شناسهٔ خبر: 69917881 - سرویس سیاسی
منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

نقدی بر پریشان‌حالی این روزهای عادل فردوسی‌پور

خودشیفتگی در آفساید!

صاحب‌خبر - مهرداد احمدی: وقتی می‌گوییم کسی تمامیت‌خواه است، از چه ویژگی فرد یا رفتاری حرف می‌زنیم؟ ما معمولا اینطور عادت کرده‌ایم که تمامیت‌خواهی را صفت افراد مستبد بدانیم. مثلا می‌گوییم شاه مخلوع ایران فرد مستبدی بود، چون تمایت‌خواه بود. به اعتباری می‌توانیم بگوییم استبداد یا خودرأیی نتیجه تمایت‌خواهی است. تمامیت‌خواهی هم به زبان ساده این است که کسی در یک مورد مشخص هیچ حق یا سهمی برای دیگران قائل نباشد اما آیا تمامیت‌خواهان به قصد و نیت انجام یک عمل اخلاقی آن را مرتکب می‌شوند؟ بگذارید برای اینکه جوابم به این سؤال ملموس‌تر باشد درباره تمامیت‌خواهی چند جمله‌ای اضافه‌تر بگویم. تمامیت‌خواهی به معنای باور به این است که فقط آنچه من می‌اندیشم، آنچه من در نظر دارم و نتیجه‌ای که به آن رسیده‌ام، درست است. به عبارت دیگر تمامیت‌خواهی یعنی حقیقت نزد من است ولی آیا ممکن است کسی با چنین دیدی لزوما انسان شروری باشد؟ یعنی آیا کسی که فکر می‌کند تمام حقیقت نزد اوست یا کسی که معتقد است نظر او و لاغیر، نیت سوئی دارد؟ در اغلب مواقع اساسا جواب برعکس است؛ چنین افرادی غالبا معتقدند اعمال نظر شخصی آنها به این خاطر است که فقط آنها خیر دیگران یا خیر عمومی را تأمین می‌کنند. چه عجیب! کاری که فکر می‌کردیم خیلی غیراخلاقی است اتفاقا به نیتی اخلاقی انجام می‌شود. عجیب است ولی حقیقت دارد. سوال دوم این است: منشأ اینکه خود را یگانه خیرخواه مصلح می‌دانیم از کجا می‌آید؟ اینجا دیگر مساله خیلی بیشتر به روانشناسی فردی مربوط می‌شود. گفته شده در تمامیت‌خواهی، نوعی از خودبرتربینی وجود دارد که به مدد تاییدات حواریون یا هواداران این احساس غلظت بیشتری می‌گیرد. تا اینکه در نهایت به ادعای تلویحیِ نبوغ برسد. همان‌طور که می‌بینید تمامیت‌خواهی و استبداد رای خیلی نزدیک‌تر از آنند که فکرش را می‌کردیم. ما همگی می‌توانیم در هر جایی که هستیم و در هر نقشی که به عهده می‌گیریم، به تدریج به چنین انسان‌هایی تبدیل شویم. در کنار همه این مشخصات، یک ویژگی مهم دیگر هم هست؛ تمامیت‌خواهان شدیدا معتقدند دیگی که برای ما نجوشیده را بریزیم در کوره آهن تا ذوب شود. سخت نیست فهمیدنش که این را هم با نیات سوئی انجام نمی‌دهند؛ احتمالا اینطور فکر می‌کنند که آن نفر بعدی یا فاسد است یا خائن. اگر از حواریون سابق باشد، خائن است. چون آن جایگاه فقط شایسته استاد است و اگر هم از اغیار باشد که لابد فاسد است. وقتی قسمت اخیر پادکست فوتبال 360 را گوش می‌کردم، همه اینها از ذهنم می‌گذشت. اینکه عادل فردوسی‌پور حالا دیگر رسما مدعی است چنان قدرتی دارد که می‌تواند 10 بازی فوتبال را همزمان با صدای بلند ببیند و بشنود شاید در نگاه اول فکر کنید او دارد برای اثبات علاقه‌اش به فوتبال دلیل و برهان می‌آورد؛ یا به قول امروزی‌ها با رسم شکل نشان می‌دهد چقدر «دیوانه فوتبال» است. ولی اگر لنز دوربین را کمی بالاتر ببرید، احتمالا چیزهایی پیدا شود که این گمان را باطل کند. فردوسی‌پور در یک تصمیم مدیریتی از شبکه ۳ کنار گذاشته شد؛ تصمیمی که به نظر می‌آید بر اساس ضرورت انضباط‌بخشی به آنتن صداوسیما گرفته شد. می‌توان از این نظر گفت فردوسی‌پور حق داشت از این تصمیم مدیریت راضی نباشد. حتی حق این را هم داشت نارضایتی‌اش را علنا اعلام کند اما آیا حق داشت گمان کند این جایگاه، حق او است؟ ممکن است بگویید این بی‌انصافی است. اما شواهدی وجود دارد که این ادعا را از دیگر فرضیه‌ها کمتر مشکوک می‌کند. چند نمونه: ۱- پس از تعطیلی 90 عملا خط تخریب مجری بعد شروع شد. کاری که احتمالا از یک وزیر در نقد وزیر قبلی برمی‌آید. چنان فضای احساسی و عاطفی‌ای ایجاد شد که گویی مدرک فوق‌لیسانس او را که مایه تدریسش در بهترین دانشگاه فنی کشور بوده، از درجه اعتبار ساقط کرده‌اند. فوق‌لیسانس را گفتم چون چیزی است که ماحصل تلاش و کوشش خود فرد بوده و طبعا پس از اخذ آن، کسی نمی‌تواند فردوسی‌پور را ناکارشناس ناارشد بداند اما درباره اجرا و تهیه‌کنندگی یک برنامه چه؟ آیا آن را هم با تلاش شخصی به دست آورده بود یا ماحصل ۲۰ سال برنامه‌سازی در بهترین شبکه، در بهترین ساعت بوده است؟ یا او گمان کرده چون علاوه بر 90، تمام ویژه‌برنامه‌های یورو، جام‌جهانی و جام ملت‌های آسیا را از سال 2004 میلادی تا 2018 ساخته، همه اینها حق او بوده است؟ البته باید از صداوسیما نیز به جد پرسید آیا لازم بود در هر رویداد مهم فوتبالی حتما عادل فردوسی‌پور برنامه بسازد؟ مثلا مزدک میرزایی که احتمالا بر اثر همین نادیده گرفته‌شدن‌ها مهاجرت کرد یا خیلی‌های دیگر نمی‌توانستند؟ همین رفتار مدیریتی که به اندازه آن اخراج اشتباه بود، از او استادی ساخت که عده‌ای حواری را دور خود جمع کرده و آن خسرویی باشد که هر چه کند شیرین است! اصلا همین که عده‌ای بلافاصله تا حرف عادل فردوسی‌پور می‌آیند درباره نظر و رای مردم (!) حرف می‌زنند، گواه این حضور بیش از حد و مدیریت‌ناشده او روی آنتن است. اگر جواد خیابانی معتقد است دروازه‌بان تیم‌ ملی را «رسانه باد کرده»، خیلی ساده می‌توان گفت همین رسانه هم شما و عادل فردوسی‌پورها را باد کرده است. این ویژگی اغلب تمامیت‌خواهان است. خاستگاه خود را فراموش می‌کنند. نمی‌دانند کی بودند، کجا بودند و چطور به اینجا رسیدند. برای کیش شخصیت آنها مهم است از این گذشته فرار کنند. فراموشی برای چنین کسانی موهبت بزرگی است اما موهبت بزرگ‌تر فراموشی دادن است. مخاطب نباید یادش بیاید همین که تلویزیون را روشن می‌کرد عادل فردوسی‌پور یا مجری بود یا فوتبال گزارش می‌کرد. مخاطب اغلب قورباغه‌پز می‌شود؛ اصلا نمی‌داند چطور به این تصویر عادت کرد. اندک‌اندک حسی از تخدیر در او پیدا می‌شود: تحلیل فوتبال داخلی هفته گذشته فقط با عادل فردوسی‌پور می‌چسبد اما این اثر تخدیر در مخاطب آرام‌آرام در فردوسی‌پور هم اثر گذاشت؛ او را از یک مجری جسور و یک گزارشگر مطلع و مسلط، به «تنها مجری - گزارشگر» بدل کرد. مهم نبود آیا او واقعا بهترین است یا نه! مهم این بود که ذائقه مخاطب این طور شکل گرفته و او نیز خود را واقعا بهترین می‌دانست. ۲- نتیجه منطقی حالت روانی هبوط استاد اعظم چیست؟ تخریب؛ تخریب همه! فردوسی‌پور واکنش هیستریک و البته طبیعی خود به این جلال و جبروت ازدست‌رفته را با راه‌اندازی یک تیم نیابتی برای حمله به دیگران ترتیب داد. تحقیقاً مهم‌ترین بخش رسانه فوتبال 360 با اسپانسرهای آنچنانی، پادکستی است که به تعبیری تخریب‌چی‌های عادل فردوسی‌پور هستند. این برنامه یک ماموریت مهم پیش روی خود قرار داده: تخریب! تخریب هر آنچه ممکن است میان مردم و فوتبال علقه ایجاد کند. نگاه مستبدانه اساسا با هر نوع پیوند و علقه و اتحاد در نبود خود سازگار نیست. شما اگر تخریب سیستماتیک تیم ملی، مربی ایرانی و در نهایت پرچم و سرود ملی را از این زوایه نبینید؛ ممکن است راه به تحلیل‌های چندان روایی نبرید و درباره فردوسی‌پور قضاوت‌هایی کنید که احتمالا نسبتی با حقیقت ندارد. نشانه‌های استبداد در رفتار وی پیداست؛ با حالت روانی خودشیفته در ابعاد کوچک. از نظر او این دیگ وقتی باید بجوشد که او دوباره عادل فردوسی‌پور شود. برای همین فریاد می‌زند مرا ببینید. او چیز مهمی از دست داده است. هگل در پدیدارشناسی روح می‌گوید انسان نیاز دارد از سوی دیگری به رسمیت شناخته شود و بدون به رسمیت شناخته شدن، او نمی‌تواند خودآگاه باشد. آگاهی توهم‌آلود فردوسی‌پور شکاف بزرگی برداشته؛ او بازهم نیاز دارد بگوید با ۱۰ تلویزیون یا مونیتور ۱۰ مسابقه همزمان پریمر لیگ انگلیس را می‌بیند، بلکه حتی باید برای دیده شدن برنامه یورو از بازیگران هم استفاده کند! ۳- حکایت طلبکاری آقای گزارشگر را از این زاویه بهتر می‌توان دید. برخی تلاش می‌کنند از او یک سوژه سیاسی بسازند (قبل از ادامه مطلب همین جا پیشنهاد می‌کنم بیش از این در دام این استفاده ابزاری از خودش از سوی جریان‌های سیاسی نیفتد. اندازه این بازی‌ها از وسع اهالی فرهنگ و رسانه بیشتر است). صرف عقده‌گشایی چند سخنگوی نیابتی در یک برنامه از هیچ‌کس سوژه سیاسی نمی‌سازد! برای مبتذل بودن سطح کنشگری عادل فردوسی‌پور و سخنگویانش کافی است بدانید خود را ملزم می‌کنند در هر قسمت و به هر بهانه‌ای نامی هم از علی کریمی ببرند. این ممکلت مبارز و فعال و نظریه‌پرداز سیاسیِ مخالف و موافق کم نداشته و ندارد. حتی سلبریتی - کنشگر هم داشته‌ایم اما سلبریتی‌ای که برای یک دستمال قیصریه را آتش بزند و کاپیتان تیم‌ ملی را بابت خواندن سرود ملی بازجویی کند، یا علناً از تیم‌ ملی به عنوان تیمی که دیگر مردم آن را دوست ندارند یاد کند، نداشته‌ایم. این همان‌جایی است که آقای مجری به نقاط ثقلی که ما را در مقام یک ملت دور هم جمع می‌کند، حمله می‌برد. دانسته؟ نه! این کار به ظرافت‌هایی نیاز دارد که اهالی علوم انسانی از پس آن بر می‌آیند. او فقط می‌خواهد بگوید اگر من را بازی ندهید توپم را برمی‌دارم، می‌روم و بازی را به‌هم می‌زنم. او از سنخ همان‌هایی است که لذت جمعی بازی را به‌خاطر منافعش تعطیل می‌کرد. احتمالا شما هم از این دست دوستان داشته‌اید اما قضیه این بار فرق می‌کرد؛ توپ دیگری هم بود و این همان چیزی است که یک تمامیت‌خواه خودشیفته را عذاب می‌دهد؛ اینکه کار جهان لنگ من نماند! در حالی که خورشید کارش را با هیچ خروسی هماهنگ نمی‌کند. ۴- عادل فردوسی‌پور می‌توانست در رسانه‌ای که خود راه انداخته کار کند و کیفیت حتی بیشتری نسبت به قبل ارائه دهد اگر فقط می‌توانست قبول کند استعداد برای شکوفایی به بستری نیاز دارد که به او در اعلای درجه داده شده بود. شعار فوتبال 360 «فوتبال برای همه» است ولی کاش زود بداند آن «همه» نامِ پنهانِ «عادل فردوسی‌پور» است تا خودش و رسانه‌اش را نجات دهد. اجرای فوتبال برای من، 90 برای من، دوشنبه شب‌ها برای من. نه! شما گزارشگر خوب و برنامه‌ساز خلاقی هستید اما تنهاترین و بهترین‌شان نبودید و نیستید، ایران بزرگ‌تر از اتاق کوچکی است که در برنامه رسانه خودتان، برای خودتان کنفرانس مطبوعاتی تشکیل دهید و کارمندان‌تان را در دایره تهوع‌آوری از مجیزگویی گرفتار کنید.