شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی، فرزند ارشد امام خمینی(ره)، یکی از نقاط برجسته و تأثیرگذار در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. تا آنجا که امام خمینی او را به عنوان «یکی از الطاف خفیه الهی» تعبیر کرده است. این حادثه دردناک که در اول آبان سال 1356 به وقوع پیوست، نه تنها غم و اندوهی عمیق بر قلب خانواده امام و بستگان ایشان وارد کرد، بلکه به عنوان یک رویداد مهم، موجی از بیداری و خروش مردمی را در سراسر ایران علیه رژیم پهلوی به وجود آورد. شهادت حاج آقا مصطفی، در شرایطی که مبارزات ملت ایران روند کُند و آرامی داشت، به یک عامل شتابدهنده برای تندتر کردن جریان مبارزات مردمی و تقویت نهضت امام خمینی تبدیل شد.
این مقاله که در پنج بخش توسط معاونت پژوهش، آموزش و برنامهریزی راهبردی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) تدوین شده، تلاش دارد تا ابعاد مختلف شخصیت علمی، فکری و مبارزاتی حاج آقا مصطفی خمینی را مورد بررسی قرار دهد. همچنین، به تأثیر شهادت ایشان در تقویت نهضت اسلامی و واکنشهای داخلی و بینالمللی نسبت به این حادثه پرداخته میشود. لذا هدف از این مجموعه، بازخوانی یکی از حساسترین و تأثیرگذارترین رخدادهای تاریخ انقلاب اسلامی است که به شکلگیری تحولات عظیم سیاسی و اجتماعی در ایران منجر شد و زمینهساز اتحاد گستردهتر مردم در مسیر مبارزه با رژیم پهلوی گردید. امید است این مجموعه بتواند شناختی عمیقتر از شخصیت حاج آقا مصطفی و جایگاه والای ایشان در تاریخ انقلاب اسلامی ارائه دهد.
جستاری بر یک توطئه
صاحبنظران در بررسی پدیده انقلاب مؤلفههای مختلفی را به عنوان عوامل شتابزای مبارزات مردم علیه هیأت حاکمه معرفی میکنند. عامل شتابزا عبارت از حادثهای است که در یک جامعه مستعد انقلاب، روند جنبش اجتماعی را سرعت میبخشد، موجب بیداری و بصیرت سیاسی مردم جامعه میشود و آنها را برای مبارزه با حاکمان کشور به حرکت و واکنش گسترده ترغیب میکند. برخی از صاحبنظران مثل آقای «چالمرز جانسون» چنین عاملی را به عنوان «عامل نهایی» معرفی کرده و مینویسد:
«عامل نهایی واقعهای است که به وضوح نشان میدهد که محافظهکاری دیگر قادر به ممانعت از جنبش انقلابی نیست.»
برگزاری یک اعتصاب سراسری، اضمحلال ارتش و پلیس سرکوبگر، فرار رئیس کشور، تجلی ناگهانی یک باور ایدئولوژیک در جامعه و حذف فیزیکی یک نخبه یا یکی از رهبران برجسته سیاسی از جمله عوامل نهایی یا شتابزای مبارزات انقلاب در یک جامعه محسوب میشوند.
در انقلاب اسلامی ایران مهمترین عامل شتابزا شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی – فرزند ارشد امام خمینی – بود. مخصوصا که این واقعه یک رویداد ساده و طبیعی نبود، بلکه توطئه مشترک سازمان استخبارات عراق و سازمان امنیت ایران بود. حتی پزشکان عراقی هم مسمومیت را عامل قتل حاج آقا مصطفی تشخیص داده بودند.
اما مأموران مجری این جنایت ماهرانه کارشان را انجام داده بودند. زیرا:
اولاً؛ مأموران امنیتی میدانستند که تا آن زمان علمای اسلامی فتوا برای اجازه کالبد شکافی افراد نمیدهند. عُرف چنین بود. چنان که حضرت امام نیز چنین اجازهای را برای کالبد شکافی پیکر مطهر فرزندش نداد.
ثانیاً؛ از آنجا که طراحی چنین جنایاتی از نظر بینالمللی و سیاسی برای هر دولتی تبعات سنگینی دارد، مأموران امنیتی در اینگونه مواقع حتیالامکان اسناد مکتوب رد و بدل نمیکنند تا ردپایی برای افشای عاملان جنایت باقی نماند. چنانکه کشتن سپهبد تیمور بختیار – اولین رئیس ساواک کشور - در سال 44 در عراق، شهادت جهان پهلوان تختی در سال 46 در ایران، انتشار مقاله استعمار سرخ و سیاه در روزنامه اطلاعات 17 دی ماه سال 56 علیه امام و نیز اخراج امام از نجف در اوایل مهر ماه سال 57 از جمله این توطئههای بدون مکاتبه بود که هیچگاه اسناد مکتوبی از آن به دست نیامد و اگر هم وجود داشته عوامل توطئه، آن اسناد را از بین بردهاند.
در هر صورت گرچه این توطئه موجب حذف فیزیکی شخصیت بزرگی از صحنه مبارزات ایران شد، ولی از سوی دیگر پس از شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی در اول آبان سال 56 فضای سیاسی ایران شاهد حوادثی بود که در دو دهه چهل و پنجاه تجربهای بینظیر به شمار میرفت. اول این که سخنرانیهای فراوانی در بزرگداشت شخصیت این شهید برپا شد. تعدد این سخنرانیها به همراه محتوای سیاسی آنها نه تنها پهنه ایران، بلکه کشورهای همسایه و بسیاری از محافل دانشجویی در اروپا، آمریکا و آسیا را نیز در بر گرفت. دوم این که در این مجالس تنها به گرامیداشت سید مصطفی بسنده نشد، بلکه نام امام خمینی(ره) که سالها زندانی سینهها و گلوها شده بود، آشکارا بر زبان آمد و بالاتر از آن وعاظ و خطبای این مراسم خواستههایی مطرح کردند که پیش از آن در مجالس علنی بیسابقه بود: بازگشت امام خمینی(ره) از تبعید، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی قلم، بیان و مطبوعات و... از جمله این خواستهها بود.
هر چند محمدرضا پهلوی به ظاهر خود را ملزم به رعایت آنچه که فضای باز سیاسی نامیده میشد، میدید؛ ولی در باطن، او اعتقادی به فضای باز و آزادی سیاسی و حقوق بشر نداشت. به همین جهت تعداد قابل توجهی از روحانیان پس از این سخنرانیها دستگیر و تبعید شدند.
به این سبب صاحبنظران معتقدند شهادت حاج آقا مصطفی پیروزی نهضت امام را در حساسترین مرحله تسریع نمود. اما چند روز بعد رژیم به فکر انتقامجویی افتاد. از یک طرف اقدام به تبعید عدهای از فعالین مجالس سید مصطفی نمود و از طرف دیگر مقاله موهنی را در روزنامه اطلاعات به چاپ رساند و سپس دست به کشتار مردم قم زد. در نتیجه رویدادی که در دی ماه 1356- هشتاد روز- پس از شهادت سید مصطفی خمینی در شهر قم رقم خورد، فروپاشی سلطنت را دو چندان کرد. این کشتار به خاطر اعتراض طلاب و مردم این شهر نسبت به چاپ مقالهای موهن علیه امام خمینی(ره) در روزنامه اطللاعات 17/10/56 بود که ستون فقرات و مغز متفکر مبارزات مردم ایران محسوب میشد.
پیش بینی سقوط رژیم شاه پس از این حادثه، اولین بار در پیامی که حضرت امام خمینی به مناسبت کشتار 19 دی سال 56 قم صادر کردند، بر زبانها افتاد. او در این پیام به ملت شریف ایران مژده داد که «رژیم جائرانه شاه نفسهای آخرش را می کشد.»

تَجلّی شهادت حاج آقا مصطفی در نجف
آیتالله شهید سید مصطفی خمینی فرزند گرانقدر امام خمینی(ره) و حاجیه خانم خدیجه ثقفی، در آذر سال 1309 ش در شهر قم دیده به جهان گشود. او در محیطی آکنده از معنویت رشد کرد و در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینی پرداخت. در 21 سالگی مشغول تحصیل دروس خارج شد و از محضر آیتالله بروجردی، امام خمینی و آیتالله سید محمد داماد استفاده علمی زیادی برد و در حدود 27 سالگی به درجه اجتهاد رسید. ایشان در سال 1335 ش با دختر آیتالله شیخ مرتضی حائری – نوه آیتالله حائری بزرگ، بنیانگذار حوزه علمیه قم- ازدواج کرد.
حاج آقا مصطفی همزمان با تبعید امام خمینی(ره) در 13 آبان سال 1343 به ترکیه، دستگیر و زندانی شد و پس از 57 روز از زندان آزاد گردید. سپس مجدداً توسط ساواک دستگیر و به تهران اعزام و از آنجا به ترکیه تبعید شد. سپس همراه امام از ترکیه به عراق اعزام شد و تا زمان شهادتش، مدت سیزده سال در حوزه علمیه نجف به تدریس و تألیف و مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی مشغول بود.
حاج آقا مصطفی با آنکه به احترام پدر بزرگوارش خود را در عرصههای علمی و اجتماعی کمتر بروز و ظهور میداد، ولی عالم مجتهد و شناخته شدهای بود که همیشه ساواک اقداماتش را تحت نظر داشت. چون او را خطری جدی برای استمرار حکومت پهلوی میدید، به همین جهت در سحرگاه روز یکشنبه اول آبان ماه سال 1356 در سن 47 سالگی او را در منزل خودش در شهر نجف اشرف- کشور عراق- به طور مشکوک به شهادت رساندند.

اهمیت خبر شهادت حاج آقا مصطفی از آن جهت بود که علاوه بر نقش برجسته سیاسی او در هماهنگی بین نیروهای مبارز و مدیریت دفتر و بیت امام، فرزند ارشد حضرت امام - یگانه پیشوای مبارزات حقطلبانه مردم علیه استبداد پهلوی - محسوب میشد.
حاج آقا مصطفی کسی بود که در مدرسه انقلابی امام خمینی(ره) اسلام ناب را شناخته بود، و قهراً خطر بزرگی برای رژیم شاه به شمار میآمد. او علاوه بر داشتن افکار و روحیه انقلابی، معتقد به قیام مسلحانه علیه رژیم نیز بود و تا آنجا که میتوانست افرادی را که با او سر و کار داشتند به فراگرفتن فنون نظامی و پارتیزانی تشویق میکرد و وسایل و امکانات آن را تا حدودی برایشان فراهم میساخت. او معتقد بود که طلبهها باید آموزش نظامی ببینند. البته امام تا پیروزی انقلاب هیچگاه معتقد به مبارزه مسلحانه نبودند بلکه معتقد بود باید به مردم آگاهی داد تا آنها روشن شوند. در این صورت مردم اگر رژیمی را نخواستند آن را از بین میبرند.
اما نظر شخصی حاج آقا مصطفی این بود که تنها با کار سیاسی کردن، نمیتوان یک رژیم 2500 ساله را از بین برد. باید مردم به خصوص چهرههای مورد توجه جامعه، مسلح شوند و در مبارزه مسلحانه حضور پیدا کنند. به همین دلیل باید به طلبهها آموزش نظامی بدهیم. اما این برنامه حاج آقا مصطفی از نظر دستگاه جاسوسی شاه پنهان نبود.
او علاوه بر آنکه خود یک مجتهد کامل، و استاد و مدرس برجسته سطوح عالیه علوم اسلامی و اهل تحقیق و تألیف بود، در همه احوال از امام نیز مراقبت میکرد تا از نظر جسمی و اجتماعی و سیاسی کوچکترین صدمهای به او وارد نشود.
او امام را انسان کامل میدانست و ارادت عجیبی به او داشت. به همین جهت خود را وقف امام کرده بود. در نجف اشرف با آن جَو سیاسی آشفته، و آن همه معاهدات بین دولتهای ایران و عراق، و با وجود فعالیتهای منفی آخوندهای وابسته علیه امام، آقا مصطفی خود را سپر بلای امام کرده بود و با اخلاق و روابط عمومی خوبی که داشت، خیلی از مسائل را حل میکرد و در تمام مسائل حضور داشت.
او یار نزدیک و بازوی توانایی برای پدر و تکیهگاهی برای پیروان امام بود. او از راههای مختلف مانند توزیع رساله، اعلامیهها، پیامها، نوارها، نامهها، نشر سخنان و مواضع و دیدگاههای امام در ایران و سایر کشورها، به وسیله شبکه مبارزین به ترویج اندیشههای امام میپرداخت. همچنین او با سفر به کشورهای عربستان، سوریه و لبنان که غالبا به بهانه زیارت صورت میگرفت، با مبارزین مسلمان و طرفداران ایرانی و غیر ایرانی امام ارتباط برقرار میکرد و به آنها رهنمودهای لازم را میداد. در یکی از اسناد ساواک تصریح شده که هر ماه تعدادی از دانشجویان ایرانی که در اروپا هستند به بیروت میروند و از آنجا به وسیله حاج آقا مصطفی خمینی به عراق نزد امام در نجف برده میشوند.
او در جریات مبارزات سال 41 و 42 یکی از افراد پر کار و فعال بود و در به حرکت در آوردن نیروهای اصیل فعالیت و کوششهای طاقتفرسا داشت. در قیام 15 خرداد نیز نقش مدیریتی خود را در غیاب امام به خوبی ایفا نمود و نقطه اتکای مبارزات روحانیون بود. چنان که رئیس ساواک قم در تاریخ 42/5/20 در خصوص نقش آقا مصطفی بعد از بازداشت پدرش و قیام 15 خرداد مینویسد:
«بعد از دستگیری و بازداشت آیتالله خمینی، پسر وی به نام سید مصطفی که معمم نیز میباشد امور جاریه را انجام میدهد و پولهایی هم توسط بازاریان تهران جهت پرداخت شهریه طلاب رسیده که شهریه ماه جاری طلاب حوزه علمیه قم [به] وسیله نامبرده پرداخت گردیده است.»

باز در سند دیگر ساواک به تاریخ 42/5/22 آمده که :«اخیراً پسر آیتالله خمینی با افراد متنفذ و مخالف دولت در تماس میباشد و چون مشارالیه میتواند با پدرش ملاقات نماید از این لحاظ رابط بین پدرش و افراد مخالف دولت است.»
یکی دیگر از اسناد ساواک حاکی از تشدید فعالیت حاج آقا مصطفی علیه دولت در همین ایام است: «طبق اطلاع واصله پس از دستگیری عدهای از علمای تبریز، سید مصطفی خمینی فرزند آیتالله خمینی شدیداً بر علیه دولت فعالیت مینماید و چند روز قبل گویا برای تماس با میلانی به مشهد رفته است.»
باز در سند دیگری از ساواک شمیرانات به تاریخ 42/5/31 تصریح شده که سید مصطفی خمینی در اغلب موارد با اشخاص مخالف دولت به وسیله تلفن تماس داشته که به صورت رمز در نفاط مختلف قرار ملاقات میگذارند و با هم در ارتباط میباشند.
حاج آقا مصطفی پس از دستگیری امام در آبان سال 43 که به خاطر سخنرانی علیه کاپیتولاسیون بازداشت شده بود، باز هم سکوت نکرد و به فعالیتهایش علیه رژیم ادامه داد. چنانکه رئیس ساواک قم در گزارشی به تاریخ 43/8/13 نوشت:
«نامبرده فوق پس از دستگیری پدرش (آیتالله خمینی) در صبح روز جاری با جمعآوری اشخاص و مراجعه به آیات و تحریک بازاریان ایجاد تشنج مینمود.»
در نتیجه آقا مصطفی بازداشت و به ترکیه نزد پدرش تبعید گردید. لذا آقا مصطفی چه زمانی که در قم بود و چه زمانی که در تبعیدگاه ترکیه و نجف به سر میبرد، مردانه مدافع آرمانهای انقلاب اسلامی بود. نه تسلیم هشدارها و وعدههای مأموران شد و نه در مقابل دولتهای ایران و ترکیه و عراق کوتاه آمد.


پس یکی از علل وحشت ساواک از حاج آقا مصطفی، که او را به شهادت رساند این بود که ساواک خطر وجود او را برای بقای رژیم شاه جدی تلقی میکرد. چنانکه ساواک نیز در یکی از گزارشات خود این موضوع را تصریح نموده:
«در حال حاضر وضع خمینی در عراق به این ترتیب است که کلیه کارها و فعالیت وی دست پسرش مصطفی خمینی افتاده و تمام طرفداران خمینی اطراف پسرش جمع شده اند.»
این موضوع در گزارش مورخ 8 خرداد سال 51 ساواک نیز به نوعی تصریح شده که «در حال حاضر عامل اصلی فعالیتهای خمینی فرزند او مصطفی میباشد.»
رژیم شاه فکر میکرد یاران امام دنبال درست کردن «خمینی دومی» هستند که در صورت ارتحال امام راهش را تا برچیدن حکومت پهلوی و استقرار یک نظام اسلامی ادامه دهد. چنانکه یکی از تحلیلگران ساواک یک هفته پس از شهادت حاج آقا مصطفی طی گزارشی نوشت:
«عناصر موصوف [روحانیون و سایر ایرانیان خارجی مخالف رژیم] در گذشته کوشش داشتند مصطفی را کم کم به سر حد خمینی برسانند تا پس از فوت پدرش جانشینی- از دیدگاه آنان- وجود داشته باشد و در حقیقت خمینی دومی هم باشد که بتوانند از نام و نشان او بر ضد دولت ایران استفاده کنند، که با مرگ ناگهانی او تمام نقشههای آنان نقش بر آب شد.»
لذا رژیم شاه تصور میکرد با شهادت حاج آقا مصطفی، هم امام خمینی(ره) را شکست خورده و مأیوس میکند، هم ضربهای بر پیکر نهضت اسلامی وارد مینماید و هم جانشین احتمالی امام را برای رهبری آینده انقلاب اسلامی از بین میبرد! اما همه دیدند که این آرزوی رژیم وارونه شد و امام با آنکه به عنوان عواطف پدری، از این مصیبت داغدار شد، در این ضایعه اسفناک ابراهیموار صبر کرد و مانند کوه استوار ایستاد و این مصیبت بزرگ کمترین خللی در برنامههای منظم وی به وجود نیاورد. برخورد شکیبانه امام خمینی با این فاجعه - که حاکی از روح بلند و ایمان و اطمینان قلبی کم نظیرش بود - موجب شگفتی و حیرت همگان گردید.
از سوی دیگر یاران امام و دوستان حاج آقا مصطفی نه تنها مأیوس نشدند، بلکه با سازماندهی جدیدی که به همت سید احمد آقا فرزند کوچکتر امام صورت گرفت، همگان حول محور رهبری امام بر کوششهای سیاسی - مذهبی خود علیه رژیم پهلوی افزودند.
به همین سبب با انتشار خبر شهادت حاج آقا مصطفی، انقلابیون در مناطق مختلف کشور، دست به تحرکات تازهای برای افشای این جنایت عوامل شاه زدند و با تکثیر و توزیع اطلاعیهها و برپایی مجالس مختلف ضمن تجلیل از مقام والای امام، تنور مبارزه را هر چه بیشتر گرم کردند. به طوری که تحولات و تحرکات حاصل از این واقعه یکی از عوامل اصلی سقوط زود هنگام رژیم در ماههای پایانی انقلاب گردید.
پس از شهادت حاج آقا مصطفی، اولین واکنشها در عراق بود. به طوری که حوزه علمیه نجف اشرف و دیگر شهرهای عراق، تعطیل شد. نکته بسیار مهم و قابل تأمل در تعطیلی حوزه علمیه نجف، این است که مرسوم نبود، به خاطر درگذشت یکی از علما، آن حوزه کاملا تعطیل شود. تنها زمانی که یکی از مراجع طراز اول وفات میکرد، حوزه تعطیل میشد. اما با انتشار خبر شهادت حاج آقا مصطفی درسها تعطیل شد. از ساعات اولیه، روز اول آبان ماه سال 56 در منزل امام خمینی، مراسم روضهخوانی به همین مناسبت برپا شد که آیات، مراجع، فضلا و طلاب علوم دینی برای تسلیت گویی به امام، میآمدند.
پس از این، اولین مجلس فاتحهخوانی را امام در مسجد هندی که بزرگترین مسجد نجف اشرف بود، برگزار کرد. این مراسم طی سه شب متوالی - چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه - با طرز با شکوهی برگزار گردید و در آن، عموم طبقات مردم از شهر نجف و شهرهای دیگر عراق مثل بغداد، کاظمین، عماره، سامرا ، بلد، کربلا، دیوانیه، حله، و کوفه شرکت کردند. مراسم دیگری را نیز آیتالله خویی و سایر مراجع و هیأتهای لبنانی، ایرانی، عراقی، پاکستانی، افغانستانی و غیره مقیم نجف برگزار نمودند.
تعطیلی حوزه علمیه نجف به صورت بیسابقهای تا 10 روز ادامه پیدا کرد و حتی تصمیم بر این بود که بیش از این تا اربعین مرحوم حاج آقا مصطفی ادامه پیدا کند؛ اما امام خمینی(ره) در پایان همین روز اعلام کردند که درسها نباید تعطیل شود و آقایان علما درسهای خود را شروع کنند. امام خمینی(ره) در روز دهم آبان به منظور واداشتن دیگران به شروع کلاسهای درس، خودشان در کلاس درس و نماز جماعت حاضر شدند.


* محقق و پژوهشگر تاریخ