شناسهٔ خبر: 69772390 - سرویس فرهنگی
منبع: دفاع پرس | لینک خبر

حمایت تمام‌قد کازرونی‌ها از سوسنگرد/ شهدایی که فراموش شدند

عبدالحسین پیروان از بچه‌های تمامی دوران جنگ به ویژه اوایل جنگ است که در ایام آزادسازی سوسنگرد به شرح دلاوری‌های رزمندگان کازرونی در نجات سوسنگرد از دست دژخیمان صدام پرداخت.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عبدالحسین پیروان از بچه‌های تمامی دوران جنگ به ویژه اوایل جنگ است. از او نپرسیدیم که چند سال در جبهه‌ها بوده است زیرا می‌دانستیم به آن جواب نمی‌دهد. همین قدر بگوییم که او جزو اولین گروه‌های اعزامی کازرون به جبهه‌ها (مصادف با محاصره سوسنگرد توسط بعثی‌ها) بود و این را هم می‌دانیم که در طول هشت سال جنگ هیچگاه چشم‌هایش را بر روی جبهه‌ها نبست و عملیات‌های مختلفی را مرور کرد تا پایان جنگ.

عبدالحسین پیروان: غیرت کازرونی‌ها محاصره سوسنگرد را در هم شکست

وقتی از او سوال کردیم که این روز‌ها یادآور چه روز‌هایی است، گفت: مگر می‌شود رشادت بچه‌های کازرون در محاصره سوسنگرد را فراموش کرد. عبدالحسین در محاصره سوسنگرد در کنار شهیدانی همچون دکتر پیرویان و خسروی از آرمان‌های انقلاب دفاع کرد اما او بسیار متأسف است که پس از این همه سال‌ها نسل جوان، از آن رشادت‌ها کمتر اطلاعی دارند. مشکل کار کجا بوده است؟ کم‌کاری از سوی چه کسانی بوده است؟ این‌ها سوالاتی است که در ذهن او دائماً مرور می‌شود و …

هرچند که در این مدت چشممان منتظر اقدامی از سوی مسئولین ذیربط بود تا شاید امسال یادمانی را برای این عزیزان برپا کنند با این حال به بهانه سالگرد شهادت گلگون‌کفنان کازرونی که خونشان موجب شد سوسنگرد سقوط نکند و در آغوش میهن اسلامی‌مان همچنان باقی بماند، مصاحبه‌ای با ایشان داشتیم که با هم آن را می‌خوانیم. 

*جناب پیروان ظاهراً شما اولین گروه اعزامی بسیجیان کازرون به جبهه‌ها بودید. اتفاقاً اعزام شما همزمان شده بود با محاصره سوسنگرد. می‌خواستیم از اعزام این گروه بیشتر بدانیم.

اواخر مهرماه ۵۹ بود. دقیقاً ۱۳۵۹/۷/۲۷٫ با ۸۰ نفر از بچه‌های کازرون که پس از یک سری آموزش‌های ابتدایی راهی جبهه‌ها شدند، از کازرون مستقیم به اهواز آمدیم. در اهواز یک جلسه‌ی توجیهی برای ما گذاشتند. در این جلسه توجیهی شهید علم‌الهدی سخنرانی و ما را آماده کرد تا با نقاط مختلف آشنا شویم. او گفت که شما به منطقه‌ی حساس هویزه خواهید رفت و پس از آن جلسه همراه با برادرش به هویزه آمدیم و مستقر شدیم.

عبدالحسین پیروان: غیرت کازرونی‌ها محاصره سوسنگرد را در هم شکست

*در همان موقع بود که بعثی‌ها به سوسنگرد حمله کردند و آن را به محاصره درآوردند؟

خیر. ما مدت یکماه در هویزه مستقر بودیم. با ورود ما به هویزه بار دیگر این شهر که در سکوت و رکود فرو رفته بود، حیاتی دیگر یافت. برخی از مردم هنوز در هویزه زندگی می‌کردند. با این حال بچه‌ها در مقر‌ها مستقر شدند. چندین بار در این مدت مقر‌های بچه‌ها مورد اصابت خمپاره یا توپخانه بعثی‌ها قرار می‌گرفت اما پس از چند روز این حملات بیشتر شد. تا جایی که بچه‌ها مجبور شدند حتی شب‌ها را به نگهبانی در اطراف و نقاط حساس شهر بپردازند. هر چه روز‌ها می‌گذشت شدت حملات بیشتر می‌شد. در همین زمان بچه‌ها متوجه شدند که احتمالاً خبری از سوی بعثی‌ها است.

*یعنی احتمال می‌دادید که بعثی‌ها در حال نزدیک شدن به مواضع شما هستند؟

بله. بعثی‌ها قصد تصرف سوسنگرد را داشتند. زیرا یکی از شب‌ها که آخرین شب ما در هویزه بود، به ما آماده‌باش داده شد. از بچه‌ها خواسته شد که همراه با تجهیزات آماده باشند که ممکن است آنها را به جایی دیگر اعزام کنند.

عبدالحسین پیروان: غیرت کازرونی‌ها محاصره سوسنگرد را در هم شکست

*گفتید تجهیزات. در آن زمان که ابتدای جنگ بود تجهیزات شما شامل چه اسلحه و ادواتی می‌شد؟

تجهیزات آن موقع اصلاً قابل گفتن نیست. این که می‌گویم تجهیزات یعنی تا حدودی همان وسایل شخصی. در آن موقع خیلی از بچه‌ها حتی لباس نظامی نداشتند. یعنی لباس شخصی به تن داشتند. پوتین و کوله‌پشتی به آن صورت نبود. اگر کسی هم پوتین یا کوله‌پشتی داشت آن را از کازرون و از اموال شخصی خود آورده بود. اسلحه کافی و مدرن هم نداشتیم. دست بچه‌ها بیشتر اسلحه برنو و ام یک بود. یک تفنگ ۵۷ و یک تعداد کمی هم ژ۳ و دوتا بازوکا و یک تیربار برنو هم داشتیم. بازوکا اصلاً کارایی نداشت. در هویزه یک سری ژ۳ و یک تیربار ژ۳ هم به ما دادند.

«فرج عسکری» تیربار ژ۳ را در دست داشت که کمکش شهید «احمد داودی» بود که هر دو کازرونی بودند. مسئول تفنگ ۵۷ هم «رحیم قنبری» با کمک‌هایش یعنی «کریم ملک‌زاده» و «حمید سیروس» که هر سه بچه‌های کازرون بودند. بازوکا دست «حمید دیوانی» بود. به هر جهت این اسلحه‌ها که در آن موقع نسبت به زمان خودش هم دیگر از رونق و کاربرد افتاده بود در دست بچه‌ها قرار گرفته بود تا در برابر دشمن تا بن دندان مسلح و دارای تجهیزات مدرن آن زمان ایستادگی کنند.

*خب. به شما آماده‌باش داده شد. یعنی همان شب شما را اعزام کردند؟

بله. نماز که خواندیم کمی هم جیره غذایی گرفتیم. حدود ساعت ۳ شب بود که صدایمان زدند. دشمن آماده گرفتن سوسنگرد بود و حال می‌بایستی به صورتی در مقابل آن‌ها ایستاد. تمامی بچه‌های کازرونی آن شب سر از پا نمی‌شناختند. چون هنوز رو در رو با دشمن نشده بودند. این بود که همگی آماده شدند و برای رسیدن به سوسنگرد لحظه شماری می‌کردند.

عبدالحسین پیروان: غیرت کازرونی‌ها محاصره سوسنگرد را در هم شکست

*در این موقع فرماندهی شما را چه کسی به عهده داشت؟

شهید دکتر پیرویان. شهید پیرویان از بچه‌های مخلص و زبده‌ی کازرون بود. آن موقع او دانشجوی پزشکی تهران و نیز مسئول آموزش نظامی بسیج کازرون بود. ولی همراه ما به جبهه‌ها آمد. ماندن در شهر را جایز نمی‌شمرد. شهید پیرویان ما را صدا زد و همه‌ی ما سوار ماشین شدیم و به طرف سوسنگرد که خیلی نزدیک بود، حرکت کردیم. تقریباً وقت اذان صبح، هوا تاریک و روشن بود. به ابتدای ورودی سوسنگرد از طرف هویزه رسیدیم. در آن جا کانال‌هایی زده بودند برای سیل‌بند. چون حالت خاکریزی پیدا کرده بود بچه‌ها پشت آن مستقر شدند. صبح که هوا روشن شد نیرو‌های بعثی به سوی سوسنگرد پیشروی کردند. 

*یعنی بعثی‌ها فقط در مقابل شما بودند و قصد تصرف سوسنگرد را داشتند؟

خیر. بعثی‌ها از سه طرف به سوسنگرد حمله آوردند. یک قسمت از طریق هویزه، یک سری از طریق «بُستان» و یک سری هم از طریق منطقه «دب حردان» که ارتباط اهواز با سوسنگرد را قطع می‌کرد.

*در این زمان غیر از بچه‌های کازرونی هم افراد دیگری در سوسنگرد بودند؟ یا ارتش هم در آنجا مستقر بود؟

بله. به جز ۸۰ نفر از بچه‌های کازرونی، بچه‌های دیگری هم از تهران، تبریز و قزوین بودند اما از ارتش و یا نیرو‌های ژاندارمری خبری به آن صورت نبود. در واقع نیرو‌های مردمی عمده نیرو‌های مقاومت را تشکیل می‌دادند. البته به جز ۸۰ نفر از بچه‌های کازرونی، کازرونی‌های دیگری نیز در آن روز به ما پیوستند.

*یعنی غیر از این ۸۰ نفر.

بله. پس از ما که اولین گروه اعزامی از کازرون بودیم، دومین گروه هم پس از چند روز از اعزام ما به جبهه‌ها آمدند و این گروه قبل از محاصره سوسنگرد وارد منطقه شده بودند. این گروه دوم در قسمتی از کناره رودخانه سوسنگرد و در جاده‌ی اهواز - سوسنگرد در حال پدافند بودند. وقتی بعثی‌ها از «دب حردان» به سوسنگرد حمله کردند قسمتی از این نیرو‌ها خود به خود وارد شهر سوسنگرد شده و به ما ملحق شدند.

عبدالحسین پیروان: غیرت کازرونی‌ها محاصره سوسنگرد را در هم شکست

*در همین روز اول در محاصره قرار گرفته بودید؟

بله. ما در محاصره قرار گرفته بودیم. روز اول محاصره، اولین فردی که از کازرونی‌ها به شهادت رسید، شهید دکتر پیرویان بود. یادم نمی‌رود که او با چه صدای بلند و پر خروشی فریاد می‌زد که «شلیک کنید. با هر چه در دست دارید بجنگید تا از شرف و حیثیت خود دفاع کنید.» گلوله مستقیم تانک به خاکریز ما اصابت کرد و آنگاه شهید پیرویان بخاک و خون غلطید. از آنجا که خاک آنجا شن‌زار بود، خاکریز‌ها دوامی نداشتند. بچه‌ها پیکر شهید پیرویان را در پتویی قرار دادند و به پشت بردند. 

*واکنش بچه‌های کازرونی پس از خبر شهادت پیرویان چه بود؟ آیا این مساله به کاهش روحیه مقاومت آنها منجر نشد؟

خیر. اصلاً. این نکته را بگویم که شهید پیرویان، همراه با چند تن دیگر از بچه‌های کازرونی در یکی از خاکریز‌ها مستقر شده بود که نزدیکترین خاکریز به دشمن و تانک‌های دشمن بود. ما در آن موقع از بچه‌های دیگر کازرونی که پشت سر ما قرار داشتند، خبر نداشتیم. تا آنجا که یادم است شهید «نصراله ایمانی»، شهید «حمید خسروی»، «فرج عسکری» و «رحیم قنبری» هم در آن خاکریز بودند. دکتر پیرویان تقریباً حوالی ظهر بود که به شهادت رسید. با این وجود روحیه بچه‌ها مقاوم‌تر شد و با یک انرژی دو برابر سدی شدند در مقابل بعثی‌ها.

*پس از شهید پیرویان چه کسی به شهادت رسید؟

خدمتتان عرض کردم. ما در خاکریزی بودیم که شهید پیرویان در آن بود. از دیگر بچه‌های کازرونی به آن صورت خبری نداشتیم. من در کنار شهید «حمید خسروی» بودم. شهید خسروی انصافاً نمونه‌ی یک انسان صالح و اخلاقی بود. بسیار باتجربه و متبحر. هم آرپی‌جی‌زن بود و هم تیربارچی. خیلی زرنگ بود. من کمک او بودم. در همین حین مهمات ما تمام شده بود. به او گفتم من می‌روم مهمات بیاورم. حمید می‌گفت تا موقعی که مهمات داریم فقط کمک کن تا جلوی این مزدوران را بگیریم. البته کسانی که عقب می‌رفتند یعنی خاکریز‌های بعدی، مهمات‌ را به ما می‌رساندند اما در همین زمان شایعه شد که فرماندهی دستور عقب‌نشینی داده است.

عبدالحسین پیروان: غیرت کازرونی‌ها محاصره سوسنگرد را در هم شکست

من به حمید خسروی گفتم. ولی او گفت: «بهترین جایی که می‌شود مقاومت کرد همین جاست»، ما آنجا ماندیم تا این که مهمات ما تمام شد. حمید به من گفت سریع برو عقب و مهمات بیاور. من آمدم عقب. ولی هر چه می‌آمدم کسی را نمی‌دیدم. همه به داخل سوسنگرد عقب نشسته بودند. چند مهمات را برداشته و آوردم. چند متری با خاکریز حمید خسروی فاصله داشتم که یکی از بچه‌های تهرانی که به عقب می‌آمد به من گفت: کجا می‌روی. گفتم می‌خواهم کنار حمید بروم. اما او مانع شد و گفت: دوستت شهید شده و دیگر کسی آنجا نیست. حمید تیر کالیبر خورده بود. به عقب که آمدم «احمد داودی» هم شهید و سرش از تن جدا شده بود و فقط از روی کفش‌هایش او را شناختیم و شنیدم «فرج عسکری» هم زخمی شده بود. به هر جهت روز اول بچه‌های کازرون سه شهید و چند زخمی داشتند که بعد از آن همه به درون شهر آمدیم.

*یعنی محاصره کامل؟

بله محاصره سوسنگرد کامل شده بود. فقط دفاع جانانه‌ای از سوی رزمندگان ایجاد شده بود و حدودی مانع از سقوط سوسنگرد در روز اول شد.

*در محاصره وضعیت چگونه بود؟

آن شب ما هیچ فرماندهی نداشتیم. هیچکس پاسخگو نبود. هر کس را می‌دیدیم فقط می‌گفتند به صورتی خود را از حلقه محاصره بیرون کنید. اما ما نمی‌دانستیم باید کجا برویم؟ نیرو‌های بعثی بیشتر کجا مستقر هستند؟ یا کدام قسمت حالت روزنه‌ای دارد که از آن خارج شویم؟ آن شب به خانه‌های سوسنگرد پناه آوردیم. دو نفری، سه نفری، پنج نفری، ده نفری و … صبح آن روز همه بچه‌ها در شهر پراکنده شدند و با آن سلاح‌های ابتدایی نقاط حساس و کلیدی سوسنگرد را در دست گرفتند که این مساله تا سه روز ادامه داشت.

روز سوم کمبود مهمات و امکانات غذایی مشکل‌ساز شده بود. عصر روز سوم بود که نیرو‌های شهید چمران از طرف جاده اهواز به دشمن حمله آوردند و موفق شدند که نیرو‌های دشمن را عقب بنشانند و محاصره سوسنگرد را بشکنند. این مساله باعث شد که نیرو‌های رزمنده داخل سوسنگرد و نیرو‌های تحت امر شهید چمران با یورش دیگری مواضع بعثی‌ها را تا انتهای سوسنگرد به عقب برانند.

*پس از آزادسازی سوسنگرد، آیا بچه‌های کازرونی سازماندهی مجدد شدند؟

بله. در حین محاصره، گروه سوم از رزمندگان کازرون به جبهه‌ها اعزام شدند. اما چون ما در محاصره بودیم، آنها در جنگل‌های «نورد» مستقر شده بودند. اصولاً آنها آمده بودند تا جایگزین گروه اول و دوم شوند و این دو گروه به کازرون برای استراحت برگردند. اما محاصره سوسنگرد باعث شد که این‌ها در همان جنگل‌های «نورد» بمانند. به محض پایان محاصره، از بچه‌های کازرون خواسته شد که روز بعد ساعت ۹ صبح مقابل سپاه سوسنگرد جمع شوند تا آن‌ها را با گروه سوم تعویض کنند.

متأسفانه در همین روز و تجمع، بعثی‌ها سپاه سوسنگرد را بمباران کردند که «غلامرضا بستان‌پور»، «نصراله سبزی» و «محمدرضا حمیدی» به شهادت رسیدند و «صمد نحاسی» و «محمدرضا وحیدی» نیز حالت مفقودالاثر پیدا کردند. تعدادی دیگر از بچه‌های کازرون نیز زخمی شدند. ناگفته نماند که تعدادی از بچه‌های کازرون به دلیل شرکت داشتن در عملیات پاکسازی نیرو‌های شهید چمران در سوسنگرد در این تجمع شرکت نداشتند.

*کلاً چند نفر از کازرونی‌ها در حماسه سوسنگرد شرکت داشتند و در آن محاصره، حالات روحی و روانی آنها چگونه بود؟

حدود ۱۲۰ نفر از بچه‌های کازرون در حماسه سوسنگرد شرکت داشتند. از لحاظ روحیه معنوی و عرفانی بچه‌ها کافی است که به وصیتنامه‌ی آنها نگاهی بکنید. واقعاً آنها خدایی شده بودند. احمد داودی می‌گفت: دوست دارم مثل حسین (ع) شهید شوم و همینطور هم شد. شهید بُستان‌پور می‌گفت: دوست دارم در ماه محرم به شهادت برسم که رسید. مساله‌ای دیگر این که جمعی از جوانان که نه ارتشی بودند و نه به فنون نظامی آشنایی داشتند و با کمترین امکانات غذایی و تسلیحاتی سه روز در محاصره‌ی ارتش منسجم، منظم و سرشار از تجهیزات مدرن نظامی صدام، چگونه دوام آوردند و مقاومت کردند؟ آیا این مساله جز با رشادت و ایثارگری و روحیه خداجویی امکان‌پذیر بود؟

مساله‌ای دیگر این که چرا سوسنگرد را شهر دوم کازرونی‌ها می‌خوانند؟ این مساله ظاهراً تا چندین سال پس از جنگ ورد زبان رزمندگان پرسابقه غیر کازرونی بود. اوایل جنگ پس از تسخیر خرمشهر و محاصره آبادان توسط بعثی‌ها، منطقه سوسنگرد نقطه ثقل جنگ بود. از نظر نظامی سوسنگرد و هویزه برای بعثی‌ها بسیار مهم بودند. حساسیت این منطقه برای ما ایرانیان هم بالا بود. به همین علت نیرو‌های شهید چمران در این منطقه حضور دائمی داشتند. از سوی دیگر اولین شهدای کازرون در این شهر به شهادت رسیدند. اولین نیرو‌های اعزامی کازرون به سوسنگرد بود و کازرونی‌ها تا زمانی که جنگ حالت سازمان‌یافته‌ای به خود نگرفته بود در سوسنگرد و هویزه مستقر بودند و اغلب رزمندگان کازرون به سوسنگرد اعزام می‌شدند تا جایی که از سوی مردم کازرون یک نانوایی در این شهر دایر شد.

*فکر می‌کنید تا به حال برای این عزیزان و یا ثبت یادمان‌هایی از این عزیزان در کازرون و یا سوسنگرد اقدامی انجام شده است؟

جواب این سوال را باید از مسئولین و یا مردم گرفت. فقط می‌دانم که واقعاً این شهدا پس از جنگ مظلوم‌تر واقع شدند. در سوسنگرد تا این اواخر دیواری بود که روی آن نوشته شده بود، «به یاد شهدای کازرون در سوسنگرد». نبش مسجد جامع شهر سوسنگرد که امروز هم هنوز آن دیوار موجود است. همین امسال از طرف سپاه سوسنگرد مراسمی به مناسبت «فاتحان سوسنگرد» در تاریخ ۲۵ آبان ۸۸ در سوسنگرد انجام شد که واقعاً به نسبت دیگر عزیزان رزمنده فعال در منطقه دشت آزادگان، رزمندگان کازرون سهم بیشتری داشتند اما هیچ اثری از حماسه بچه‌های ما نبود، نه نماد یادبودی و نه بنری و نه…

ما در این منطقه دو فرمانده بزرگ شهیدان «پیرویان» و «دیده‌ور» را داشتیم و خیلی از عزیزانی که بعداً مسئولیت جنگ را به عهده داشتند مانند شهید «قدرت بهبود»، حاج «کاظم پدیدار»، شهید «نصراله ایمانی» و مرحوم «علی جمشیدی». ما برای انتقال این حماسه در شهر کازرون چه کرده‌ایم؟ چه یادمانی مخصوص این عزیزان برپا کرده‌ایم؟ به راستی ثبت این لحظه‌ها را تا به حال انجام داده‌ایم؟ به هر جهت من فکر می‌کنم سهم کازرونی‌ها در آزادسازی سوسنگرد بسیار پر رنگ و با ارزش است اما این که تا به حال چه اقداماتی در ثبت و ایجاد یادمان این شهدا انجام داده‌ایم را باید از دیگران سوال کنید.

انتهای پیام/ 112