدمهدی 8 ساله، به راهی که پدرش رفته افتخار میکند و ادامه میدهد: به او گفتم، شما اسم چند تا از رفیقهایت را بگو! تازه آقا هم با من رفیقه حتی آقا با دوستان پدرم تو لشکر ۱۴ امام حسین (ع) رفیق هستند اما تو چی؟ من به واسطه پدرم اینهمه رفیق خوب دارم اما تو نمیتوانی یک رفیق خوبت را نام ببری، چون نداری، و روزی می رسد که حاج قاسم بشوم. پدر من مثل امام حسین (ع) و حضرت علی (ع) شهید شده، پدرم راه آنها را رفت...
محمدمهدی از دلتنگیهایش میگوید از اینکه دلش برای احترام نظامی گذاشتن پدر به عکس آقا و روزهایی که باهم به گلستان میرفتند تنگشدهاست، او ناگهان یاد حرف پدر می افتد و با لبخند میگوید: پدرم همیشه به من میگفت، من که نیستم حرف مادرت را خیلی گوش کن، من همیشه شما را میبینم، حتی وقتی کنارت نیستم، پس سعی کن هرگز مادرت را حرص ندهی چون زنگ میزند به من و من ناراحت میشوم.
خوش به حالت مادر که شما پدرداری
همسر شهید خیزاب جملهای میگوید که بغض را در گلویمان میشکند و دل را آتش میزند: امشب محمدمهدی به من گفت خوش به حالت مادر که شما پدرئداری و ایکاش امشب پدر هم به خواب من بیاد که روز پدر را تبریک بگویم.
فرزندان شهید مجیدی از دلتنگیهای پدرانه میگویند، مهدی دلش برای صحبتهای بابا تنگشده و مریم برای قصههای قرآنی که بابا میگفت و دوست دارد بگوید که بابا خیلی دوستت دارم اما مهدی گله دارد که «بابا چرا از پیش ما رفتی؟ و مرد کوچولوی خانه شهید مجیدی که هنوز یک سالش نشده، با دیدن عکس پدر ذوق میکند و باخندههایش آتش دل ما را شعله ورتر میکند».
امیرحسین فرزند بزرگ شهید اسماعیل کرمی دلش برای دورهمی های با پدر تنگشده و میگوید: دوست دارم دوباره خانوادگی دورهم جمعشویم و به مسافرت برویم (که از کارهای موردعلاقه پدر بود) و اینکه به دید و بازدید اقوام برویم، ظهرهای جمعه به نماز جمعه بریم (سعی میکرد که نماز جمعهاش ترک نشود) و اینکه عصرهای جمعه زمانی که وقتش آزاد بود به همراه خانواده به گلستان شهدا برویم و امیررضا، پسر کوچکتر شهید میگوید: دلم برای اینکه با بابایم برم استخر و شنا کنم تنگشده، آخه بابام هفتهای یکبار زمانی که در منزل بود من را استخر میبرد تا شنا کنم.
پدر عزیزم، در چهلسالگی انقلاب با شهادتت سیلی محکمی به دشمنان اسلام زدید
امیرحسین پدر را مشتاق شنیدن سخنان رهبر از تلویزیون میداند و یادآور میشود که اهمیت به نماز اول وقت میداد و از جمعی که غیبت میشد دوری میکرد و برای روز پدر میگوید: پدر عزیزم شهادتت مبارک خوشحالم که شما و همرزمانتان به آرزوی قلبیتان یعنی شهادت که بالاترین درجه مرگ است رسیدید، هرچند دوری از شما برای ما سخت است، شما با شهادتتان در چهلسالگی این انقلاب، سیلی محکمی به دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی ایران زدید و شور حسینی دیگری در اصفهان و در سراسر ایران برپا کردید، ما راه شما را تا ظهور حضرت مهدی (عج) ادامه خواهیم داد و امیررضا عاشقانه و غریبانه برای پدر میخواند: بابای عزیزم دلتنگت هستم پیش ما جایت خیلی خالی است، همیشه آخر هفتهها منتظرت هستم که بیایی و باهم به پارک برویم و باهم بازی کنیم.
در جوار رحمت الهی شادباد روح بلند رهبر کبیر انقلاب اسلامی که فرمود: «فتح الفتوح انقلاب اسلامی تربیت این جوانها است» چراکه خانوادهها و همسرانشان یادآور جمله «ما رایت الا جمیلا» ی زینبی (س) و کودکانشان معلم اخلاق هستند.
اما باوجود صلابت و اقتدار خانوادههای شهدا، باز در چنین ایامی دلها میسوزد و اشک دیدهها روان است از مظلومیت و تنهایی همسر شهید و از دلتنگی و بهانهگیریهای کودکی که تنها دلخوشیاش قاب عکس پدر است و به امید دیدار روی ماه پدر در خواب، شبها سر به بالین میگذارد.
انتهای پیام/63106/ر30/
نظر شما