شناسهٔ خبر: 69853924 - سرویس سیاسی
منبع: رویدادایران | لینک خبر

دسیسه شرم‌آور مرد معتاد برای همسر جوانش

باورم نمی شود که شوهر معتادم چنین دسیسه شرم آوری را طراحی کرده باشد. وقتی متوجه نقشه پلید او شدم، بلافاصله به درون سرویس بهداشتی گریختم و با گوشی تلفنی که از روی اُپن آشپزخانه برداشته بودم با پلیس تماس گرفتم که ... به گزارش روزنامه خراسان، اینها بخشی از اظهارات زن۲۵ ساله ای است که برای شکایت از

صاحب‌خبر -

باورم نمی شود که شوهر معتادم چنین دسیسه شرم آوری را طراحی کرده باشد. وقتی متوجه نقشه پلید او شدم، بلافاصله به درون سرویس بهداشتی گریختم و با گوشی تلفنی که از روی اُپن آشپزخانه برداشته بودم با پلیس تماس گرفتم که ...

 به گزارش روزنامه خراسان، اینها بخشی از اظهارات زن۲۵ ساله ای است که برای شکایت از همسر و صاحبخانه اش وارد مرکز انتظامی شده بود. او در حالی که بیان می کرد دیگر هیچ گاه نمی توانم به شوهر معتادم اعتماد کنم و به این زندگی فلاکت بار ادامه بدهم،درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت:۱۶ساله بودم که ترک تحصیل کردم چون علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم و از برخی دروس هم مانند ریاضی متنفر بودم چرا که همواره نمرات تک رقمی می گرفتم و نزد دوستانم تحقیر می شدم.

خلاصه در کنار مادرم امور خانه داری را فرا می گرفتم که «رامبد»به خواستگاری ام آمد. او ۶ سال از من بزرگ تر بود و در یکی از کارخانجات صنعتی کار می کرد. من هم که حالا ۱۹بهار از عمرم گذشته بود، پای سفره عقد نشستم و با «رامبد»ازدواج کردم. او درآمد زیادی نداشت و ما زندگی مشترکمان  را در یک واحد آپارتمانی استیجاری آغاز کردیم. البته به خاطر افزایش قیمت های منازل دیگر هیچ گاه به خانه دار شدن فکر نمی کردیم و همه تلاشمان این بود که بتوانیم حداقل اجاره بها را پرداخت کنیم.

۲سال از زندگی مشترکمان گذشته بود که روزی «رامبد»ماجرای اشتغال در ۲شیفت کاری را مطرح کرد تا از پس مخارج برآییم. من هم پذیرفتم و این گونه شوهرم در همان کارخانه به شب کاری هم مشغول شد اما طولی نکشید که آرام آرام متوجه شدم شوهرم چهره ای رنگ پریده پیدا کرده وحتی نوع گفتار و رفتارش نیز عوض شده است. خیلی در این باره سماجت کردم تا دلیل آن را بفهمم چون احتمال می دادم شوهرم به خاطر کار زیاد به بیماری خاص دچار شده باشد.

بالاخره با اصرارهای من «رامبد»دست از انکار برداشت و به اعتیادش اعتراف کرد. او گفت:زمانی که شب کار بودم به پیشنهاد یکی از همکارانم و برای آن که در محل کار خوابم نبرد، پنهانی مصرف موادمخدر را شروع کردم و اکنون معتاد شده ام. از آن روز به بعد«رامبد»استعمال مواد مخدر را آشکار کرد اما دیگر همواره با تاخیر به محل کارش می رسید یا مدام در حال چرت زدن بود. کار به جایی رسید که بهانه های او برای ترک کار یا تاخیرهایش نیز برای کارفرما پذیرفتنی نبود و در نهایت او از محل کارش اخراج شد. در همین حال شوهرم به مصرف مواد مخدر صنعتی آلوده شده بود و این موضوع روزگار مرا نیز نابود کرد ولی خوشبختانه من هنوز فرزندی نداشتم و در این شرایط نمی خواستم باردار شوم چون از آینده ام بسیار وحشت داشتم.

خلاصه در حالی قید مادر شدن را زدم که در کنار مردی بی مسئولیت قرارگرفته بودم و اوضاع مالی ما روز به روز بدتر می شد تا حدی که «رامبد» برای تامین هزینه های اعتیادش به فروش لوازم منزل روآورد. او حتی جاروبرقی و ماشین لباس شویی را هم فروخت و من مجبور بودم با دست لباس ها را شست وشو بدهم و با جاروی دستی خانه را تمیز کنم! از سوی دیگر نیز اجاره منزل چندماه به تاخیر افتاده بود و صاحبخانه که مرد جوانی بود هر روز با ناسزا گویی و توهین از ما می خواست خانه را تخلیه کنیم یا اجاره را بپردازیم.

او با همسر صیغه ای اش در طبقه بالا زندگی می کرد و هر شب بساط رقص وپایکوبی وشب نشینی در منزلشان برپا بود ولی ما نمی توانستیم اجاره خانه را پرداخت کنیم. به یکباره رفتارهای «جمشید»تغییرکرد، او دیگر نه تنها ناسزا نمی گفت بلکه زمانی که به طور اتفاقی بایکدیگر برخورد می کردیم بسیار مودبانه بامن رفتار می کرد. با آن که از این تغییر ناگهانی به شدت متعجب بودم اما یک روز شوهرم از من خواست تا غذایی آماده کنم و صاحبخانه را به مهمانی فرا بخوانیم. من هم پذیرفتم و آن زوج جوان  یک شب برای صرف شام به منزل ما آمدند  ولی بعد از شام در حالی که من مشغول شست وشوی ظروف بودم دریک لحظه متوجه شدم که «رامبد»و همسر صیغه ای صاحبخانه بیرون رفته اند و من و «جمشید»تنها مانده ایم. هنگامی که چشم به اطراف چرخاندم در حالی متوجه نگاه های هوس آلود او شدم که به طرز زننده ای روی مبل لم داده بود. وقتی فهمیدم که او قصد تعرض به مرا دارد و همه این مهمانی یک نقشه شیطانی وحشتناک بوده است، ناگهان گوشی تلفن را از روی اُپن آشپزخانه چنگ زدم و درون سرویس بهداشتی پریدم. در را از داخل قفل کردم و با پلیس۱۱۰ تماس گرفتم. «جمشید»هم که متوجه تماس من شده بود بلافاصله از خانه فرارکرد و من اکنون به کلانتری آمده ام تا از صاحبخانه و شوهر معتادم شکایت کنم چرا که اصلا در تصورم نمی گنجید که همه این دسیسه های شرم آور زیر سر شوهرم باشد اما ای کاش ...

با دستور ویژه سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد)تحقیقات پلیس درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

منبع: etemadonline-686112