رژیم صهیونیستی و آمریکا به دکترین «تفرقه بینداز و حکومت کن» روی آوردهاند و بهعنوان بخشی از جنگ منطقهای جاری، جبهه اطلاعات جایی است که نبردها شکل میگیرند.
از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲)، اتحاد رژیم صهیونیستی و آمریکا ناتوانی خود را در پیروزی قاطع در جنگها از طریق مداخله نظامی مستقیم نشان داده است.
حتی دستاوردهای محدودی که این بلوک صهیونیستی-امپریالیستی در ۲ سال گذشته به دست آورده است، نه بر موفقیت در میدان نبرد، بلکه بر ترکیبی از تاکتیکها، با محوریت تبلیغات دروغین، متکی بوده است.
پس از تهاجمهای فاجعهبار و پرهزینه آمریکا به کشورهایی مانند عراق و افغانستان، کمکم مشخص شد که مداخله نظامی مستقیم، راهبردی است که نهتنها به دلیل پیچیدگیهای نظامی و توسعه فناوریهای پیچیدهتر، بلکه به دلیل تأثیر ماندگار چنین جنگهای تهاجمی بر مردم محلی، نیاز به جایگزینی دارد.
در حال حاضر تلاشی برای خلع سلاح گروههای مقاومت در سراسر منطقه در حال انجام است؛ این مأموریت شامل خلاص شدن از سلاحهای حزبالله و حماس، به همراه تمام جناحهای فلسطینی است.
به گزارش المیادین، از زمان آغاز عملیات طوفانالاقصی، صهیونیستها تلاش کردهاند تا شکست نظامی خود را به فرصتی برای از بین بردن تمام تهدیدها علیه خود تبدیل کنند؛ این نهتنها چیزی است که بهطور معمول از طریق اندیشکدههای مستقر در واشنگتن و تلآویو ابلاغ میشود، بلکه بهوضوح در وعده «پیروزی کامل» بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی نیز مشخص شده است.
در لبنان، عملیات خلع سلاح حزبالله با حمله تروریستی پیجرها آغاز شد و مرحله بعدی، وارد کردن ضربات به جامعه لبنان، جمعیت غیرنظامی، به ویژه کسانی بود که پایگاه حامیان حزبالله را تشکیل میدهند.
سپس توافق آتشبس هزاران بار بهطور عمدی با هدف ضربه به حزبالله نقض شد.
تبلیغات صهیونیستی بهعنوان ابزاری برای جنگ تلاش کرد حزبالله را بهعنوان سازمانی که از نظر نظامی شکست خورده است، معرفی کند؛ علیرغم موفقیتهای رزمندگان حزبالله در نبردهای زمینی برای حفظ روستاهای جنوب لبنان در طول جنگ.
برای تقویت این ایده، نقض مداوم آتشبس، از جمله آدمربایی و قتل غیرنظامیان، تخریب مناطق مسکونی و حتی بمباران بیروت، تنظیم شد.
تشکیلات امنیتی رژیم صهیونیستی بهخوبی میداند که حزبالله بهعنوان یک نیروی رزمی بسیار توانمند و بینقص است، به همین دلیل است که آنها هنوز روزانه به اهدافی که ادعا میکنند متعلق به این گروه است، حمله میکنند.
اگرچه این تاکتیکها به تنهایی در دستیابی به اهداف مورد نظرشان شکست میخورند، اما صهیونیستها و آمریکاییها میدانند که در حال انجام یک بازی طولانی هستند که شامل عملیات روانی بیشماری علیه مردم منطقه میشود.
تام باراک، فرستاده ویژه آمریکا بهتازگی گفت که کشورش مشوقهای اقتصادی را بهعنوان تضمینهایی برای خلع سلاح ارائه کرده است، اما این امر نتیجهای نداشته است.
- بیشتر بخوانید:
- مقاومت لبنان تنها الگوی واقعی حفاظت در برابر رژیم صهیونیستی
- فرماندهان مقاومت؛ تضمینکنندگان مکتب پایداری فلسطین
او تهدید خود را از طریق رژیم صهیونیستی به لبنان در صورت عدم اقدام در این زمینه تکرار کرد.
پس از اظهارات باراک، رسانههای حامی پروژه آمریکا در منطقه این ایده را ترویج کردند که توافقهای جدید، دروازهای برای آغاز بازسازی است و این راه توقف حملات به لبنان است.
در همین حال، طرفداران عادیسازی، این ایده را ترویج میکنند که هدف، دستیابی به توافق جدید با رژیم صهیونیستی برای محافظت از لبنان است و وعدههای توخالی بدون هیچ تضمینی برای اجرای آنها، چه در سطوح اقتصادی، امنیتی یا سیاسی، میدهند.
در اینجا سلسله پرسشهای طولانی در مورد تضمینهای ارائه شده به لبنان در مورد تعهد دشمن صهیونیستی به هرگونه توافق جدید آغاز میشود، در حالی که این رژیم آشکارا توافق موجود، قطعنامه ۱۷۰۱ سازمان ملل و به همراه آن، حاکمیت لبنان را نقض کرده و میکند.
پرسش این است که چرا لبنان باید امتیازهای بیشتری بدهد و با توافق جدیدی موافقت کند، در حالی که توافقنامهای الزامآور وجود دارد که طرف مقابل به آن پایبند نبوده و از انجام آن امتناع میکند؟ منفعت لبنان در انجام همه این کارها چیست؟ آیا دشمن صهیونیست با پایبندی به هرگونه توافق جدید موافقت خواهد کرد؟ اگر دشمن نقض هرگونه توافق جدید فرضی را دوباره تکرار کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
بدون تردید، رژیم صهیونیستی نیازی به اثبات سابقه خود در نقض توافقنامهها، نقض قوانین، ارتکاب قتل عام، جنایات، جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی ندارد؛ با این حال، آنچه در ۲ سال گذشته در غزه اتفاق افتاده است، روشنترین گواه این امر است.
همچنین شاهد زنده و مستقیمی از چند روز پیش وجود دارد که میزان نقض توافق آتشبس از طرف رژیم صهیونیستی را در غزه نشان میدهد.
انتهای پیام/