سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- مریم ترابی: یادش بخیر وقتی بچه بودیم، شبهای بلند پاییز و زمستان برای ما با قصهگویی مادربزرگ و پدربزرگها سپری میشد. خیلی از درسهای زندگی و نکات تربیتی را از زبان قصههای شب وقتی که مادر فارغ از کارهای روزانه مینشست و برای ما میگفت: یاد گرفتیم. لذت شنیدن قصه از زبان بزرگترها چنان شیرینی برای ما داشت که هنوز هم با اینکه هر کدام برای خودمان بزرگ شدهایم و در نقش والدینی برای فرزندان خود قرار گرفتهایم دوست داریم قصههای قدیمی را بشنویم. قصههایی که هرکدام برای ما پر بود از حکایت و نکات مهم زندگی. ما با همین داستانهایی که از زبان بزرگترها برای ما گفته میشد درسهای زندگی را آموختیم و بزرگ شدیم؛ اما امروزه قصهگویی دیگر مثل گذشته رونقی ندارد و در بین خانوادهها بسیار کمرنگ شده است. گویا موضوعات روزمره زندگی دیگر برای کسی حال و حوصله قصهگویی باقی نگذاشته است. والدین بهقدری درگیر مشکلات زندگی خود هستند که فقط با خریدن چند جلد کتاب تصور میکنند وظیفه کتابخوانی فرزندانشان را به جا آوردهاند و همیناندازه هم کافی است. در حالی که اینگونه نیست. والدین نباید فراموش کنند که داستان و قصه میتواند نقش مؤثری در تربیت فرزندان داشته باشند. آنها میتوانند با کمک از قصهها، موضوعات تربیتی را به فرزندان خود گوشزد کنند. نسرین صمصامی، شاعر و نویسنده حوزه کودک و نوجوان کتابهای بسیاری برای کودکان و نوجوانان به رشته تحریر درآورده است. او کهنداستانهایی را برای نوجوانان نوشته است که به گفته خود او داستانهایی هستند که به صورت شفاهی و از زبان افراد خانواده شنیده است و آنها را در مجموعهای گردآوری کرده است. او نه تنها قصه و شعر برای کودکان مینویسد بلکه برای آنها قصهگویی هم میکند. او همچنین در فرهنگسرای خاتم (ص) و کتابخانه استاد حکیمی در منطقه ۱۸ تهران برای مادران و کودکان نشستهای آموزشی و کارگاهی برگزار میکند. درباره تأثیر و نقش قصه در تربیت کودکان با او به گفتوگو نشستهایم که ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
پیامهای تربیتی در پیچ و خم قصهها
پیامهای تربیتی در پیچ و خم قصهها
این روزها بسیاری از والدین و بهویژه مادرها نمیدانند که قصهگویی چه تأثیرات شگرف، عمیق و مثبتی در تربیت کودکان دارد. در ابتدای کتابهای داستان و بهخصوص کهنداستانهایی که به زبان امروزی روایت کردهام در مقدمه آنها این موضوع را آوردهام که اگر ما بتوانیم روایت و قصه را وارد زندگی بچههای خود بکنیم در واقع فرزندان خود را عادت میدهیم که مسائل تربیتی را در فضاهایی که ما در ذهنشان ایجاد میکنیم بشنوند. کودکان با این قصههایی که ما میگوییم در حقیقت خودشان را به جای شخصیت و نقش اصلی داستان میگذارند و به نوعی با او همذاتپنداری میکنند. داستان و قصه با تمام فیلمها و کارتونهایی که کودکان میبینند یا بازیهای دیجیتالی که بازی میکنند بسیار فرق دارد. قصه و روایت غنای بیشتری برای کودک و نوجوان ما دارد؛ چراکه تخیلات آنها را فعال و درگیر با داستان کرده و موجب شکوفایی خلاقیت آنان میشود.
کودک با پردازش تفکرات و تخیلات خودش که محض و ناب است در قصه قرار میگیرد. این فضایی که او در آن قرار میگیرد فضایی است که مختص شخص خود اوست. او در این فضا با شخصیت اصلی داستان همذاتپنداری میکند. درست در همین زمان است که ما میتوانیم مناسبترین پیامهای تربیتی خود را در پیچ و خم داستان به او بگوییم. زیرا ما با قصهگویی صد درصد حواس کودک را با خود همراه میکنیم و، چون کودک ششدانگ هوش و حواس خود را به قصه داده است تا بفهمد عاقبت این قصه چه میشود و شخصیت داستان چه سرانجامی خواهد داشت ما میتوانیم امتیازهای خوبی از این موضوع برای تربیت صحیح خود بگیریم.
والدین صیاد ذهن فرزندان خود هستند
ما والدین مانند صیادی هستیم که میتوانیم افکار کودک خود را صید کنیم و این صید میتواند راهگشایی برای ما باشد. چون ما با قصهگویی خود باعث میشویم کودکان به افکار صحیح و درست، میل و رغبتی پیدا کنند تا در مسیر درست زندگی بیفتند. در گفتوگو و نشست با مادران بارها به این نکته تأکید داشتم که، چون قصه یک روایت است پس ما میتوانیم به طور غیرمستقیم تعلیماتی را به کودک خود بدهیم. همه میدانیم که به کودکان و نوجوانان نمیتوانیم به صورت مستقیم مطالبی را که میخواهیم بدانند، بگوییم؛ زیرا آنها نه تحمل نشستن پای یک بحث و گفتوگوی خشک و خستهکننده را دارند و اصلاً پای صحبتهای ما نمینشینند و اگر هم به اصرار و ترس از والدین خود بنشینند نمیتوانند با دل و جان به آن مطالب و صحبتهایی که ما برای آنها داریم گوش بسپارند. پس بهترین راه این است که ما با خصوصیات اخلاقی خود آنها وارد شویم. مثلاً آنها دوست دارند که یک شخصیت داستانی داشته باشند، یک الگو داشته باشند، دوست دارند با یکی همذاتپنداری کنند. پس درستترین راه این است که ما برایشان قصهگویی کنیم. ما حتی ما از معجزه داستانسرایی میتوانیم در آموزش دروس استفاده کنیم. در موضوعات درسی مواردی دیده شده است که کودکان درسهایی که برای آنها نامفهوم و بسیار پیچیده بوده است را در قالب داستان برای آنها روایت کردهاند و از این طریق بچهها را به آن غنای فکری رساندهاند که کاملاً متوجه آن درس شدهاند.
قصهگویی یک نیاز است و این نیاز نباید نادیده گرفته شود. بنابراین بهتر است برای فرزندانمان بیشتر از همیشه وقت بگذاریم. آنها را به حال خود رها نکنیم، آنها را فقط با کتابهای درسی و کارتونهای تلویزیونی تنها نگذاریم که بخواهیم فرزندانمان با اینها سرگرم باشند. والدین برای رفع این نیاز باید بانک اطلاعاتی قوی داشته باشند تا بتوانند بهدرستی این نیاز بچهها را برآورده کنند. بچهها نیاز دارند وقتی پای صحبت مادر خود مینشیند حداقل مادر یک ضربالمثل را در قالب قصه برای آنها تعریف کند. قصهگویی، شأن و جایگاه بسیار بالایی دارد و والدین نباید در تربیت کودکان خود آن را نادیده بگیرند. صمیمیت و گرمی و جذابیتی که در قصه گفتن والدین برای بچهها هست با هیچ چیز دیگری برای بچهها برابری نمیکند. والدین این فرصت ناب را در تربیت بچهها از دست ندهند. فراموش نکنیم که همه چیز در دنیای قصهها بر ذهن و دل کودک مینشیند.
نظر شما