شناسهٔ خبر: 75964481 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: ایمنا | لینک خبر

اشک‌ها و نرگس‌ها در مسیر کاروان شهدا؛ خرم‌آباد در سوگی فاطمی

مادران و دختران با چادرهای گِلی، جوانان با سربندهای «یا زهرا» و «یا ابوالفضل» و مردمی یکپارچه در خرم‌آباد، صحنه‌هایی کم‌نظیر از ارادت و وفاداری آفریدند و پیکر شهدای گمنام را در فضایی سراسر معنویت بدرقه کردند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری ایمنا از لرستان، از نخستین شعاع‌های خورشید صبح، خیابان‌های مسیر تشییع مملو از جمعیتی بود که به چشم می‌خورد، اما قلب‌ها را بیش از آنچه چشم می‌دید، تحت تأثیر قرار می‌داد. پیر و جوان، زن و مرد، کودک و نوجوان، همه با قدم‌هایی آرام و پرشور، در سکوت و همهمه‌ای عاشقانه، به سوی میدان شهدا می‌رفتند.

اشک‌ها و نرگس‌ها در مسیر کاروان شهدا؛ خرم‌آباد در سوگی فاطمی

امروز برای مردم خرم‌آباد تنها یک مراسم نبود؛ روزی بود که عطر شهادت با اندوه فاطمی درهم آمیخته و هر نفس، زمزمه‌ای از عشق، وفا و دلتنگی را با خود حمل می‌کرد.

مادرانی با چادرهای خاکی و گِلی، تسبیحی در دست و اشک‌هایی که آرام بر گونه‌هایشان روان بود، در میان جمعیت دیده می‌شدند. آنها خاطره فرزندان شهیدشان را در آغوش گرفته بودند و با نگاهی غم‌بار، زیر لب زمزمه می‌کردند: «خداحافظ ای لاله بی‌نشان…» گویی هر واژه‌ای دل‌هایشان را از درد دوری فرزندان سبک می‌کرد.

اشک‌ها و نرگس‌ها در مسیر کاروان شهدا؛ خرم‌آباد در سوگی فاطمی

در میان جمعیت، زنانی سینه‌زن آرام قدم می‌زدند و برخی قاب عکس شهدای تازه پرکشیده را به دست گرفته بودند؛ داغی که هنوز سرد نشده بود، رنگ حزن و هم‌زمان شجاعت را بر چهره‌ها پاشیده بود. تصاویر امام خمینی (ره) و رهبر انقلاب نیز در دست‌ها می‌درخشید و چهرهٔ مراسم را ترکیبی از اشک و ارادت نشان می‌داد.

در بخشی از مسیر، مادری با شاخه‌های نرگس در دست کنار تابوت‌ها قدم می‌زد؛ نرگس‌هایی که گویی پیامبر سکوت و تسلیم مادرانه بودند. مادری دیگر با دستان بر سینه و اشکی آرام بر گونه، با وقار و اندوهی درهم‌آمیخته، به استقبال فرزندان وطن آمده بود. دود اسپند در هوا پیچیده بود و اشک‌های جاری روی صورت‌ها تصویری به‌یادماندنی از این بدرقه معنوی خلق می‌کرد.

اشک‌ها و نرگس‌ها در مسیر کاروان شهدا؛ خرم‌آباد در سوگی فاطمی

به کاروان شهدا که نزدیک می‌شدی، حال و هوا عجیب‌تر می‌شد. همه چیز بوی احترام و تبرک می‌داد. کسی تسبیح در دست داشت و آرام به تابوت نزدیک می‌شد؛ دیگری گوشهٔ چادرش را برای تبرک به آن می‌کشید. سربندها و چفیه‌ها به نشانه ارادت و طلب شفا به تابوت نزدیک می‌شدند و در میان این حرکت عاشقانه، صدایی آرام از جمعیت به گوش می‌رسید: «برای مریضم دعا کنید…» هر لمس و تبرک، امیدی دوباره برای دل‌های نگران بود؛ گویی هر دست، نوری به دل‌ها می‌بخشید.

ندای ارادت و جوانان سربندبسته

با اوج‌گیری شعارها، ندای «لبیک» از دل جمعیت برخاست و دست‌ها به نشانه بیعت و ارادت به سمت آسمان بلند شد. جوانان و نوجوانانی که سربندهای «یا زهرا (س)» و «یا ابوالفضل (ع)» بر پیشانی بسته بودند، در موج جمعیت می‌درخشیدند. باد سرد صبحگاهی، این سربندهای سبز و سرخ را به رقص درآورد و صحنه‌ای سراسر معنویت و حماسه خلق کرد.

اشک‌ها و نرگس‌ها در مسیر کاروان شهدا؛ خرم‌آباد در سوگی فاطمی

در طول مسیر، موکب‌ها با چای داغ، اسپند و نذورات همراه مردم بودند و رنگ همدلی به مراسم می‌بخشیدند. در کنار یکی از هیئت‌ها، حوضچه‌ای از گِل آماده شده بود؛ زنان و دختران در سنت دیرینهٔ گل‌مالی پیش‌قدم شدند. چادرهای گِلی بر سر می‌زدند و زمزمه‌کنان می‌خواندند: «غریبم حسینم… شهیدم حسینم…» این آئین‌ها، مراسم تشییع را به تجلی‌گاهی از فرهنگ عزاداری، مقاومت و پیوند عمیق مردم با سنت‌های دینی تبدیل کرده بود.

در میان جمعیت، زن جوانی اشک‌ریزان، شهدا را عزیزانش خطاب می‌کرد؛ تنها کلمه‌ای که از زبانش به همراه اشک‌هایش جاری شد، همین بود.

بانویی دیگر معتقد بود: «شهدای گمنام فاطمی، مردانی بودند که با نام رفتند و بی‌نام برگشتند. نامشان را به امانت به دستان مادرشان حضرت زهرا سپردند تا در سایهٔ مادری فاطمی، گمنامی‌شان چراغ هدایت ما و نسل‌های آینده شود.»

کمی آن‌سوتر، زن میانسالی افزود: «به عشق امام حسین و شهدا آمده‌ام تا راهشان را ادامه دهم.»

مرد دیگری حاضر در مراسم گفت: «امروز برای تجدید میثاق با شهدا آمده‌ایم تا ادامه‌دهندهٔ راهشان باشیم.»

آئین تشییع با حضور هزاران نفر تا مصلی الغدیر ادامه یافت و تابوت‌های مطهر شهدای گمنام در آغوش خاک آرام گرفتند، اما یاد و نامشان همچون همیشه زنده و پایدار باقی خواهد ماند.

اشک‌ها و نرگس‌ها در مسیر کاروان شهدا؛ خرم‌آباد در سوگی فاطمی

امروز خرم‌آباد بوی مادر داشت؛ بوی اسپند، بوی اشک، بوی چادرهای گِلی و قدم‌هایی که برای بدرقهٔ لاله‌های بی‌نشان وطن برداشته شد. این شهر بار دیگر ثابت کرد که فرهنگ مقاومت، عشق به شهدا و ارادت به مادران هنوز در رگ‌هایش جاری است و هر گوشهٔ آن داستانی از وفا، ایمان و شجاعت دارد.