سرویس میهن و مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مائده مرویان حسینی: در طول حدود پنجاه سال حکومت پهلوی بر ایران، گروههای مختلفی از مخالفان رژیم وجود داشتند که هر یک به شیوهای تلاش میکردند مخالفت خود را ابراز کنند. در دوران پهلوی اول و دوم، علاوه بر بازداشت و زندان، یک سیاست ثابت برای خاموش کردن شعله مبارزات وجود داشت و آن «تبعید» بود.
در دوره پهلوی اول، گروههای گوناگونی از جمله عشایر و ایلات، مخالفان قانون اتحاد شکل لباس و همچنین مخالفان کشف حجاب، به تبعید فرستاده شدند. در دوره پهلوی دوم نیز مخالفان رژیم به سه دسته اصلی تقسیم میشدند: گروههای سیاسی چپ، گروههای ملیگرا و روحانیون مبارز. سیاست حکومت در برابر همه این گروهها، بهویژه روحانیون، تبعید بود. افراد را به مناطق مختلف کویری، جزیرهای یا نقاط محروم و دورافتاده کشور تبعید میکردند تا از گسترش فعالیتهای مبارزاتی آنان جلوگیری کنند. اما این سیاست نتیجهای معکوس داشت؛ زیرا تبعیدیها با حضور خود در نقاط گوناگون، زمینه گسترش اندیشههای انقلابی را در سراسر کشور فراهم و به گسترش انقلاب اسلامی کمک کردند.
درباره تبعیدیهای دوران پهلوی اول و دوم تاکنون پژوهش جامع و کاملی انجام نشده است. با این حال، رحیم روحبخش، از نپژوهشگران و مولفان باسابقه در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی، اثری با عنوان «تبعیدیها و تبعیدگاههای عصر پهلوی» تألیف کرده است. در این اثر، به مسئله تبعید و انواع آن در دورههای پهلوی اول و دوم پرداخته شده و به برخی از چهرههای تبعیدی دوره پهلوی اول اشارهای مختصر شده است. اما در بخش مربوط به پهلوی دوم، نویسنده بهصورت مفصل به روحانیون مبارز، مبارزات آنان و سرگذشت تبعیدشان میپردازد.
انتشار این کتاب بهانهای شد تا با رحیم روحبخش درباره یکی از موضوعات کمتر بررسیشده در تاریخ معاصر ایران، یعنی تبعیدیها و تبعیدگاههای عصر پهلوی، گفتوگویی داشته باشیم و اطلاعات بیشتری در این زمینه به دست بیاوریم.
چه عاملی سبب شد تا نگارش کتاب «تبعیدیها و تبعیدگاههای عصر پهلوی» را آغاز کنید؟
موضوع کتاب «تبعیدیها و تبعیدگاههای عصر پهلوی» از دل بررسی اسناد ساواک شکل گرفت. در جریان فهرستنویسی پروندههای مربوط به روحانیون مبارز، متوجه شدم که بخش مربوط به دوران تبعید آنان در منابع تاریخی و پژوهشی انقلاب اسلامی بسیار کمتوجه مانده است. در حالیکه روحانیون در تبعیدگاهها فعالیتهای چشمگیری در زمینه آگاهسازی مردم، تبلیغ آموزههای دینی و انتقال پیامهای نهضت امام خمینی (ره) داشتند و رخدادهای قابل توجهی نیز در همان مناطق رقم خورده بود. این خلأ پژوهشی مرا وادار کرد تا بهصورت جدیتر به بررسی این بخش مغفول بپردازم.
در ابتدا، این ایده را به واحد پژوهش مرکز اسناد انقلاب اسلامی پیشنهاد دادم. در آن زمان، مشغول تدوین کتابی با عنوان «شبکه پیامرسانی در نهضت امام خمینی» بودم. پیشنهاد دادم که فصلی از این کتاب به نقش تبعیدیها اختصاص یابد؛ یعنی بررسی اینکه چگونه روحانیون تبعیدی در مناطق دورافتاده و محروم، پیام انقلاب را منتقل و در محیطهای تازه، حلقههای ارتباطی جدیدی میان مردم و نهضت ایجاد کردند. این طرح در اواخر دهه ۱۳۹۰ به تصویب مرکز رسید و بعدها بهصورت پروژهای مستقل با عنوان تبعیدیها و تبعیدگاهها در عصر پهلوی دنبال شد.
چه نوع منابع و اسنادی در تدوین و نگارش کتاب «تبعیدیها در دوره پهلوی» مورد استفاده قرار گرفته است؟
در سالهایی که مشغول نوشتن کتاب «شبکه پیامرسانی و نهضت امام خمینی» بودم، به موضوع تبعیدیها علاقهمند شدم. پس از آن، هر جا مطلبی میدیدم، به فیشبرداری و یادداشتبرداری میپرداختم. خاطرات میخواندم و اسناد ساواک را مرور میکردم. تقریباً تمام آن یادداشتها، فیشها و اسناد ساواک، برای نگارش این کتاب بسیار مفید بودند. در دورهای که مشغول نوشتن کتاب «شبکه پیامرسانی در نهضت امام خمینی» بودم، منابع خاطرات روحانیون مبارز چندان در دسترس نبود و بیشتر خاطراتی که منتشر شده بود مربوط به دهه ۱۳۸۰ و بعد از آن، بهویژه دهه ۱۳۸۰، بود.
بخش تبعید در این خاطرات نیز بهطور کامل پوشش داده شده بود و توانست جای خالی اطلاعات موجود در اسناد ساواک را پر کند. ترکیب این دو منبع اسناد ساواک و خاطرات چاپ شده، امکان دسترسی به حجم وسیعی از اطلاعات دقیق و گسترده را فراهم کرد. بر این اساس، در کتاب تبعیدیها در عصر پهلوی توانستم بر پایه این دو منبع کلان، یک فصلبندی و ساختار جدید طراحی کنم و نگاه جامعتری به کل دوره پهلوی داشته باشم؛ هم دوره رضا شاه و هم دوره محمدرضا شاه. این روش به من امکان داد تا روند تبعید و فعالیت روحانیون مبارز در طول کل عصر پهلوی را بهصورت یکپارچه و مستند تحلیل کنم.
چرا در آن مقطع زمانی صرفاً از حکم تبعید استفاده میشد و سایر احکام، مانند بازداشت موقت یا حبس، مورد استفاده قرار نمیگرفتند؟
در ابتدا، روحانیون مبارز را معمولاً برای مدتی به زندان میفرستادند؛ اما بهتدریج، دستگاه امنیتی و قضایی متوجه شد که حضور روحانیون در زندانها پیامدهایی ناخواسته دارد. به نظر میرسد روحانیون در زندان، بهویژه در کنار گروههای سیاسی مانند فداییان و مجاهدین خلق، تا حدی تحت تأثیر افکار و روشهای آنان قرار میگرفتند. البته منظور از این تأثیرپذیری، روحانیون برجستهای چون مرحوم آیتالله طالقانی یا آیتالله هاشمی رفسنجانی نیست، بلکه برخی از روحانیون جوانتر و کمتر شناختهشده در این فضاها با ایدهها و گرایشهای تند و رادیکال آشنا میشدند.
در نتیجه، این تماسها گاه سبب میشد نوعی گرایش به رفتارهای افراطی و مبارزات تند، از جمله تمایل به مبارزه مسلحانه، در میان برخی از آنان پدید آید. در آن دوران، جریانهای انقلابی رادیکال عمدتاً در دست گروههایی چون مجاهدین خلق و فداییان خلق بود و روحانیون، با وجود مبارزه جدی با رژیم پهلوی، معمولاً از اینگونه اقدامات مسلحانه پرهیز داشتند یا بهندرت در آنها شرکت میکردند. بهمرور، دستگاه امنیتی و قضایی به این نتیجه رسید که زندان، نهتنها در کنترل فعالیتهای روحانیون مؤثر نیست، بلکه موجب تأثیرپذیری فکری آنان از جریانهای مسلحانه میشود. از این رو، سیاست جدیدی در پیش گرفته شد و تصمیم گرفتند به جای صدور حکم زندان، روحانیون را به تبعیدگاههای دورافتاده بفرستند تا از محیطهای سیاسی فعال و گروههای انقلابی فاصله بگیرند.
آیا ساواک شواهدی از تأثیرپذیری روحانیون مبارز از گروههای فدایی و جریانهای مشابه به دست آورده بود؟
رویکرد امام خمینی (ره) نسبت به انقلاب و مبارزه، رویکردی تند و خشونتآمیز نبود. ایشان معتقد بودند که مسیر نهضت نباید با اقدامات مسلحانه و خونریزی همراه باشد. به همین دلیل، روحانیون مبارز نیز در مجموع، شیوهای متفاوت از گروههای تندرو در پیش گرفتند و نحوه مبارزاتشان از جنس فعالیتهای فرهنگی، تبلیغی و آگاهیبخش بود، نه نظامی و مسلحانه. ساواک نسبت به این رویکرد آگاهی داشت.
البته روحانیونی که به زندان میافتادند، از یکسو ممکن بود تحت تأثیر سایر گروههای سیاسی قرار گیرند، و از سوی دیگر، خود نیز میتوانستند بر زندانیان دیگر اثر بگذارند. با این حال، نوع مبارزه و نگرش روحانیون با چریکها تفاوت اساسی داشت. چریکها معمولاً افرادی بودند که احتمال فرارشان از زندان یا تبعیدگاه زیاد بود؛ بسیاری از آنان پیشتر نیز بهصورت مسلحانه فعالیت کرده و حتی پس از دستگیری، درصدد فرار یا خروج از کشور برمیآمدند. به همین دلیل، دستگاه امنیتی آنان را در حصر و تحت نظارت شدید در زندان نگه میداشت. در مقابل، روحانیون چنین رویکردی نداشتند. روحانی تبعیدی، اهل فرار یا ترک کشور نبود. او به تبعیدگاه میرفت، در همانجا اقامت میکرد و زندگی عادی خود را از سر میگرفت.

در تبعیدگاهها نظارت و کنترل مؤثری بر فعالیتهای روحانیون تبعیدی وجود داشت؟
میزان کنترل بر آنها معمولاً در حدی بود که باید هر روز به پاسگاه همان منطقه مراجعه کرده و دفتر مخصوصی را امضا میکردند. نظارتها از همین سطح بیشتر نبود. حتی در برخی مناطق، این امضاها بهطور منظم انجام نمیشد و گاهی هم بهکلی از آن صرفنظر میکردند. به همین دلیل، تبعید برای روحانیون حالتی کاملاً متفاوت از وضعیت چریکها یا مبارزان مسلح داشت. در حالی که حضور یک چریک در تبعیدگاه میتوانست برای نیروهای امنیتی خطرناک و غیرقابل پیشبینی باشد.
معمولاً روحانیون را به محرومترین و دورافتادهترین مناطق کشور تبعید میکردند؛ جاهایی که زندگی و معیشت در آن بسیار دشوار بود. آنان پس از رسیدن به محل تبعید، معمولاً به مسجد محل میرفتند. در ابتدا، به عنوان یک فرد تبعیدی در مسجد حضور پیدا میکردند و همراه مردم نماز میخواندند. بهتدریج، روحانیون با مردم منطقه تبعیدگاه انس و الفت میگرفتند. به مرور زمان، از طریق شرکت در مساجد، برگزاری مجالس روضه و فعالیتهای مذهبی، ارتباط عمیقتری میان روحانیون تبعیدی و اهالی تبعیدگاه شکل میگرفت.
در ادامه، این روحانیون در گفتوگوهای خود امام خمینی را به مردم معرفی میکردند، از مبارزات او با حکومت شاه سخن میگفتند و مردم را نسبت به اوضاع سیاسی کشور آگاه میساختند. به این ترتیب، آنان نقش مهمی در بیداری و آگاهی سیاسی مردم مناطق محروم ایفا میکردند.
در واقع، برخلاف هدف حکومت پهلوی که با تبعید روحانیون قصد مهار فعالیتهای انقلابی و جلوگیری از گسترش نهضت اسلامی را داشت، این سیاست عملاً نتیجهای معکوس به همراه آورد. تبعید روحانیون مبارز به شهرها و روستاهای دور از مرکز، زمینه آشنایی مردم آن مناطق با اندیشههای امام خمینی (ره) و آرمانهای انقلاب اسلامی را فراهم کرد؛ از اینرو، تبعید نهتنها موجب خاموشی حرکت انقلابی نشد، بلکه خود به عاملی برای گسترش و تعمیق انقلاب در سراسر کشور بدل شد.
فرضیه اصلی کتاب دقیقاً همین نکته است. نظام پهلوی، تصور میکرد که با تبعید روحانیون، آنها در مناطق دورافتاده در حصر قرار میگیرند و نمیتوانند فعالیت مؤثری انجام دهند. اما در عمل، نتیجه کاملاً برعکس بود. روحانیون تبعیدی، با حضور در این مناطق، بهطور فعال به تبلیغ آموزههای انقلاب و ترویج پیامهای نهضت پرداختند و اثرگذاری قابل توجهی بر مردم محل داشتند. مناطق تبعیدی، معمولاً بسیار دورافتاده بودند و مردم آن مناطق اطلاع چندانی از جریانهای سیاسی و نهضت امام خمینی نداشتند. این روحانیون تبعیدی بودند که اخبار مربوط به امام و مبارزات انقلابی را به آن مناطق بردند.
بسیاری از مردم همان مناطق، در ابتدا شناختی از انقلاب نداشتند، اما بهمرور جذب مفاهیم و آرمانهای انقلاب شدند و روحیهای انقلابی پیدا کردند. به طوری که در اواخر سالهای ۱۳۵۷، همان تبعیدگاهها که روزی محل دور و تبعیدگاه بود، به مراکز تظاهرات و حرکتهای مردمی تبدیل شدند. دلیل این امر آن بود که پیشتر، روحانیون تبعیدی در آن مناطق فعالیت کرده و مردم را نسبت به اوضاع کشور آگاه کرده بودند. بنابراین، هنگامی که خبر تظاهرات و اعتراضات از شهرهای بزرگ به گوش مردم آن مناطق میرسید، آنان نیز به خیابانها میآمدند و تظاهرات میکردند.
رژیم شاه از فعالیتهای انقلابی تبعیدیها آگاه شده بود؟ تلاشی برای جلوگیری یا متوقف کردن این اقدامات انجام داد؟
وقتی که متوجه فعالیتهای تبلیغی آنان شدند فقط مناطق تبعیدگاه را تغییر دادند. این روند در نهایت به نفع جریان انقلاب تمام شد. اساساً برنامه اصلی رژیم پهلوی درباره روحانیون، «تبعید» بود نه «زندان». یعنی میگفتند: این فرد را به شهری دیگر بفرستیم تا تحت کنترل باشد؛ اگر دوباره به فعالیتهایش ادامه داد، مجدداً او را تبعید میکنیم.
البته در انتقال از تبعیدگاهی به تبعیدگاه دیگر رژیم تلاش میکرد روحانیون را به مناطق اقلیتنشین بفرستد تا از تأثیرگذاری آنها بکاهد. مثلاً اگر منطقهای سنینشین بود، صحبت درباره انقلاب دشوار میشد یا اگر روحانی مبارز فارسیزبان بود، او را به روستا یا شهری ترکزبان میفرستادند تا مانع ارتباط مؤثرش با مردم شوند. با این حال، روحانیون انقلابی واقعی در هرجا که قرار میگرفتند، تبلیغات و فعالیتهای خود را ادامه میدادند.
آیا روحانیون مبارز، افزون بر فعالیتهای تبلیغی در تبعیدگاهها، فعالیتهای اجتماعی و مردمی نیز داشتند؟
بله، تقریباً قریب به اتفاق روحانیون تبعیدی در بسیاری از برنامه های مذهبی، فرهنگی و حتی بعضاً اجتماعی تبعیدگاه شرکت می کردند وحتی در بهبود وضعیت مراکز دینی نقش داشتند. از جمله این افراد می توان به آیت الله منتظری اشاره کرد که در سه تبعیدگاه خویش یعنی نجف آباد و طبس و سقز برای اهالی شیعه از میان چهار تبعیدگاهش، اقدام به برگزاری نماز جمعه در آن سه شهر کرد. حتی در طبس به تدریس در حوزه علمیه آن شهر پرداخت و به طلاب شهریه داد. او نماینده امام در امور شرعی و جمع آوری وجوه بود و لذا دست به اقدامات عمرانی نیز زد. به طوری که اهالی طبس از وجود و حضورش استقبال می کردند.
نمونه دیگر آیتالله خامنهای بود. در اسناد موجود آمده است که در همان دوران تبعید ایشان به ایرانشهر، سیل بسیار ویرانگری در آن شهر رخ داد. آیتالله خامنهای بلافاصله از طریق نامه و مکاتبه به دوستان و سایر مبارزان اطلاع دادند که مردم آن منطقه دچار خسارتهای سنگین شدهاند، خانههایشان ویران شده و نیاز به کمک داشتند. به همین منظور از شهرهای دیگر، از جمله مشهد، کمکهایی ارسال شد. معروفترین تبعیدگاه آیتالله خامنهای، ایرانشهر بود. این منطقه اکثراً سنیمذهب و از لحاظ اقتصادی بسیار محروم بود. در عین حال، کنترل و نظارت امنیتی کاملی هم بر آن حاکم نبود و فقط مأموران پاسگاه موظف بودند گزارشهایی ارائه دهند. گاهی مأموران پاسگاه نیز در کنار تبعیدیها حضور داشتند. به هر حال، آن مأمور هم جزئی از مردم همان منطقه بود و تبعید به معنای فشار و سختگیری مداوم نبود.
علاوه بر فعالیتهای اجتماعی و مبارزاتی، تبعیدیها چه فعالیتهای روزانه دیگری داشتند؟ و آیا امکان داشت یادداشتها یا خاطرات روزانه خود را نیز بنویسند؟
به ندرت پیش میآمد که این کار انجام شود و آن هم بهصورت مشخص و محدود بود. برای مثال، تبعیدیهای خیلی معروف، یا تبعیدیهای چپ و حزب تودهای، گاهی این اقدام را انجام میدادند. نمونه جالب، مرحوم کریم کشاورز است که به جزیره خارک تبعید شده بود و خاطرات روزانهاش را در کتابی ثبت کرده است. در این کتاب، او اسامی تبعیدیهایی که در آن جزیره حضور داشتند و مناسبتهایی که در طول چهارده ماه تبعیدش رخ داده بود، را ذکر کرده است.
آیا پیش آمده بود که تبعیدیها به همراه خانوادههای خود به تبعیدگاهها فرستاده شوند؟
بله، برخی از تبعیدیها به همراه خانواده به تبعیدگاه میرفتند و خانهای اجاره میکردند و با خانواده زندگی می کردند. گاهی نیز پیش می آمد که چهار تا پنج نفر تبعیدی به یک تبعیدگاه با هم یک منزل اجاره می کردند و در همانجا زندگی میکردند. این افراد برنامهریزی دقیقی داشتند؛ در برخی موارد نیز از محل تبعید خود به روستاها و مناطق اطراف میرفتند تا در آنجا به تبلیغ و ارشاد مردم بپردازند. در واقع، تبلیغ و فعالیت فرهنگی و دینی جزو برنامهی همیشگی آنها در دوران تبعید بود.
اوضاع اقتصادی تبعیدیها در تبعیدگاه چگونه بود؟ آنها امرار معاش و امور اقتصادی خود را به چه شکل میگذراندند؟
تبعیدیها از نظر معیشتی و مالی معمولاً تحت فشار شدید قرار نداشتند. علت این امر آن بود که گروههایی در شهرهای مختلف مانند تهران، قم، اصفهان و مشهد بهویژه در ارتباط با بیت مراجع و مجموعههای مبارزاتی به تبعیدیها کمک میکردند و برای آنان یا خانوادههایشان پول میفرستادند. حتی مرحوم امام خمینی (ره) نیز چنین کمکی را سازماندهی کرده بودند و به نمایندگان خود در ایران دستور داده بودند که از وجوهات شرعیه برای حمایت از خانوادههای مشخصشده و همچنین خود تبعیدیها استفاده کنند.
گاهی افراد خاصی مأمور این کار بودند؛ مثلاً چند نفر با یک خودرو از تهران حرکت میکردند و مبلغ قابل توجهی پول به همراه داشتند تا هم کمک مالی برسانند و هم به دیدار تبعیدیها بروند. همین دیدارها در واقع نوعی مبارزه غیرمستقیم محسوب میشد. علاوه بر کمک مالی، گاه وسایل مورد نیاز را نیز برایشان میبردند. در همین دیدارها، علاوه بر دلجویی و کمک مالی، گاهی درباره برنامههای مبارزاتی آینده نیز گفتوگو و هماهنگی صورت میگرفت. در واقع، شبکهای گسترده از مبارزان در سراسر کشور فعال بود که همواره با یکدیگر در تعامل و ارتباط بودند؛ چه در زندان، چه در تبعید و چه در دوران فعالیتهای تبلیغی و سخنرانی.
درباره فرهنگ مردم و محله تبعید و نوع ارتباط آنها با تبعیدی، در کتاب مطلب چندانی ذکر نشده و در منابع دیگر نیز کمتر به این موضوع پرداخته شده است. ارتباط بین اهالی تبعیدگاه و تبعیدی چگونه بود؟ مردم چه برخوردی با تبعیدیها داشتند؟ آیا در ابتدا، هنگام ورود تبعیدی به منطقه، با او مخالفت میکردند یا برعکس، بهسرعت او را میپذیرفتند؟
بخش مربوط به دوران تبعید متأسفانه کمترین میزان سند را در پروندههای ساواک دارد. از لحظهای که فرد تبعید میشد، فقط یک حکم تبعید در پرونده ثبت میگردید و به محض ورود به تبعیدگاه، عملاً گزارشهای ساواک بسیار محدود یا حتی قطع میشد. به همین دلیل از ایام تبعید فرد تبعیدی اسناد و مدارک زیادی در دسترس نیست. علتش هم این بود که دیگر مأموران ساواک در آنجا حضور نداشتند. تنها یک پاسگاه ژاندارمری در محل بود که گاهی گزارشی مختصر ارسال میکرد.
اما مورد جالبی که در میان اسناد ساواک دیدم مربوط به آیتالله مکارم شیرازی (که اکنون از مراجع تقلید هستند) است. در یکی از اسناد ساواک آمده که او را به یکی از مناطق جنوبی کشور تبعید کرده بودند. وقتی آیتالله مکارم وارد آن شهر شد، مردم به استقبالش آمدند. ظاهراً پیشتر نیز روحانی دیگری به آن منطقه تبعید شده بود و مردم از سخنرانیها و برنامههای او خوششان آمده بود. این بار نیز اهالی از تبعید آیتالله مکارم استقبال کردند و حتی در گزارش ساواک آمده است که مردم گفتهاند: «خدا پدر شاه را بیامرزد که این روحانی را به اینجا تبعید کرده! ما اینجا روحانی نداشتیم.»
در همان گزارش ساواک آمده بود که مردم از این تبعید به عنوان کار خوبی یاد کردهاند، چرا که حالا کسی بود که احکام شرعی و مسائل مذهبی را برایشان بیان میکرد. در واقع، چنین مواردی نشان میداد که گاهی همین تبعیدها باعث استقبال و ارتباط بیشتر مردم با روحانیون میشد و جایگاه اجتماعی و مردمی آنها را تقویت میکرد.
روحانیون تبعیدی نیز به خوبی یاد گرفته بودند که با مخاطبان مناطق مختلف چگونه برخورد کنند. در شهرهای بزرگتر ممکن بود سخنرانیها با صراحت و تندی بیشتری علیه شاه باشد، اما در مناطق دورافتاده یا محرومتر، باید ذهنها را بهتدریج آماده میکردند. به هر حال، تبلیغات دستگاه رژیم شاه به گونهای بود که شاه در جایگاهی مقدس و منجی جلوه داده بودند و در نتیجه مردم در بسیاری از مناطق نسبت به او علاقهمند بودند. بنابراین روحانیون مبارز نمیتوانستند در همان آغاز، در تبعیدگاهها و مناطق محروم، مستقیماً علیه شاه سخن بگویند. بلکه به تدریج و با هوشمندی، ذهن مردم را آماده میکردند تا کمکم مخاطبان خاص خود را پیدا کنند.
در مجموع، این روحانیون توانستند تهدید تبعید را به فرصتی برای بیداری و آگاهی تبدیل کنند. آنان قرار بود در تبعید تحت فشار، محرومیت، سختی و دوری از خانواده قرار گیرند، اما همان شرایط دشوار را به فرصتی برای ارتباط با مردم، تبلیغ و آگاهیبخشی تبدیل کردند.
شیخ مصطفی رهنما یک استثنا در میان روحانیون مبارز به شمار میرود؛ او بارها به زندان و تبعید محکوم شد. با توجه به زندگی و فعالیتهای سیاسیاش؛ علت اصلی تبعیدها و زندانهای شیخ رهنما چه بوده است؟ آیا این اقدامات به دلیل حمایتش از فلسطین بود یا مبارزات سیاسی و طرفداری از مصدق و جبهه ملی عامل اصلی بودند؟
شیخ مصطفی رهنما ۱۸ بار به زندان و تبعید محکوم شدهاند. علت این تبعیدها و زندانها، فعالیتها و مبارزات سیاسی او بود، نه حمایت از فلسطین. اصولاً دستگاه حاکمه کسی را بهخاطر حمایت از فلسطین تبعید یا زندانی نمیکرد و این موضوع سوژهای برای حکومت نبود. دستگاه حاکم ایران، به دلیل حساسیتهای داخلی و خارجی، از مطرح کردن چنین مسائلی پرهیز میکرد، زیرا مردم ایران مسلمان بودند و عموماً طرفدار فلسطین، و هرگونه برجستهسازی این موضوع ممکن بود باعث تحریک کشورهای عربی شود. بنابراین، هیچ فردی بهخاطر حمایت از فلسطین تبعید یا بازداشت نمیشد.
علت تبعید شیخ رهنما به خارک، طرفداری از مصدق، فعالیت به نفع جبهه ملی و مبارزه با شاه بود. خاطرات او در مرکز اسناد انقلاب اسلامی تحت عنوان «خاطرات و اسناد شیخ مصطفی رهنما» چاپ شده است. این کتاب شامل مصاحبه مفصل با خود شیخ رهنما بود، که در زمان حیاتش انجام شد و من تدوین آن را بر عهده داشتم.
شیخ رهنما در میان روحانیون، از اواخر دهه ۲۰ خورشیدی مبارزه را شروع کرد و هیچگاه آرام نگرفت. زندان و تبعید برای او موانع جدی محسوب نمیشد و او خستگیناپذیر در مسیر مبارزه ادامه میداد. یکی از ویژگیهای استثنایی او، توجه ویژه به فلسطین بود، که در مقایسه با سایر روحانیون کاملاً منحصر به فرد بود. تمامی زندگی و هم و غمش در راه مبارزه بود. او از روحانیون پیشکسوت مبارز به شمار میآمد و پروندهاش نزد ساواک از همان سال های نهضت ملی شدن نفت باز بود، در حالی که اکثر روحانیون در دهه ۴۰ تحت پیگرد قرار گرفتند. پس از انقلاب نیز تا حدود ۱۰–۱۵ سال پیش، زمانی که در قید حیات بود، همچنان فعالیتهای سیاسی با محوریت فلسطین داشتند.

این گفتوگو ادامه دارد
∎