به گزارش واحد انتشارات و مستندنگاری وزارت نفت، مهسا بهادری، روزنامهنگار، در تازهترین شماره مجله کتابخوان نفت (اینجا) نوشت:
در خلوتی که میان کلمات شکل میگیرد، «ناصر تقوایی» ایستاده است؛ نویسندهای که پیش از آنکه دوربین را به دست بگیرد، قصه را در دل واژهها ساخته است. او از همان آغاز، نه فقط به تصویر، بلکه به جانِ روایت دل بسته بود و در نهایت در دل روایتها درگذشت.
تقوایی، برخاسته از جنوبِ گرم و شرجی، قصه را از کوچههای خاکخورده، لهجههای مهربان و آدمهای ساده اما عمیق و تأثیرگذاری آموخت که از نقطهای زندگیشان تحت تاثیر نفت و اتفاقات مربوط به آن قرار گرفت. داستان برای او، صدای مردم بود.
این هنرمند فیلمنامه را همانگونه مینوشت که نویسندهای داستان کوتاه مینویسد. با وسواس، دقت و علاقهای به جزئیات که وصفناپذیر است.
خودش گفته بود: «از کودکی دلبسته ادبیات بودم. دو برادر بزرگتر داشتم؛ یکی دلباخته شعر نو و دیگری شیفته شعر کلاسیک. شبها خانه ما پر میشد از زمزمه شعر و گاهی هم صدای جر و بحث. هرچند معمولاً کتکش را من میخوردم.»
تقوایی، بیآنکه پرگویی کند، فضا میساخت؛ با یک جمله، با یک توصیف کوتاه، مخاطب را وارد جهانِ فیلم میکرد. در آثارش، جنوب تنها یک جغرافیا نیست؛ یک زیست و یک حس است.
زیست در دل جامعه جنوب
هر فیلمساز، برای آفرینش جهان سینماییاش، به منبعی پنهان یا آشکار تکیه دارد؛ منبعی که گاه در تجربههای شخصی و گاه در سطرهای کتابهای خاکخورده ریشه دارد. برای «عباس کیارستمی»، زندگی در سادهترین و در عین حال عمیقترین شکلش الهامبخش بود. «علی حاتمی» به تاریخ رجوع میکرد تا قصههایش را از دل گذشته بیرون بکشد و «مسعود کیمیایی»، همواره نگاهش به لایههای پنهان فرهنگ و خردهفرهنگهای اجتماعی معطوف بود، اما «ناصر تقوایی» نگاهش به زندگی بود، به بوی دریا و آفتاب.
تقوایی را بیشتر بهعنوان نویسنده و کارگردان داستانها و فیلمهای کارگری میشناسند. او اصالتاً اهل آبادان بود.
همیشه تلاش داشت تا نمادی از شهرش را در فیلمهایش به تصویر بکشد، مردمانی جنوبی که نفت روند زندگیشان را تغییر داده است و تأثیر این امر در آثار ادبی تقوایی مشهود است.
بهطور مثال، در مستندهای ابتدایی تقوایی تأثیر وجود نفت و حرکت مردم به سمت زندگی مدرن به چشم میآید. مهمترین ویژگی او، نمایش دگرگونی فرهنگی مردم جنوب پس از ورود نفت به زندگیشان است، مردمانی سنتی که حالا با ملیشدن صنعت نفتشان وارد یک دگرگونی شدند و این اتفاق در ابعاد مختلفی رقم خورده است. مستندهای «باد جن» و «تاکسی متر» و «نفت سیاه» پررنگترین ردّ حرکت مردم به سمت مدرنیته، پس از ملیشدن صنعت نفت را به تصویر میکشد. با این حال نمیتوان تقوایی را فیلمساز حوزه نفت دانست.
البته این روند حرکت مردم در مستند «اربعین» هم وجود دارد اما فضای آن مذهبی و کاملاً متفاوت است.
سینمایی که از دل شعر و ادبیات آمده
اما تنها ادبیات نبود که ذهن جوان تقوایی را شکل میداد. فضای سیاسی و اجتماعی آن سالها نیز نقش مهمی در پرورش نگاه او ایفا کرد. نوجوانیاش در روزگاری سپری شد که جامعه ایران هنوز درگیر تبعات انقلاب مشروطه بود.
دورانی پرتنش، پر از پرسش و اشتیاق برای تغییر که خودش توضیح میداد: «از هر دوره تاریخی که صحبت میکنیم، فضای آن دوره را نباید فراموش کنیم. نوجوانی ما در دورهای اتفاق افتاد که جوّ سیاسی و اجتماعی غریبی در ایران حاکم بود. به نوعی ادامه و تکامل رویدادهایی بود که انقلاب مشروطیت بر سر راه جامعه ما قرار داده بود. مثل همه نوجوانها در آن سنوسال من هم یک ایدهآلیست بودم. الگوهای ادبی ما در آن دوران نویسندگان فرانسوی مثل ویکتور هوگو بودند یا خیلی که میخواستیم روشنفکر باشیم، صادق هدایت بود.»
با دانستن این موارد دقیقتر میدانیم که جهان سینمایی ناصر تقوایی از دل چه تجربههایی متولد شده؛ از همان خانهای که شعر در آن جاری بود، از روزگاری پر تلاطم و از نگاهی که با ادبیات قد کشید و به تصویر بدل شد.
آغاز مسیر سینمایی تقوایی از مستند تا خشت و آینه
ناصر تقوایی از کارگردان نسل موج نوی سینمای ایران بود که فعالیتهایش را در عرصه فیلمسازی از اواخر دهه ۴۰ آغاز کرد.
او پیش از آنکه بهعنوان فیلمنامهنویس و کارگردان صاحبسبک شناخته شود، علاقهاش به سینما را در پشت صحنه تجربه کرد. او در دهه ۱۳۴۰، همزمان با اوجگیری سینمای نوگرای ایران، در زمره عوامل فنی فیلم ماندگار «خشت و آینه» ساخته ابراهیم گلستان قرار گرفت. حضوری که بیش از یک همکاری ساده بود؛ آغاز مسیری بود که او را به یکی از مهمترین صداهای روایتگر در سینمای ایران بدل ساخت. چراکه وجه مشترک تمام کارگردانان مطرح موج نو در دهه ۵۰ سانسور و توقیف آثارشان، پیش از انقلاب است.
نخستین قدمهای جدی تقوایی در عرصه فیلمسازی، با ساخت مستندهایی آغاز شد که حال و هوایی متفاوت با فضای رسمی زمان خود داشتند. مستندهایی چون «نانخورهای بیسواد»، «آرایشگاه آفتاب»،
«تاکسیمتر»، «باد جن» و «فروغ فرخزاد»، «نفت سیاه» آثاری هستند که عمدتاً در نیمه دوم دهه ۴۰ شمسی تولید شدند و نگاهی فراتر از ثبت صرف واقعیت داشتند.
تقوایی در مستندهایش نهتنها تصویرگر شرایط اجتماعی بود، بلکه تلاش میکرد از دل جزئیات روزمره، به فهمی عمیقتر از جامعه برسد.
برای نمونه، مستند «نفت سیاه» تقوایی ساخته سال ۱۳۴۹ صریحترین و پررنگترین مواجهه او با مسئله نفت و پیامدهای آن بر جنوب ایران نمایش داده شده است. این مستند، از مهمترین آثار مستندسازی اجتماعی در سینمای ایران بهشمار میرود؛ روایتی بیپرده و واقعگرایانه از تأثیرات عمیق و گاه ویرانگر صنعت نفت بر زندگی مردمان بومی که از برکات نفت بیبهره ماندند.
«نفت سیاه» بدون هیچگونه گفتار توضیحی یا حضور بازیگر، تنها با تکیه بر تصویر و صدای زندگی واقعی، داستان خود را تعریف میکند. او با مهارت تمام، دوربینش را میان دکلهای نفتی، خانههای ساده کارگران، چهرههای خسته و آفتابسوخته مردان جنوب و در سوی دیگر، ساختمانهای شیک و امکانات لوکس کارمندان خارجی به گردش درمیآورد و تصویری از شکاف عمیق طبقاتی، تضادهای اجتماعی و رنجی پنهان در پس تولید ثروت را نمایش میدهد.
در این مستند، نفت تنها یک منبع انرژی یا سرمایه ملی نیست؛ بلکه نمادی از نابرابری است. تقوایی بیآنکه شعاری بدهد، نشان میدهد چگونه ثروتی که از دل زمینهای جنوب بیرون کشیده شده، جیب بیگانگان را پر میکند و ساکنان همان زمین را با فقر، فراموشی و حاشیهنشینی تنها میگذارد.
جنوب در نگاه تقوایی، همواره سرزمینی است برزخی؛ جایی میان واقعیت و اسطوره و در «نفت سیاه»، او بهروشنی میگوید: «نفت، نهتنها اقتصاد، که روح و فرهنگ این سرزمین را نیز دگرگون کرده است.»
مستند تقوایی، نقدی است بر استعمار اقتصادی و ساختارهای ناعادلانهای که هنوز هم در گوشههایی از این جغرافیا زندهاند. نگاهی انسانی به سرزمینی که طلا در دل دارد، اما خاک بر تن مردمش مانده است.
دوربینی برای دیدن نه قضاوت
دوربین او در این دوره، نه ابزار قضاوت، بلکه واسطهای برای شنیدن و دیدن بود؛ روایتگری ساکت اما دقیق؛ اگرچه تقوایی بعدها با فیلمهایی چون «صادق کرده»، «نار و نی» و «کاغذ بیخط» به سینمای داستانی راه یافت، اما ریشههای نگاه او را میتوان در همان مستندهای آغازین جستوجو کرد.
نخستین گام ناصر تقوایی در عرصه فیلمسازی حرفهای، فیلمی نامتعارف نسبت به جریان فیلمسازی مرسوم زمان خود بود. فیلم «آرامش در حضور دیگران» با سرمایهگذاری تلویزیون ملی و از دل سینمای دهه پنجاه ساخته شد. داستان فیلم از مجموعه «واهمههای بینامونشان» نوشته غلامحسین ساعدی برگرفته شده بود.
فیلمسازی که باور داشت: «سینما را نمیشود با زیاد فیلمدیدن یاد گرفت. سینما را باید از فیلمسازان برجسته آموخت. اگر شما بخواهید در فیلم دیگری همین شیوه را به کار بگیرید، اشتباه کردهاید.»
خودش یکی از آن فیلمسازهای برجسته است که سینما برای او امری تصنعی نیست و تکرار خود زندگی است، او باور داشت: «تراژدی را آدمهای تسلیمشده توسریخورده نمیسازند، آدمهایی میسازند که برای زندگی تلاش میکنند اما زورشان نمیرسد.»
تقوایی پس از توقیف فیلم «آرامش در حضور دیگران» و شکست تجاری آن، فیلم جنایی و مهیج «صادق کرده» را ساخت که بهرغم جنبههای تجاری و گیشهپسند آن، ساخت و پرداخت ماهرانهای داشت و اثری متفاوت در ژانر سینمای تریلر جنایی ایران بود.
سومین فیلم بلند او، «نفرین» است، «نفرین» را مهجورترین فیلم کارنامه سینمایی تقوایی میدانند. تقوایی در این فیلم که خود نگارش فیلمنامهاش را با اقتباس از داستان «باتلاق» نوشته میکا والتاری، نویسنده فنلاندی، به عهده داشته به مسائل ازلی و ابدی، چون تقدیر و سرنوشت، سرشت و ابعاد فلسفی انسان و شکلگیری فاجعه پرداخته است.
مجموعه تلویزیونی «داییجان ناپلئون» ساخته ناصر تقوایی از ماندگارترین و محبوبترین مجموعههای تلویزیونی است که با اقتباس از رمان «داییجان ناپلئون» ساخته شده است. تقوایی در این اثر به هجو اشرافیت متظاهر و توخالی و سنتها و ارزشهای اخلاقی آنها میپردازد.
«ناخدا خورشید»، یک نقطه عطف
چهارمین فیلم ناصر تقوایی، نقطه عطفی در کارنامه او و یکی از برجستهترین آثار سینمای پس از انقلاب ایران به شمار میرود. «ناخدا خورشید»، نخستین فیلم داستانی تقوایی در دهه ۱۳۶۰، روایتی است بومیشده از رمان «داشتن و نداشتن» اثر ارنست همینگوی؛ اقتباسی آزاد است که با ظرافت به فضای جنوب ایران منتقل شده و در آن، جهان داستانی نویسنده آمریکایی با جغرافیای انسانی و فرهنگی بوشهر پیوند خورده است.
در «ناخدا خورشید» شاید نفت بهصورت مستقیم در قاب ظاهر نشود، اما حضورش در تمام سطرهای تصویری فیلم حس میشود. روحِ نفتزده شهر در هر نما جاری است؛ از اسکلهها و رودخانهها گرفته تا گرمای سوزان و مهگرفتگی همیشگی که بر چهره شهر سایه انداخته است. نفت در این فیلم، نه یک شئ قابل رؤیت، که یک واقعیت زیسته در فضا، در روابط اجتماعی و در ساختار قدرت است.
نشانههای اقتصاد نفتی در پسزمینه همهچیز حضور دارند؛ قاچاق، بیقانونی، فقر مزمن و شکاف عمیق میان ثروت و محرومیت. شخصیتهای فیلم، مردمانی هستند که در حاشیه صنعت نفت زندگی میکنند؛ درست در کنار چاههای ثروت، اما بدون سهمی از آن. آنها تنها نظارهگر بازی قدرت و سرمایهاند؛ ساکنان سرزمینی که زمینش طلا میزاید، اما ساکنانش همچنان در سایه و فقر زندگی میکنند.
در این اثر فضای جنایی فیلم و لحن سرد و تلخش، با ترکیب هوشمندانهای از لوکیشنهای بکر جنوب و شخصیتهای چندلایه، ساختاری روایی پخته و تاثیرگذار یافته است. بندر به تصویر کشیدهشده در فیلم، چیزی فراتر از یک پسزمینه است.
اثر بعدی «ای ایران» است که خود تقوایی با درونمایه هویت ملی نوشته برخلاف دیگر آثار او، قهرمان واحدی ندارد. بلکه همه اهالی روستا در نقش قهرمان و گروهبان مکوندی در نقش ضدقهرمان ظاهر شدهاند.
«کشتی یونانی» هم فیلم کوتاهی از تقوایی است که از مجموعه قصههای کیش درباره جزیره کیش و کشتی یونانی آن ساخته شده است.
«کاغذ بیخط» ساخته دیگر ناصر تقوایی، اثری اجتماعی است که آخرین اثر سینمایی این کارگردان محسوب میشود. هر چند تقوایی پس از آن چندبار برای ساخت «چای تلخ» دورخیز کرد اما این پروژه برای همیشه نیمهتمام ماند.
او هرگز بهدنبال دیالوگهایی پرطمطراق و ساختگی نبود؛ او کلمات را از دل زندگی بیرون میکشید، از سکوتها، مکثها و نگاههایی که بیشتر از هر جملهای حرف میزنند؛ اما روزگار و آدمهایش آنقدر بر تقوایی سخت گرفتند که درنهایت فقط ۱۲ داستان کوتاه، ۱۳ فیلم گزارشی و مستند، ۳ فیلم کوتاه داستانی، ۶ فیلم بلند، یک سریال ۱۶ ساعته تلویزیونی و ۲ فیلم ناتمام در کارنامه او باقی ماند.
ناصر تقوایی سالها جدا ماند از فضایی که به آن تعلق داشت، سالها فیلم نساخت و مصاحبه نکرد، اما همچنان الهامبخش و تأثیرگذار ماند. ماند تا در ۲۲ مهر ۱۴۰۴ به ابدیت بپیوندد.
∎