شناسهٔ خبر: 76252147 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

مترجم مجموعه «سام وو نترسو» در گفت‌وگو با ایبنا عنوان کرد؛

ترجمه کتاب کودک، یک مسئولیت اخلاقی و هنری است

مینا قنواتی، مترجم، گفت: به یاد داشته باشیم کودک خواننده‌ای هوشمند و حساس است. ترجمه کتاب‌های کودکان نباید ساده‌انگارانه یا شعارزده باشد. کودک لیاقت بهترین واژگان، اصیل‌ترین طنزها و عمیق‌ترین احترام‌ها را دارد. ترجمه کتاب کودک، یک مسئولیت اخلاقی و هنری است، نه یک تمرین فنی ساده.

صاحب‌خبر -

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – سایه برین: مجموعه‌ی «سام وو نترسو» که ترجمه فارسی آن در نشر افق منتشر شده، جوری دیگر به ترس‌های بچگانه نگاه کردن است. این مجموعه درباره پسربچه‌ای به نام سام وو است که ترس‌های زیادی دارد اما با کمک دوستانش تلاش می‌کند که شجاع باشد و بر ترس‌هایش غلبه کند. مجموعه‌ی «سام وو نترسو» تصویرهای زیبایی دارد و زبان روان و طنزآمیز آن برای کودکان و نوجوانان جذاب است.

مینا قنواتی، مترجم این مجموعه، در گفت‌وگو با ایبنا از مهم‌ترین چالش‌ها و ویژگی‌های ترجمه آن گفته و تجربیاتش را در این باره بیان کرده است. این گفت‌وگو را با هم می‌خوانیم:

در اولین مواجهه با مجموعه ی «سام وو نترسو»، چه چیزی شما را مجذوب کرد و باعث شد تصمیم بگیرید این اثر را ترجمه کنید؟

سام وو از طرف نشر افق به من پیشنهاد شد و تجربه‌ی کتاب‌های پیشین به من اطمینان می‌داد که این اثر با دقت و هوشمندی انتخاب شده. جاذبه‌ی اصلی‌اش برای من، درهم‌تنیدگی هوشمندانه‌ی روانشناسی کودک، ساختار روایی کلاسیک و طنز موقعیت‌محور بود. شخصیت سام وو، با تمام ترس‌های اغراق‌آمیز و مکانیسم‌های دفاعی کودکانه‌اش، بازنمایی دقیق و همدلانه‌ای از جهان درونی کودک در مواجهه با موقعیت‌های اضطراب‌زا ارائه می‌داد. آنچه مرا متقاعد کرد که این اثر برای ترجمه مناسب است، فراتر از جنبه‌های سرگرم‌کننده، متن روان و تصاویر گویا و البته اعتبار روان‌شناختی آن بود؛ چرا که داستان، ترس را نه نادیده می‌گیرد و نه تحقیر می‌کند، بلکه با پیرنگ «مواجهه‌ی طنزآمیز»، به کودک می‌آموزد که چگونه می‌توان بر احساس درماندگی غلبه کرد. این رویکرد، کاملاً با اهداف ادبیات کودک درمانگر همسو است و به نظرم ارزش انتقال به مخاطب فارسی‌زبان را داشت.

این مجموعه با این‌که متن ساده‌ای دارد، اما طنز و ریتم خاصی در دیالوگ‌ها دیده می‌شود. انتقال طنز کودک‌پسند از زبان اصلی چه دشواری‌هایی داشت؟

مهم‌ترین چالش در انتقال طنز این مجموعه، عبور از مرزهای زبانی و فرهنگی بدون تخریب مکانیسم طنز بود. طنز کودک، اغلب بر محور موقعیت‌های ملموس، بزرگنمایی و بازی‌های زبانی ساده می‌چرخد. وظیفه‌ی من به عنوان مترجم، یافتن معادل‌های مناسب و آفرینش موقعیت‌هایی بود که همان واکنش شناختی-عاطفی را در کودک فارسی‌زبان برانگیزد که خود مستلزم درک عمیق از سطح شناختی و عاطفی مخاطب هدف بود. راهنمای من در این مسیر، تقدم انتقال کارکرد طنز بر ترجمه‌ی تحت‌اللفظی فرم آن بود. برای نمونه، یک شوخی مبتنی بر ایهام در انگلیسی، ممکن است نیاز به تبدیل به یک شوخی مبتنی بر کنش یا صدا در فارسی داشته باشد تا برای کودک هم‌سطح و هم‌رسانه باشد.

ترجمه کتاب کودک، یک مسئولیت اخلاقی و هنری است

شخصیت سام وو و دنیایی که در آن زندگی می‌کند پر از تکیه‌کلام‌ها و واکنش‌های اغراق‌آمیز است. برای معادل‌سازی این عناصر چه روش‌هایی به کار بردید؟

تکیه‌کلام‌ها و واکنش‌های اغراق‌آمیز، در واقع ابزارهای بیان عواطف شخصیت هستند. رویکرد من هم در معادل‌سازی این عناصر، بر پایه‌ی بازآفرینی صدای درونی شخصیت در بافت فرهنگی جدید بود. یعنی با تحلیل پارامترهای شخصیتی سام (خیال‌پرداز، احساساتی، کمی دراماتیک) و نیز بافت موقعیتی هر صحنه، به جستجوی الگوهای زبانی معادل در گفتمان کودکانه‌ی فارسی پرداختم. این فرآیند، یک ترجمه‌ی صرفاً لغوی نبود، بلکه یک بازسازی اجرایی بود؛ مشابه کاری که یک گوینده برای دوبله انجام می‌دهد. هدف، حفظ یکدستی و اصالت «صدای» سام در طول تمام ماجراها بود، به گونه‌ای که کودک فارسی‌زبان بتواند به طور طبیعی با اضطراب‌ها و پیروزی‌های او همذات‌پنداری کند.

ترجمه کتاب‌های کودک معمولاً با محدودیتِ حجم، ریتم و روان‌خوانی همراه است. چطور بین وفاداری به متن و روانی زبان فارسی تعادل برقرار کردید؟

ایجاد این تعادل، نیازمند عبور از نگاه «وفاداری به کلمه» به سمت «وفاداری به تجربه‌ی خوانش کودک» است. من متن را نه به عنوان یک رشته جملات، بلکه به عنوان یک الگوی ریتمیک-شنیداری در نظر گرفتم که باید برای ذهن و زبان کودک فارسی‌زبان جذاب و قابل پردازش باشد. به این معنا که گاهی یک جمله‌ی پیچیده به دو یا سه جمله‌ی کوتاه، پرسشی و تعجبی شکسته می‌شد تا الگوی تنفسی و درکی کودک را همراهی کند. در مورد طول جمله، وزن هجاها و موسیقی کلام هم همین‌طور. اصل راهنما این بود: اگر کودک بتواند متن را بدون مکثِ اضافه و با آهنگ درست بخواند، یعنی ترجمه در حفظ ریتم موفق بوده است، حتی اگر ساختار نحوی کمی از اصل فاصله گرفته باشد.

این کتاب‌ها بخش مهمی از روایت‌شان را از طریق تصویر منتقل می‌کنند. در مواردی که تصویر معنایی را تکمیل یا تغییر می‌داد، چه تصمیماتی گرفتید؟

در ادبیات تصویری کودک، متن و تصویر دو نظام نشانه‌ای درهم‌تنیده هستند که با هم یک کلیت روایی می‌سازند. وظیفه‌ی مترجم در اینجا، نه فقط ترجمه متن، بلکه ترجمه‌ی رابطه‌ی میان متن و تصویر است. در مواجهه با صحنه‌هایی که تصویر معنای غالب یا مکمل داشت، این هم‌افزایی نشانه‌ها ( Synergy of Signs / Semiotic Synergy) را به نفع ترجمه به کار گرفتم. مثلاً ممکن بود در ترجمه‌ی دیالوگ یا توصیف، کوچک‌ترین اشاره‌ی زبانی را بگنجانم تا توجه کودک به ارتباط متن با تصویر جلب شود. در یک اثر چندوجهی (مانند کتاب تصویری)، دو یا چند نظام نشانه‌ای مختلف (مثل کلام و تصویر) به صورت مجزا عمل نمی‌کنند، بلکه با یکدیگر تعامل پویا دارند تا معنایی را خلق کنند که هیچ‌یک به تنهایی قادر به انتقال کامل آن نیستند. تعامل بین این دو است که داستان را کامل، غنی و چندلایه می‌کند و مترجم فقط با واژگان سروکار ندارد، بلکه با یک اکوسیستم نشانه‌ای روبه‌رو است و باید این اکوسیستم را پس از انتقال به زبان جدید، حفظ، تقویت یا در موارد نادر، ترمیم کند تا همان تجربه‌ی غنی و یکپارچه برای کودک مخاطب زبان مقصد نیز امکان‌پذیر شود.

آیا مورادی هم بود که بخشی از متن اصلی با تصویر هم‌خوان نباشد و مجبور به بازنویسی یا بازآرایی جمله‌ها شوید تا هماهنگ‌تر شود؟

در این کتاب چنین اتفاقی نیفتاد، فقط گاهی متن از تصویر جزئیات بیشتری داشت، یا بالعکس. اما این موضوع یکی از چالش‌های ویژه‌ی ترجمه‌ی کتاب‌های تصویری است. از آنجا که درک کودک از داستان، بیش از هر چیز از طریق درک بصری شکل می‌گیرد، هر گونه ناهماهنگی بین متن ترجمه‌شده و تصویر می‌تواند به سردرگمی شناختی بینجامد. در چنین موقعیت‌هایی، بازنویسی یا بازآرایی جمله‌ها نه یک اجبار، بلکه یک ضرورت حرفه‌ای است. اصل اساسی این بود: ترجمه باید به تصویر خدمت کند و آن را تقویت نماید، نه اینکه با آن در تضاد باشد یا سردرگمی ایجاد کند.

گاهی شوخی‌ها در کتاب‌های تصویری بر پایه جزئیات بصری ساخته می‌شوند. چطور شوخی‌هایی را که تنها با تصویر قابل فهم هستند در ترجمه منتقل کردید؟

به نقل از یکی از اساتید بزرگوارم، در کتاب کودک، مترجم نقش یک میانجی بین نظام نشانه‌ای تصویر و نظام نشانه‌ای زبان مقصد را بازی می‌کند. سعی من بر این بوده که از امکانات زبانی برای هدایت توجه کودک به تصویر استفاده کنم. این کار را نه با توضیح اضافه، که با انتخاب دقیق واژگان، لحن و گاه اضافه کردن یک قید یا صفت اشاره‌گر انجام می‌دادم. مثلاً تبدیل یک جمله‌ی خبری ساده به یک جمله‌ی تعجبی که کنجکاوی کودک را به سوژه‌ی طنز در تصویر جلب کند. هدف، ایجاد پل ارتباطی بین آنچه کودک می‌خواند و آنچه می‌بیند بود، بدون آنکه به استقلال یا لطافت شوخی تصویری خدشه‌ای وارد شود.

کودکان گروه‌های سنی مختلف درک متفاوتی از طنز، ترس و کنش دارند. هنگام ترجمه به مخاطب فارسی‌زبانِ هدف چگونه فکر کردید؟

هدف‌گیری مخاطب در ترجمه‌ی ادبیات کودک، یک فرآیند چندلایه است. که برای من شامل آشنایی با پروفایل شناختی-عاطفی مخاطب اصلی کتاب (کودک ۸-۱۲ سال) بر اساس ادبیات روانشناسی رشد، و البته مشاهدات میدانی از واکنش‌های کودکان فارسی‌زبان (در خانواده، محیط‌های آموزشی و فضای مجازی) برای تکمیل مباحث نظری بود. نکته‌ی کلیدی برایم، توجه به تحول مفهوم ترس و طنز در این سن بود. ترس‌های واقع‌گرایانه‌تر جای ترس‌های خیالی را می‌گیرند و طنز از محور فیزیکی به سمت طنز موقعیتی و زبانی ساده میل می‌کند. این گذار رشدی را باید در نظر می‌گرفتم. علاوه بر این، توجه به بافت فرهنگی در شکل‌دهی به این درک‌ها ضروری بود؛ مثلاً اینکه چه موقعیتی برای کودک ایرانی «عجیب» یا «خنده‌دار» محسوب می‌شود.

در ترجمه نام‌ها، صداها (مثل افکت‌های کُمیکی)، و اصطلاحات کودکانه چه رویکردی داشتید؟ آیا معادل‌سازی کردید یا دست به خلق واژه زدید؟

اگر نام بخشی از هویت فرهنگی شخصیت بود (مانند اسامی کاراکترها، مکان‌ها، غذاها…)، آن را حفظ می‌کردم تا تنوع فرهنگی داستان باقی بماند و برای کودک ایرانی نیز به عنوان یک عنصر آشناسازی و یادگیری عمل کند. برای آواها و افکت‌ها، اگر آوای اصلی برای کودک فارسی‌زبان غریبه یا غیرطبیعی بود، به جستجوی آوای معادلی می‌پرداختم که همان حس حرکت، برخورد یا صدا را منتقل کند. برای اصطلاحات کودکانه، اول به دنبال معادل‌های فرهنگی موجود می‌گشتم. اگر معادل مناسبی یافت نمی‌شد، بر اساس الگوهای ساختاری و ریتمیک زبان فارسی و نیز گفتمان رایج در میان کودکان، دست به خلق اصطلاح می‌زدم. تمام این انتخاب‌ها با معیار خوانش‌پذیری، خوش‌آهنگی و حفظ روح شیطنت‌آمیز متن اصلی سنجیده می‌شد.

بعد از تجربه ترجمه این مجموعه، به‌نظر شما چه ویژگی‌هایی یک کتاب کودک تصویری را برای ترجمه مناسب یا نامناسب می‌کند؟ و چه توصیه‌ای برای مترجمان تازه‌کار در این حوزه دارید؟

از نگاه من، کتاب کودکی برای ترجمه مناسب است که حول احساسات و موقعیت‌هایی بچرخد که مرزهای فرهنگی را درمی‌نوردد (مثل دوستی، ترس، کنجکاوی، پیروزی). دوم، تعادلی پویا و هوشمندانه بین متن و تصویر برقرار کرده باشد، به طوری که حذف یکی، دیگری را ناقص کند. علاوه بر این، طنز یا پیام آن مبتنی بر کلیشه‌های فرهنگیِ غیرقابل انتقال نباشد. در مقابل، کتاب‌هایی که بیش از حد وابسته به بازی‌های زبانی خاصِ یک زبان، شوخی‌های متکی بر دانش فرهنگی پیش‌فرض یا تصاویری با بار معنایی فرهنگی عمیق و ریشه‌دار باشند برای ترجمه پرچالش‌اند.

توصیه‌ای ندارم و فقط آنچه را از تجربه‌ی محدود خودم آموخته‌ام روایت می‌کنم: گاهی باید بتوان کودک شد و در دنیای کودکی غرق شد. زمان بیشتری را به مطالعه‌ی نظری روانشناسی کودک و مشاهده‌ی مستقیم کودکان اختصاص داد. خواندن متن با صدای بلند، آن هم بارها و بارها، بسیار کمک‌کننده است. ترجمه‌ی کودک باید بر زبان بنشیند، نه فقط بر کاغذ جذاب به نظر برسد. ریتم، وزن و موسیقی درونی آن از هر واژه‌ی به‌ظاهر دقیقی مهم‌تر است. سوم و مهم‌تر از همه، به یاد داشته باشیم کودک خواننده‌ای هوشمند و حساس است. ترجمه کتاب‌های کودکان نباید ساده‌انگارانه یا شعارزده باشد. کودک لیاقت بهترین واژگان، اصیل‌ترین طنزها و عمیق‌ترین احترام‌ها را دارد. ترجمه برای کودک، یک مسئولیت اخلاقی و هنری است، نه یک تمرین فنی ساده.