به گزارش گروه فرهنگی قدس، حسین ریگی از آن دست فیلمسازانی است که در تلاشی ارزشمند سراغ رؤیا و آرزوهای کودکان و نوجوانان سیستان و بلوچستانی رفته و با تمام سختیهایی که در ساخت فیلمهایش متحمل میشود اما از تصویر کردن دنیای کودکی و نوجوانی دست برنمیدارد. او سال ۹۹ با «لیپار» در جشنواره فجر حضور داشت و پس از آن آثاری همچون «هوک» و «میرو» را با محوریت نوجوانان و در سرزمین زیبای سیستان ساخته است. «لیپار» از اوایل مهر ماه اکران خود را آغاز کرده است.
به همین بهانه با حسین ریگی درباره ساخت این فیلم و دغدغههایش از دنیای فیلمسازی کودک و نوجوان به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
حسین ریگی
از زمانی که «لیپار» در جشنواره سیونهم فجر به نمایش درآمد تا اکران آن، زمان زیادی گذشته و شما در این فاصله دو فیلم دیگر هم ساختهاید. چرا اکران فیلم تا این اندازه به تأخیر افتاد؟
واقعاً نمیدانم دلیل اصلی تأخیر در اکران «لیپار» چه بود. این موضوع به صلاحدید و تصمیم تهیهکننده مربوط میشد تا فیلم در زمان مناسبتری اکران شود.
با توجه به اینکه اکران «لیپار» همزمان با فصل مدارس است، برای بهتر دیده شدن فیلم در قالب اردوهای آموزشی، برنامههای اکران دارید؟
موضوع اصلی این است که آموزش و پرورش باید به صورت جدی وارد این حوزه شود. وزارتخانههای ارشاد و آموزش و پرورش لازم است تفاهمنامهای برای حمایت از سینمای کودک و نوجوان داشته باشند. درباره این موضوع بسیار صحبت شده، اما روند آن بسیار کند پیش میرود. مشخص نیست ایراد کار کجاست که این تفاهم و حمایت شکل نمیگیرد. در حالی که ژانر کودک و نوجوان، با همراهی مدارس و حضور دانشآموزان در سینماها، میتواند رشد قابل توجهی داشته باشد.
ببینید ما در ژانر کودک و نوجوان دو نوع نگاه داریم؛ یکی در فرم ساخت فیلم برای کودکان و نوجوانان بوده که در آن، مخاطب اصلی خودِ کودک و نوجوان است و این آثار معمولاً موفقترند، چون با مخاطب مستقیم ارتباط برقرار میکنند. نوع دوم، فیلمهایی هستند درباره کودکان و نوجوانان، که بیشتر برای مخاطب بزرگسال ساخته میشوند. این نوع آثار معمولاً کمتر مورد استقبال قرار میگیرند، زیرا مخاطب بزرگسال تمایل کمتری به تماشای چنین فیلمهایی دارد. در واقع، ژانر کودک و نوجوان، ژانری مظلوم است و زمانی که موضوع آن «درباره» کودکان باشد، این مظلومیت دوچندان میشود.

«لیپار» هم بیشتر از آن که برای کودکان و نوجوانان باشد، فیلمی درباره آنهاست. با توجه به شرایط گیشه امروز، استقبال از فیلمهایی مانند «لیپار» را چطور میبینید؟
طبیعی است که بسیاری از فیلمسازان به سراغ چنین فیلمهایی نمیروند. در آینده احتمالاً این آثار به فیلمهای کاملاً دولتی تبدیل میشوند، با حمایت مستقیم دولت و با هدف تحقق برنامههای فرهنگی مشخص. در چنین شرایطی، فیلمساز دیگر انگیزهای برای ورود به این حوزه نخواهد داشت.
من شخصاً همیشه علاقهمند بودم درباره کودک و نوجوان فیلم بسازم؛ چه در دوران ساخت مستند، چه در فیلم کوتاه، تلهفیلم و حالا در سینما. این دغدغه شخصی من است، اما واقعاً این دغدغه موجب شده آسیب ببینم؛ هم از نظر روند پیشرفت حرفهای و هم از نظر جذب سرمایه برای ساخت آثارم.
شما انتخابهای سختی در مسیر کاریتان داشتید. همانطور که گفتید سینمای کودک و نوجوان، ژانری مهجور است. از طرفی سینمای ایران عمدتاً مرکزمحور است و کمتر به مناطق بومی میپردازد و شما داستان خود را در جغرافیایی روایت کردید که شناخت کمتری از آن وجود دارد. همه این فاکتورها کار شما را دشوارتر میکند.
بله دقیقاً همین طور است و هر آنچه سخت بوده را کنار هم جمع کردم (میخندد). من در سیستان و بلوچستان بزرگ شدهام و احساس میکنم مهمترین نیاز آن استان، ساختن آیندهای روشن برای نوجوانان و امیدبخشی به آنان است؛ اینکه بتوانند رؤیاپردازی کرده و برای آرزوهایشان تلاش کنند. همه ما در کودکی و نوجوانی رؤیا داشتیم؛ میخواستیم خلبان، پزشک یا پلیس شویم. اگر این رؤیا را از کودک و نوجوان بگیریم، در واقع آینده او را گرفتهایم.
من این خلأ را از دوران کودکی حس میکردم و امروز تلاش دارم در بزرگسالی آن را جبران کنم، هر چند با این کار، از پشتوانههای مالی و حرفهای خودم کم میکنم. متأسفانه توان ادامه دادن این مسیر محدود است و پس از مدتی دیگر نمیتوان ادامه داد.

اگر به سینمای کودک و نوجوان نگاه کنیم، جز نسل قدیمی فیلمسازان مانند خانم مرضیه برومند، آقایان طهماسب، جبلی و مسعود کرامتی عملاً نام جدیدی به چشم نمیخورد. نسل تازهای وارد این عرصه نشده یا نتوانسته در آن موفق شود. متأسفانه نگاه مدیران هم حمایتی نیست؛ گویی ساخت فیلم کودک را لطفی به این ژانر میدانند، نه یک ضرورت فرهنگی.
من در یکی از برنامهها هم گفتم وقتی فیلمسازی میتواند ۱۸-۱۷ نوجوان که هرگز دوربین را از نزدیک ندیدهاند، در کنار سه بازیگر حرفهای سینما مدیریت کند و بازیهای همسطحی از آنها بگیرد، یعنی توانایی بالایی دارد و بلد است فیلم بسازد. اما برچسبهایی مانند «فیلمساز کودک و نوجوان» یا «بومی» سبب میشود مسیر او سختتر شود و برای اثبات خودش در ژانرهای دیگر از ابتدا شروع کند که این اتفاقی تلخ و ناامیدکننده است.
چرا علیرغم جغرافیای متنوعی که در ایران داریم سینمای ما تا این اندازه از فرهنگهای بومی فاصله دارد و فیلمسازان هم برای مخاطب ذائقهسازی نکردهاند؟
این موضوع بیشتر به ذائقه عمومی جامعه برمیگردد تا خود فیلمساز. واقعیت این است که صنعت سینمای ما حرفهای نیست، بنابراین فیلمساز نمیتواند ذائقه بسازد؛ بلکه باید تابع ذائقه عمومی باشد. در جامعهای که اگر فردی با لهجه محلی صحبت کند، مورد قضاوت قرار میگیرد یا اگر لباس محلی پوشیده باشد جور دیگری به او نگاه میکنند، طبیعی است که همان جامعه تمایلی به دیدن فیلم با لهجه یا فضای بومی هم ندارد. من حتی بارها دیدهام آدمها تلاش میکنند لهجه خود را از بین ببرند و تهرانی صحبت کنند. خب وقتی جامعه به این سمت میرود و از هویت بومی فرار میکند آیا همان مخاطب به سینما میرود تا فیلم با لهجه سیستانی، بلوچستانی یا اصفهانی و خوزستانی ببیند؟
این نگاه سبب میشود فیلمساز هم از چنین فضاهایی فاصله بگیرد. در واقع، رابطهای علت و معلولی میان جامعه و سینما وجود دارد. فیلمساز اجتماعی یا کمدی را نمیتوان مقصر دانست، چون اگر چنین فیلمی نسازد، از نظر اقتصادی آسیب میبیند. خود من نیز با مشکلات مالی مواجهم و در تلاشم زندگیام را در حد نرمال نگه دارم.
اتفاقاً بسیاری از فیلمسازان هم به همین دلیل به سمت سینمای کمدی کشیده میشوند، چون درآمدزایی آن بیشتر است.
بله دقیقاً همین طور است. امیدوارم شرایط به گونهای شود که هر فیلمساز بتواند در ژانر مورد علاقه خود کار کند، نه صرفاً بر اساس ملاحظات مالی. اگر به تاریخ سینمای ایران نگاه کنیم، آثار ماندگار زیادی در ژانر کودک و نوجوان داریم؛ از جمله «دونده»، «باشو»، «خانه دوست کجاست»، «قصههای مجید» و… . این آثار نشان داده ژانر کودک و نوجوان با وجود کمتوجهیها، ماندگارترین بخش تاریخ سینمای ایران است. اسمهایی که میماند و میتوان به آنها استناد کرد و این اتفاق نشان داده آثار این ژانر همیشه ماندگار است. بله درست است فیلمهایی مانند «هامون»، «گوزنها»، «قیصر»، «جدایی نادر از سیمین» و... هم ماندگارند اما در تاریخ سینما، فیلمهای کودک و نوجوان جایگاه ویژهای دارند.
و البته بسیاری از کارگردانان سینمای درام و اجتماعی به گفته خودشان برای تأمین هزینهها مجبورند کمدی بسازند تا بتوانند با پولش فیلم بعدی خود را تولید کنند.
دقیقاً؛ البته وضعیت آنها باز هم از ما بهتر است، چون آنها فیلم اجتماعی ساختند و تهیهکنندهها میتوانند به آنها اعتماد کنند، اما فردی مثل من باید اول ثابت کنم که بلدم فیلم بسازم؛ اما باید توجه داشت ساخت فیلم کودک و نوجوان بهمراتب دشوارتر از ژانرهای دیگر است.
وقتی با بازیگری نوجوان سروکار دارید که هیچ تجربهای از تئاتر یا حضور جلو دوربین ندارد، باید او را از حفظ دیالوگ تا درک حس بازیگری هدایت کنید. این انرژی و مهارت بسیار بالایی میطلبد. در حالی که در فیلمهای اجتماعی یا کمدی، بازیگران حرفهای بسیاری حضور دارند و ۵۰ درصد مسیر را پیش بردهاند، اما وقتی در فیلمی اجتماعی، بازیگر کودک بد بازی میکند، علتش ناتوانی کارگردان در هدایت او است.
در فیلمهای شما اکثر بازیگران نوجوان سابقهای در سینما نداشتند، تجربه کار با آنان چگونه بود؟
استعدادهای نهفته بسیاری در میان کودکان و نوجوانان سیستان و بلوچستان وجود دارد. وقتی آنها را جلوی دوربین میبرم و میبینم که در کنار بازیگران حرفهای مانند امیر جعفری، مهدی ژوله، بهناز جعفری و سودابه بیضایی کاملاً هماهنگ بازی میکنند، متوجه میشوم انتخاب درستی داشتهام.
در سه فیلمی که ساختهام، مجموعاً ۲۷ بازیگر نوجوان جلوی دوربین رفتهاند که هیچکدام تجربه قبلی نداشتند، اما عملکردشان تحسینبرانگیز بود. بهویژه سبحان رخشانی در فیلم «هوک» که موفق شد در بخش بینالملل سیمرغ استعداد نو را دریافت کند. این نشاندهنده ظرفیت بالای این منطقه است، اما متأسفانه پس از آن هم پیشنهاد بازی برای او نیامده، در حالی که استعدادش کاملاً آشکار است.
نسل امروز با نسلهای گذشته بسیار متفاوتاند و با وجود گسترش فضای مجازی در دنیای دیگری سیر میکنند. اساساً بچههای این دوره چطور میتوانند با فیلمی مانند «لیپار» ارتباط برقرار کنند؟ و اینکه آیا سینمای کودک و نوجوان در این شرایط حرفی برای گفتن به آنها دارد؟

متأسفانه به سختی ارتباط میگیرند، زیرا ما در تولید با محدودیتهای زیادی مواجهیم. برخی موضوعات را نمیتوانیم نشان دهیم و برخی را باید به شکل خاصی منعکس کنیم.
در حالی که همین نسل زد در فضای مجازی با محتوایی روبهرو بوده که بسیار فراتر از خطوط قرمز ماست و ما از جامعه بسیار عقبتر هستیم، به دلیل اینکه جامعه چیز دیگری از ما میخواهد ولی ما نمیتوانیم به او بدهیم. بنابراین طبیعی است فیلمهای کودک ایرانی برایشان جذابیت کمتری داشته باشد.
مثلاً در فیلم «هوک» قصه من درباره دختر و پسری بوکسور بود، اما من به دلیل محدودیتها نتوانستم دختر بوکسور را نشان دهم و داستان را فقط درباره پسر بازنویسی کردم. در حالی که مخاطب همین نسل، فیلمهای روز دنیا را بدون سانسور میبیند و مقایسه میکند.
در واقع این محدودیتها اجازه نمیدهد فیلم پابهپای تغییرات اجتماعی حرکت کند و این عقبماندگی موجب میشود این تصور به وجود بیاید که فیلمساز نمیتواند با فیلمش مخاطب را جذب کند. در نهایت امیدوارم مخاطبان بدانند پشت هر فیلم کودک و نوجوان، تلاشی بزرگ و عاشقانه وجود دارد.
با توجه به تمام سختیها و مسیر دشواری که پشت سر گذاشتید، آیا قصد دارید همچنان در این مسیر به فیلمسازی ادامه دهید؟
با وجود میل درونیام، ادامه این مسیر بسیار دشوار شده است. در آستانه پنجاهسالگی هستم و نیاز دارم زندگی آرام و متعادلی داشته باشم. دو فیلمنامه کودک و نوجوان آماده دارم، اما واقعاً انگیزهای برای ساخت آنها ندارم و در حال بررسی ساخت فیلم اجتماعی یا حادثهای هستم. تمام تلاشم این است که فیلم بعدیام در ژانر کودک نباشد، هرچند این تصمیم برایم ناراحتکننده است. در نهایت مسئله معیشت مطرح است؛ تا زمانی که شرایط مالی و اقتصادی تثبیت نشود، تمرکز برای کار خلاقانه نیز دشوار خواهد بود.