محمد صالح علا - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| در گذشته، سیبها که میرسیدند، روی زمین میافتادند. با اختراع سینما، سیبها به آسمان پاشیده شدند! گاهی به خودم میگویم: ما چه خوشبختیم که در دوران اختراع سینما به دنیا وارد شدیم.
از خودم میپرسم: اجداد ما بدون سینما چگونه زندگی میکردند؟ بیآن که حتی یک فیلم دیده باشند. شاید آنها چیزهای خوبی مثل هوا برای نفس کشیدن، آب زلال برای نوشیدن، خانههای فراخ که بتوانند برای کسی که دوستش دارند، در آنجا با صدای بلند آوازی بخوانند، داشتند.
آنها با خورشید طلوع میکردند و با غروب خاموش میشدند. اما هیچ یک طعم سینما را نچشیدند. من امروز صبح برای آنها غصه میخوردم و شادمانم برای خودمان که در دوران سینما به دنیا
آمدیم.
حداقل ما از نظر سینمایی خوشبختیم که سینما بیش از پدیدههای دیگر، روی جامعهشناسی این هزاره تأثیر داشته است.
پیش از آن، مردم همدیگر را به صورت میشناختند. سینما وسیلهای شد که با روح هم آشنا شویم. در گذشته، آدمی تنها یک بار زندگی میکرد، اما در سینما زندگی بار دیگری هم دارد.
پیش از اختراع سینما، جوامع طبقاتی بودند. بناهای بزرگ، خانههای حاکمان و سلاطین. سینما طبقات را بههم زد.
ساختمانهای بزرگی درست شد تا در آن، فیلمها را نمایش دهند. کاخهایی برای تهیدستان؛ جایی که این طبقه را در خیال به آرزوها میرساند.
مردم کنار هم مینشینند، باهم متعجب میشوند، باهم میخندند، باهم گریه میکنند. در کشور عزیز ما، توده مردم چنان به سینما هجوم بردیم که انگار از قحطی نور برگشتهایم.
در سینما کنار هم نشستیم و آرامآرام وارد فهم مشترکی از جهان و خودمان شدیم. چنان که به زودی فهمیدیم، تنها جاذبه برای سیبها سینماست.
سیبها به خاطر سینما میرسند و به خاطر سینما از درخت میافتند....
محمد صالح علا - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| در گذشته، سیبها که میرسیدند، روی زمین میافتادند. با اختراع سینما، سیبها به آسمان پاشیده شدند! گاهی به خودم میگویم: ما چه خوشبختیم که در دوران اختراع سینما به دنیا وارد شدیم.
از خودم میپرسم: اجداد ما بدون سینما چگونه زندگی میکردند؟ بیآن که حتی یک فیلم دیده باشند. شاید آنها چیزهای خوبی مثل هوا برای نفس کشیدن، آب زلال برای نوشیدن، خانههای فراخ که بتوانند برای کسی که دوستش دارند، در آنجا با صدای بلند آوازی بخوانند، داشتند.
آنها با خورشید طلوع میکردند و با غروب خاموش میشدند. اما هیچ یک طعم سینما را نچشیدند. من امروز صبح برای آنها غصه میخوردم و شادمانم برای خودمان که در دوران سینما به دنیا
آمدیم.
حداقل ما از نظر سینمایی خوشبختیم که سینما بیش از پدیدههای دیگر، روی جامعهشناسی این هزاره تأثیر داشته است.
پیش از آن، مردم همدیگر را به صورت میشناختند. سینما وسیلهای شد که با روح هم آشنا شویم. در گذشته، آدمی تنها یک بار زندگی میکرد، اما در سینما زندگی بار دیگری هم دارد.
پیش از اختراع سینما، جوامع طبقاتی بودند. بناهای بزرگ، خانههای حاکمان و سلاطین. سینما طبقات را بههم زد.
ساختمانهای بزرگی درست شد تا در آن، فیلمها را نمایش دهند. کاخهایی برای تهیدستان؛ جایی که این طبقه را در خیال به آرزوها میرساند.
مردم کنار هم مینشینند، باهم متعجب میشوند، باهم میخندند، باهم گریه میکنند. در کشور عزیز ما، توده مردم چنان به سینما هجوم بردیم که انگار از قحطی نور برگشتهایم.
در سینما کنار هم نشستیم و آرامآرام وارد فهم مشترکی از جهان و خودمان شدیم. چنان که به زودی فهمیدیم، تنها جاذبه برای سیبها سینماست.
سیبها به خاطر سینما میرسند و به خاطر سینما از درخت میافتند....