شناسهٔ خبر: 75651545 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

اشک شوق ۱۴ محکوم به قصاص پس از آزادی | گفتگوی اختصاصی با محکومان

ماه‌ها تلاش و پیگیری تیم صلح و سازش دادسرای جنایی تهران، صبح دیروز نتیجه داد و ۱۴  قاتل که هرکدام در جریان پرونده‌های جداگانه مرتکب قتل و به قصاص محکوم شده بودند از مجازات مرگ رهایی یافتند

صاحب‌خبر -

همشهری آنلاین - الهه فراهانی : ساعت ۱۰ صبح دیروز ۱۴ محکوم به قصاص از زندان قزل حصار به دادسرای جنایی تهران انتقال یافتند؛ همه آنها افرادی بودند که با تلاش تیم واحد صلح و سازش دادسرا و بخشش اولیای دم، از قصاص رهایی یافته‌ و آمده بودند تا مقدمات آزادی‌شان فراهم شود. در ابتدای جلسه دیروز، محمد شهریاری سرپرست دادسرای جنایی تهران گفت: واحد صلح و سازش یک سازمان دولتی نیست و به همین سبب در آن به روی همه خیرین و هنرمندان و ورزشکاران برای کمک به محکومان قصاص باز است. این واحد تلاش می‌کند تا به کمک محکومانی برود که ناخواسته و در جریان یک لحظه عصبانیت مرتکب قتل شده‌اند و از کرده خود پشیمان هستند و خوشبختانه تاکنون موفق شده باعث نجات و آزادی زندانیان زیادی شود. علی صالحی، دادستان تهران نیز در این جلسه گفت: در قرآن به عفو و بخشش اشاره شده اما از نظر من، افرادی که می بخشند و حکم قصاص را اجرا نمی کنند درواقع با خدا معامله می کنند.

خدمت به معلولان

در بند قتل زندان، قصه‌ها یک جوراند. قصه‌هایی که با خشم و اشتباه آغاز و به پشیمانی و ندامت منتهی می‌شوند. محکومان به قصاص، کسانی که تا چند قدمی چوبهٔ دار رفته‌اند، هرکدام داستانی دارند که از دل لحظه‌ای عصبانیت یا ندانم‌کاری زاده شده است. یکی از آنها مردی است که ۷ سال قبل مرتکب قتل شد. او می گوید: من دستفروش بودم و نزدیکی بازار تهران بساط می کردم. روز حادثه با دوستم که او هم دستفروش بود درگیر شدم؛ بر سر یک مسئله جزیی. نتوانستم خشم خود را کنترل کنم. در این ۷ سال عذاب کشیدم به طوریکه همه موهای سرم سفید شد. انتظار نداشتم بخشیده شوم اما مادر مقتول در حق من بزرگی کرد و من تصمیم گرفتم پس از آزادی به مراکز نگهداری معلولان بروم و به آنها خدمت کنم تا گذشته ام جبران شود.

بخشش باورنکردنی

«من بودم نمی‌بخشیدم.» این را جوان‌ترین محکومی می‌گوید که قرار است به زودی آزاد شود. او ساعاتی پیش از اجرای حکم، رضایت اولیای دم را گرفت و زنده ماند. با چشمانی پُر از حسرت می‌گوید: «دو سال و سه ماه قبل، سرِ هیچ، قاتل شدم. از کوچه‌مان می‌گذشتم که دو نفر حرفی گفتند و دعوا شد. آنها با چوب حمله کردند و من که مست بودم، با چاقو زدمشان. نمی‌دانستم یک لحظه عصبانیت می‌تواند همهٔ زندگی را نابود کند. یکی‌شان جانش را از دست داد و من شدم قاتل. خدا را شکر که اولیای دم مرا بخشیدند. باور کنید هنوز در شوک هستم و احساس می‌کنم این سال‌ها فقط کابوس بوده و بس.

به خاطر پدر

روایت یکی از جنایت‌ها در دل خانواده‌ای رخ داده است. مردی که با رضایت خواهر و برادرهایش از مرگ نجات یافته، می‌گوید: سال ۱۴۰۰ با پدرم درگیر شدم. دعوا بالا گرفت و او را به قتل رساندم. همان روز مردم به پلیس خبر دادند. اولیای دم، خواهر و برادرهایم بودند؛ آنها بخشیدند، چون می‌دانستند پدر، همیشه آرزوی آشتی داشت.

نذر آزادی پسر

یکی دیگر از محکومان داستانی عجیب دارد؛ پدری که به همراه پسرش درگیر نزاعی مرگبار شد. او می گوید:پسرم برای خرید ماشین ثبت‌نام کرده بود و فهمیدیم کلاهبرداری شده. با هم به قهوه‌خانه رفتیم تا حق‌مان را بگیریم. درگیری شد و من با چاقو زدم. پسرم بازداشت شد، من فرار کردم اما طاقت نیاوردم و خودم را معرفی کردم. حالا فقط دعا می‌کنم روزی دوباره پسرم را بیرون از زندان ببینم. خوشبختانه از مرگ گریختم اما نذر کرده ام تا به زودی پسرم آزاد شود چون زندگی در زندان برای آینده اش، خوب نیست.

اشک شوق ۱۴ محکوم به قصاص پس از آزادی | گفتگوی اختصاصی با محکومان به همت واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران، ۱۴محکوم به قصاص امروز آزاد شدند

بخشش قبل از مرگ

در میان پرونده‌ها، قتل‌های خانوادگی کم نیست. مردی که به جرم قتل خواهرش بازداشت شده، با چشمانی گریان می‌گوید: خواهرم پشت سر خانواده‌ام حرف می‌زد. رفتیم حرف بزنیم، دعوا شد، چاقو کشید. خواستم از دستش بگیرم، خورد به خودش. یک ماه بعد هم دستگیر شدم. پدرم و نامادری ام قصاص می خواستند. حتی یکبار هم رفتم پای چوبه دار و مرگ را مقابل چشمانم دیدم تا اینکه چند وقت قبل پدر و نامادری ام رضایت دادند اما پدرم چند وقت بعد از رضایت، عمرش را داد به شما. او قبل از مرگش، مرا بخشید و رفت؛ بخششی که هنوز باورم نمی‌شود.

چند ساعت قبل از اجرا

روایت زندانی دیگر عجیب است، وقتی تعریف می کند، اشک در چشمانش حلقه می زند. او می گوید:برخی از درگیریها، با سوءتفاهم آغاز مانند اتفاقی که در یکی از روزهای زمستانی سال ۱۴۰۱، رقم خورد. آن روز با همسرم دنبال خانه بودیم. از بنگاه که بیرون آمدیم، مردی فحاشی کرد. عصبانی شدم. چاقو را از دستش گرفتم و زدم. نمی‌دانستم لحظه‌ای عصبانیت می‌شود مرگ یک انسان. قرار بود قصاص شوم اما چند ساعت قبل از اجرا به من گفتند بخشیدنت و ...

نذر آزادی

و در نهایت، شاهین مردی که پانزده سال از عمرش را پشت میله‌ها گذرانده است. شاهین تنها مردی بود که دیروز دستبند اتهامش باز و آزاد شد. او در کارگاه مبل‌سازی شریکش را به خاطر بدهی و مشاجره‌ای ساده با پنجه‌بوکس کشت. «نمی‌خواستم بکشمش. عصبانی شدم. کاش آن روز پایم شکسته بود و نمی‌رفتم کارگاه. بعد از قتل به ترکیه فرار کردم اما عذاب وجدان رهایم نکرد. برگشتم و دستگیر شدم. تابستان ۹۸ پای چوبه دار رفتم. طناب را دور گردنم انداختند. دعا می‌کردم خدا نجاتم دهد. قاضی شهریاری پا درمیانی کرد و اولیای دم مهلت دادند. وقتی طناب را برداشتند، انگار دوباره متولد شدم.»شاهین از روزهایی می‌گوید که هر شب در سلول، صدای قدم‌های نگهبان را می‌شنید و نمی‌دانست صبح بعد زنده است یا نه. «از صد نفر هم‌بندم، نود نفرشان قصاص شدند. بعضی ها را ده سال می‌شناختم. وقتی نوبتشان می‌رسید، دیگر برنمی‌گشتند. اینها تلخ ترین اتفاقات زندان است و اما شیرین ترینشان، بخشش زندانیان و آزادی آنهاست. او حالا آزاد است. «خبر نداشتم قرار است آزاد شوم. گفتند برای آزمایش می‌روی، اما مرا به دادسرا بردند و گفتند بخشیده شدی. نمی‌دانستم گریه کنم یا بخندم. پانزده سال گذشت تا دوباره آفتاب را بدون میله ببینم. اول به خانه می‌روم، بعد هم سر مزار مقتول.» او ادامه می دهد: نذر کرده بودم اگر آزاد شوم پیاده بروم کربلا، به قدری خوشحالم که یادم رفته چطور باید در خیابان ها، آزادانه قدم بزنم...