یاسر نوروزی روزنامهنگار
انتظار از نماینده مجلس این نیست. البته میشود مثل هر شهروند دیگری مشتاقانه فوتبال را دنبال کرد، اما انتظار این نیست که سادهبینانه مثل هر تماشاچی فوتبال نظر داد و آن را رسانهای کرد. متأسفانه آقای مطهری هر زمانی که ورزش را دنبال کردهاند یا درباره پوشش ظاهری و رفتار منشوری این و آن سخن گفتهاند، نظراتی دادهاند که در ادامه دلیل سطحی بودنشان را توضیح خواهیم داد. در مدت بازیهای جامجهانی ایشان پیشنهادی را به فیفا داد مبنی بر اینکه کشورهای مختلف از بازیکنان خودشان استفاده کنند نه بازیکنهایی که از کشورهای دیگر تابعیت گرفتهاند. آقای مطهری دقیقا گفتند: «تیم فرانسه که در آن تعداد قابل توجهی از ملیتهای آفریقایی حضور دارند، در واقع تیم ملی فرانسه نیست بلکه تیم فرانسه و مستعمرات آفریقایی سابق اوست. این مطلب را با شدت کمتری میتوان درباره تیمهای آلمان و بلژیک نیز صادق دانست. این که چند غول آفریقایی را در داخل تیم ملی خود قرار میدهند نشانه ضعف فوتبال آن کشور است. ضمنا این مطلب نشان میدهد که اگر کشورهای آفریقایی امکانات کشورهای اروپایی را داشتند قطعا قهرمان جام جهانی میشدند. فیفا باید این نقص و بیعدالتی را برطرف کند، بهطوری که تیم ملی هر کشوری فقط از همان ملیت تشکیل شده باشد و حتی شامل بازیکنان دورگه نیز نباشد.» آنچه در این جملات شتابزده به نظر میرسد، نادیده گرفتن تفکر کشورهای توسعهیافته است. در واقع این بازیکنان آفریقا نیستند که در زمین میدوند؛ تفکر فرانسوی است که آنها را هدایت میکند، والا که کیلین امباپه، مهاجم 20 ساله فرانسه، تا 100 سالگی هم در کامرون به جایی نمیرسید و همچنان درگیر چالشهای فراوان برای رسیدن به حقوق شهروندی ساده خود بود. یا در نهایت «محمد صلاح»ی میشد که در لیورپول به چشم میآمد، اما با تمام مهارت و قابلیتش در تیم ملی مصر، یک بازنده بود. همین مثالهای ساده نشان میدهد مدیریت منابع انسانی مهمتر از منابع انسانی است. منابع انسانی میتوانند سرشار و غنی با قابلیتهای فراوان باشند، اما در کشورهای جهان سوم هرز بروند، تا ابد درجا بزنند و به جای پیش رفتن در مسیر شکوفایی، در بهترین حالت به برندگانی تراژیک تبدیل شوند. این مثال را میتوان در کشورهای دیگر هم دنبال کرد. سنگال در جام جهانی 2002 با مدیریت برونو متسو تبدیل به شگفتی جام میشود، والا بازیکنان سنگال سالها همان بودند که بودند. یا کشوری نظیر مراکش به دلیل وجود لژیونرهای آن در خارج از کشور و با مدیریت اروه رنار، چنین شاداب و پرقدرت بازی کرد. گذشته از تمام اینها ورزش قرار است بر اختیاری بشردوستانه متکی باشد نه جبری سیاستمدارانه. مریم میرزاخانی اگر در ایران بود نه تنها به موفقیتهای جهانی دست نمییافت بلکه تا همین حالا درگیر مسائلی نظیر ساپورت، ممنوعیت نشان دادن تماشاچیان منشوری والیبال، در آغوش گرفتن اعضای تیم توسط رئیسجمهوری کراوسی، پیشنهادهای غیرکارشناسی به فیفا و امثال اینها بود. شاید هم نشسته بود و همچنان گرفتار سرعت کُند اینترنت و تست کردن انواع فیلترشکن بود؛ فقط برای مطالعه یک مقاله
علمی ساده!
نظر شما