شب رسید و روز عاشورا گذشت، سوختند خیمه و خرگاه، زینب اما نظری کرد تا ببیند وضع قربانگاه، نوجوانان به خون آغشته را.
به یاد آریم واقعه را؛ همهمه ای در خیمه گاه زنان؛ شب که فرا رسید، آتش جنگ فروکش کرد. لشکر عمر بن سعد از پیروزی خوشحال و منتظر دریافت صله و دریافت قباله حکومت ولایات بود.
سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی.
خولی با عجله از کربلا به کوفه آمد، اما در دارالاماره بسته بود؛ برگشت به خانه اش که در نزدیکی شهر کوفه بود. از آن جایی که زن خولی به نام عیوف، از علاقه مندان به اهل بیت علیهم السلام بود، سر مقدّس را از همسرش پنهان داشت و در میان تنور گذاشت.
چنین نقل کنند تاریخ نویسان که، همسر خولی می گوید: آخرهای شب بود، دیدم نوری از تنور بلند است و به آسمان ساطع شده؛ نزدیک تنور رفتم صدای قرآن را شنیدم.
اینک در ایران اسلامی؛ شام غریبان برپاست؛ عاشقان شمع بر افروزید؛ تا دخت گرامی علی با شمع هایتان پیش پایش روشن شود؛ شاید آسان تر در کنار خارهای مغیلان طفلان حسین را که از شدت ترس و گرسنگی بیهوش گشته اند بیابد.
شام غریبان، هیاهو ندارد، تا اطفال خسته حسین (ع) در کنار خیمه های سوخته شاید لحظاتی آرام بگیرند و در پرتو سکوت شب فارغ از دردهای تازیانه و سیلی لحظاتی را بیاسایند.
حضور و شرکت کودکان و نونهالان با جامه سبز یادآور آوارگی اهل بیت امام حسین(ع) و اسیران و کودکان بازمانده از کربلا است که در غروب عاشورا، بی پناه در تاریکی شب، در بیابان کربلا به سر می بردند.
دیگر از شور سینه زنی، از طبل و سنج و شیپور خبری نیست؛ صدای سوزناک نی است؛ نوحه های حزین، عاشقان شمع ها بر افروخته آرام بر سر می زنند؛ مویه می کنند به یاد اسرای اهل بیت.
چنین است که پس از یکهزار و 376 سال همچنان خون می چکد از ناله بلبل در این چمن.
شبک 1917
شام غریبان /
خون می چکد ز ناله بلبل در این چمن
تهران- ایرنا- شام غریبان، شب مردم غریب و از یار و دیار دور افتاده؛ کربلا در سوگی عظیم نشسته است؛ از غوغای جنگ خبری نیست و تنها ناله شبگیر و شیون بر شهدای کربلا به گوش می رسد.
صاحبخبر -