شناسهٔ خبر: 28957346 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: ایران آنلاین | لینک خبر

آرزوهای بر باد رفته

صاحب‌خبر -





قسمت چهل و دوم/ غلام در آن نیمه شب برفی با شاکلیدی که از زمان همکاری با باند سارقان شبرو آن را نگه داشته بود به آسانی در ورودی ساختمان شرکت تجاری برادر و شرکایش را گشود و در تاریکی راهرو از پله‌ها بالا رفت و کورمال خودش را به طبقه دوم رساند. همانگونه که از پیرمرد آبدارخانه چی شنیده بود میانه راهرو با تاباندن پرتو چراغ قوه روی درهای قسمت‌های مختلف شرکت تابلوی روی در بخش حسابداری را پیدا کرد و با گشودن قفل وارد اتاق شد.در روشنی چراغ قوه گاوصندوق را کنار میز حسابدار تشخیص داد و شتابزده در پای آن زانو زد. باز کردن رمز گاوصندوق برای غلام چندان مشکل نبود چرا که مهارت خاصی در گشودن رمزها داشت و همیشه سردسته باند انجام این کار را به او واگذار می‌کرد. با کمک گوشی خاص ضربان سنجی که خود ابداع کرده بود به یک یک اعداد رمز گاوصندوق پی برد و در فولادین آن را گشود. غلام امیدوار بود مدارکی درباره برادر همزادش پیدا کند تا به نجات از اتهام‌هایی که حسابدار کینه جوی شرکت به او زده بود منجر شود.در گاو صندوق را که باز کرد با شتاب دلهره‌آوری که داشت اوراق و پرونده‌های مربوط به کارکنان شرکت و نامه‌های مختلف اداری را یک به یک از نظر گذراند تا نگاهش در عمق گاوصندوق به محفظه جداگانه‌ای افتاد که  کلید طلایی کوچکی روی قفل آن آویزان بود و انگار حسابدار جوان با عجله‌ای که در بستن قفل در این محفظه جداگانه داشت یادش رفته بود کلید طلایی‌اش را بردارد. درون محفظه پرونده‌ای را می‌دید که روی پوشه سرخش نوشته شده بود:
خصوصی – محرمانه!
با گشودن پوشه نور چراغ قوه را روی آن تاباند و درون آن نامه‌هایی را دید که مربوط به مکاتبات او با رئیس مستقیمش در سازمان اطلاعات و امنیت (ساواک) بود و همچنین دستوراتی بود که از ساواک برای اجرا در شرکت تجاری و همچنین انجام مأموریت‌های مختلفی در خارج از محدوده شرکت به او واگذار می‌شد. غلام در این میان مکاتباتی را یافت که بین ساواک و حسابدار جوان درباره برادر دوقلویش بود که نشان می‌داد  این حسابدار کینه توز گزارش‌هایی را برای خیانتکار جلوه دادن برادرش به ساواک نوشته بود.
غلام از شدت هیجان نفس‌اش داشت بند می‌آمد و قلبش به تندی می‌تپید. چنان هیجان زده شده بود که دیگر قدرت درک مفاهیم گزارش‌ها را نداشت. بسرعت پوشه سرخ را لوله کرد و در جیب بغل گل و گشاد پالتواش فرو برد با دست‌هایی لرزان در گاوصندوق را بست و شتابزده از حسابداری بیرون آمد و خودش را به خیابان رساند. به‌خاطر تظاهرات مردمی علیه رژیم که روز به روز گسترده‌تر و با شدت بیشتری ادامه می‌یافت شب‌ها گروه‌هایی از مأموران مسلح نظامی در خیابان‌ها و گذرهای مناطق مختلف شهر به گشتزنی می‌پرداختند تا نویسندگان شعارهای دیواری و پخش‌کنندگان اعلامیه‌های ضد رژیم را دستگیر کنند که در جریان تعقیب و گریز‌هایی صدای شلیک گلوله‌هایی از دور و نزدیک به گوش می‌رسید و سکوت وهم انگیز شب در هم می‌شکست.

ادامه روز شنبه
 

نظر شما