در جهان امروز، خطر جنگ هستهای بیش از هر زمان دیگری به واقعیت نزدیک شده است. تحولات سیاسی، رقابتهای تسلیحاتی و گسترش فناوریهای نظامی شرایطی را رقم زدهاند که حتی یک اشتباه کوچک میتواند آغازگر فاجعهای جهانی باشد. مسئله اصلی در برابر قدرتهای جهانی این است که چگونه میتوان از وقوع چنین جنگی پیشگیری کرد.
جنگ در همه زمانها بزرگترین آزمون دولتها بوده است، اما در دوران کنونی، جنگ هستهای به معنای پایان تمدن انسانی خواهد بود. در نظام بینالمللی بیثبات کنونی، کوچکترین خطا در محاسبه، تصمیمگیری یا عملکرد فنی میتواند پیامدی غیرقابل بازگشت داشته باشد.
عقلانیت کافی نیست
تصور عقلانی بودن قدرتهای هستهای هرچند مبنای نظریه بازدارندگی در دوران جنگ سرد بود، اما در جهان دیجیتال کنونی نمیتواند تضمینی برای امنیت باشد. سامانههای تسلیحاتی پیچیده، زنجیرههای تصمیمگیری فشرده و حضور فناوریهای هوش مصنوعی احتمال بروز خطا یا اقدام ناخواسته را افزایش دادهاند؛ در چنین شرایطی، حتی بدون تصمیم آگاهانه برای آغاز جنگ، اشتباه محاسباتی یا نقص فنی میتواند منجر به شلیک موشکهای اتمی شود.
اتکا به سامانههای دفاع موشکی نیز هیچ تضمینی برای مصونیت ایجاد نمیکند. هیچ سپر دفاعی، هرچند پیشرفته، قادر به رهگیری کامل همه اهداف نیست. در میدان جنگ هستهای، خطای حتی یک درصدی به معنای نابودی شهرها و میلیونها انسان خواهد بود.
ساختار بیدولت نظام بینالملل
در غیاب یک مرجع مرکزی جهانی، دولتها در وضعیت آنچه نظریهپردازان «حالت طبیعی» یا بیدولتی مینامند، عمل میکنند. در چنین فضایی، قانون بینالملل تنها تا جایی معتبر است که با منافع ملی قدرتها تعارض نداشته باشد. نبود سازوکار الزامآور برای کنترل تسلیحات یا حل مناقشات، محیطی را بهوجود آورده است که در آن بازدارندگی هستهای به شکنندهترین شکل خود رسیده است.
دانش بدون تجربه
از زمان استفاده از بمبهای اتمی در هیروشیما و ناگاساکی تاکنون، جنگ هستهای واقعی رخ نداده است. همین واقعیت موجب شده که تمام نظریههای بازدارندگی و پیشگیری بر پایه استدلالهای فرضی شکل بگیرند، نه تجربه عینی. هیچ داده تجربی معتبری برای پیشبینی احتمال جنگ یا ارزیابی رفتار قدرتها در شرایط بحرانی وجود ندارد. در نتیجه، سیاستهای امنیتی بیشتر بر تخمین و فرض استوارند تا بر شواهد.
رقابت برای تسلط بر بحران
در نظام جهانی کنونی، دولتهای بزرگ برای دستیابی به آنچه «برتری در تشدید بحران» خوانده میشود رقابت میکنند؛ یعنی توانایی حفظ کنترل در مراحل اولیه تنش. این رقابت دائمی، خود به منبع خطر تبدیل شده است. در محیطی که هر طرف برای نشان دادن آمادگی یا بازدارندگی بیشتر اقدام میکند، مرز میان نمایش قدرت و آغاز جنگ بهسادگی از بین میرود.
خاورمیانه و گسترش تهدید
تحولات اخیر خاورمیانه نشان میدهد که خطر گسترش رقابت هستهای در این منطقه رو به افزایش است. چنین روندی تعادل شکننده منطقه را به سوی مسابقه تسلیحاتی تازهای سوق میدهد.
در سطحی گستردهتر، پیوندهای نزدیک پاکستان با چین و روابط استراتژیک تلآویو با واشنگتن، خطر درگیریهای چندوجهی را افزایش داده است؛ درگیریهایی که حتی اگر با سلاحهای متعارف آغاز شوند، ممکن است به مرحله هستهای کشیده شوند. در روزهای اخیر، اسرائیل پیمان دفاع متقابل جدیدی با هند امضا کرد و دونالد ترامپ تهدید کرد که آزمایشهای هستهای را از سر خواهد گرفت.
فناوری و اشتباه انسانی
پیشرفت فناوری نه تنها امنیت را تضمین نکرده، بلکه احتمال اشتباه را بیشتر کرده است. نفوذ سایبری در سامانههای هشدار سریع، اختلال در شبکههای فرماندهی و خطای انسانی در شرایط اضطراب میتوانند زنجیرهای از واکنشهای غیرقابل کنترل ایجاد کنند.
در چنین فضایی، تفاوت میان جنگ عمدی و غیرعمدی اهمیت حیاتی پیدا میکند. جنگ عمدی بر پایه تصمیم سیاسی شکل میگیرد، اما جنگ غیرعمدی ممکن است تنها نتیجه یک اشتباه فنی یا تفسیر نادرست از دادهها باشد.
ضرورت بازنگری نظری و اخلاقی
پایداری نظم جهانی نیازمند بازنگری عمیق در نظریههای بازدارندگی است. تکیه بر توان تخریبی بهجای کنترل سیاسی، امنیتی موقت ایجاد میکند اما ریسک نابودی دائمی را افزایش میدهد. بازدارندگی پایدار تنها زمانی ممکن است که قدرتهای هستهای بهجای مسابقه تسلیحاتی، در مسیر اعتمادسازی متقابل، شفافیت اطلاعاتی و خویشتنداری استراتژیک حرکت کنند.
جنگ هستهای دیگر فرضیهای دور از ذهن نیست، بلکه تهدیدی همزمان فنی، سیاسی و انسانی است. در شرایطی که خطای محاسباتی میتواند میان بقا و نابودی فاصلهای چندثانیهای ایجاد کند، مسئولیت اصلی دولتها نه در تولید سلاح بیشتر، بلکه در توانایی مهار تصمیم و اندیشه نهفته است.
در قرنی که قدرت تخریب از قدرتِ درک پیشی گرفته، امنیت جهانی تنها با تفکر عقلانی، همکاری بینالمللی و تقویت نهادهای بازدارنده قابل حفظ است. هر کوتاهی در این مسیر، میتواند سرنوشت بشر را به سمت نقطهای بیبازگشت سوق دهد.