در ایام فاطمیه، جبههها حال و هوایی دیگر داشت. رزمندگان اسلام، سرشار از شور و عشقی فاطمی بودند. بسیاری از عملیاتها با رمز مقدس «یا زهرا (س)» آغاز میشد و همین نام بر سربندهایشان میدرخشید. این ایام، فرصتی بود تا عشق رزمندگان به حضرت صدیقه کبری (س) بیش از پیش آشکار شود؛ عشقی که در پرتو آن، نیرویی شگرف مییافتند و پیروزیشان را تضمین میکرد.
در میان این دلدادگان، شهیدی بود که برای بسیاری اسوه و الگو شد: محمدرضا تورجیزاده، فرمانده گردان «یا زهرا(س)» از لشکر امام حسین(ع). او در کسب طهارت نفس، پاکی و معنویت، مجاهدی خستگیناپذیر بود.
علاقهاش به حضرت زهرا(س) وصفناپذیر بود. با آنکه فرمانده گردان بود، نوای گرمش به مداحی برای اهل بیت(ع) بلند بود و بیشتر روضههایش، از مصائب مادرش حضرت زهرا(س) حکایت داشت. در وصیتنامهاش نیز خواسته بود که اگر پیکری از او بر جای ماند، بر سنگ مزارش تنها بنویسند: «یا زهرا(س)».
شهید تورجیزاده به نماز اول وقت اهتمامی ویژه داشت و با قرآن انسی همیشگی. بارها طعم جراحت را چشیده بود، اما هر بار پیش از بهبودی کامل، دوباره راهی جبهه میشد؛ آنچنان که یارانش او را «شهید زنده» مینامیدند.
روایت میکنند روزی در بحبوحه نبرد، کار در خط مقدم گره خورده بود. پیکر بسیاری از رزمندگان در خون غلتیده و جمعی دیگر مجروح بر زمین افتاده بودند. حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر، در درون خود غوغایی داشت اما به روی خود نمیآورد. اضطرابی سنگین بر فضا سایه افکنده بود و بسیاری باور کرده بودند که اینجا نقطه پایان است.
در همان حال و هوای غریب، ناگهان حاج حسین خرازی بیسیمچی را فراخواند و گفت: «تورجیزاده را برایم پیدا کن!» لحظاتی بعد، حاجی خود بیسیم را به دست گرفت و با صدایی لرزان و آمیخته به بغض، گفت: «تورجیزاده! چند خط از روضه مادر برایم بخوان...». و تورجیزاده شروع به خواندن کرد:
در بین آن دیوار و در، زهرا صدا میزد پدر
دنبال حیدر میدوید، از پهلویش خون میچکید
زهرای من، زهرای من...
نوای روضه که از پشت بیسیم در خط مقدم پیچید، جان حاج حسین را به آتش کشید. فرمانده لشکر با شنیدن نام مادر، از خود بیخود شد و از حال رفت. اما این بیتابی عاشقانه، شوری عجیب در دل رزمندگان انداخت. گویی آن چند بیت، رمزی آسمانی بود که قفل روحیه لشکریان را گشود. رزمندگان با نیرویی تازه به قلب دشمن زدند و خطوط دفاعی عراقیها را در هم شکستند.
و اینگونه، گرهای که با هیچ تدبیر نظامی باز نمیشد، با توسل به حضرت زهرا(س) گشوده شد.
این شجاعت و این عشق، ریشه در باوری عمیق داشت که شهید تورجیزاده در وصیتنامهاش آن را اینگونه به یادگار گذاشته بود:
نهایت و اوج محبت، فانی شدن است و من فانی فی الله هستم! همه باید برویم، که «انا لله و انا الیه راجعون»
مسیر زندگی این عارف رزمنده، کوتاه اما پربرکت بود. محمدرضا تورجیزاده در ۲۳ تیرماه ۱۳۴۳ در اصفهان چشم به جهان گشود و از سال ۱۳۶۱، جبهه را خانه خود ساخت. کارنامه پرافتخارش با حضور در عملیاتهای سرنوشتسازی چون والفجر یک، محرم، خیبر، بدر، والفجر هشت و کربلای ۵ رقم خورد.
سرانجام در پنجم اردیبهشت ۱۳۶۶، در منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ (بانه)، تقدیر شهادتش به زیباترین شکل ممکن رقم خورد. او که عمری برای پهلوی شکسته مادرش روضه خوانده بود، خود نیز بر اثر اصابت ترکش به پهلوی چپ و بازوی راست، آسمانی شد و به خیل شهدا پیوست.
پیکر پاکش در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت و امروز، مزارش زیارتگاه دلدادگانی است که راه و رسم او را میجویند.

این روایت، تنها برگی از تاریخ دفاع مقدس نیست؛ بلکه یک میراث و یک راهنماست. نمونهای درخشان از معجزهای که توسل به حضرت زهرا(س) در سختترین میدانها میآفریند. امید است ما نیز از این فرصتهای معنوی بهره ببریم؛ بهویژه در این روزگار که هجمههای فرهنگی و مشکلات زندگی، روح و روان جامعه را میفشارد.
برای پیروزی در این نبرد جدید و برای استوار ماندن ایمان جوانانمان، بیش از هر زمان دیگری، نیازمند آن ریسمان محکم الهی، یعنی توسل به اهل بیت عصمت و طهارت، و بهخصوص پناه بردن به سایه مادریِ حضرت صدیقه طاهره(س) هستیم.
مرتضی نجفی قدسی