بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – رضا دستجردی: «در نگاه ایرانشهری» تازهترین اثر نصرالله پورجوادی، فیلسوف، عرفانپژوه و مورخ اندیشه ایرانی است که در دو بخش تنظیم شده و مجموعهای از مقالات و نقدهای او در دهه اخیر را گرد میآورد. این کتاب همانگونه که از عنوانش پیداست، تلاش برای احیای یکی از کهنترین سنتهای فکری ایرانزمین؛ «اندیشه ایرانشهری» است. پورجوادی در این اثر، به ریشههای فلسفی و الهیاتی این مفهوم، پژواکهای آن در شعر، عرفان، و اخلاق ایرانی، نحوه تداوم آن در اندیشههای متأخر و حتی در مواجهه ایرانیان با تفکر غربی میپردازد. مولف در این کتاب نشان میدهد که ایرانشهری، فلسفه تنوع و تفاهم است که در آن، هر قوم میتواند راهی خاص برای درک حقیقت الهی داشته باشد.
بخش اول کتاب «مقالاتی در تاریخ اندیشه ایرانشهری» است که پورجوادی در آن، «ابوالعباس ایرانشهری و آثار او»، «هستی داد» نخستین کتاب پارسی در هستیشناسی»، «در بارگاه مهر: میثاق نور و ظلمت در نوروز و مهرگان»، «نگاه افلاطونی به عهد الست»، «وحی یا الهام سخن کیست؟»، «سخن بایزید بسطامی درباره ذات و صفات حق»، «گوشتخوار شدن انسان از نظر فردوسی»، و «فلسفه اخلاق از نظر سعدی در «بنی آدم اعضای یکدیگرند» را مورد کنکاش قرار میدهد.
بخش دوم با عنوان «نقد کتاب» نیز مشتمل بر «در میان قصهگویی قدیم و تاریخنویسی جدید»، «تقابل خردگرایی و دینداری، مسألهای عربی یا ایرانی؟»، «تاریخ فلسفه ایران در کتاب «بیان الادیان»، «زهد و درویشی در فیلسوفان کلبی» و «نیچه زردشت، تصوف» است.
محور اصلی کتاب، اندیشه فیلسوف قرن سوم هجری، ابوالعباس محمد ایرانشهری است که پورجوادی او را نخستین فیلسوف «ایرانشهری» در دوره اسلامی میخواند. بهروایت نویسنده، ایرانشهری بر این باور بود که هر ملت و تمدن باید دین و فلسفه خاص خود را داشته باشد؛ و همانگونه که اعراب دین خود را از طریق پیامبر اسلام یافتهاند، ایرانیان نیز باید به دین و فلسفهای دست یابند که با روح، زبان و اسطورههایشان سازگار باشد.
پورجوادی در سه مقاله نخست کتاب میکوشد سیمای فکری این فیلسوف را بازسازی کند؛ از جمله از طریق بررسی عقاید او درباره نبوت، هستی، و نسبت نور و ظلمت. ایرانشهری، چنانکه نویسنده نشان میدهد، با آنکه به پیامبری محمد (ص) باور داشت، وی را پیامبر قوم عرب میدانست و معتقد بود که سلمان فارسی، مأمور رساندن پیام الهی به ایرانیان است؛ پیامی که باید به زبان پارسی و با مفاهیم ایرانی بیان شود. بدینسان، فلسفه نزد او نوعی رسالت قومی و الهی است، و عقل فعال (یا فرشته وحی) همان منشأ معرفتی است که فلاسفه اسلامی بعدی از آن سخن گفتهاند. پورجوادی این دیدگاه را نه با عنوان انحراف از اسلام، بلکه به منزله تلاش برای تداوم معنویت ایرانی در چارچوب تمدن اسلامی میخواند. از این منظر، ایرانشهری نماینده نوعی «خودآگاهی فرهنگی» است که بر آن است استقلال فکری و معنوی ایران را در برابر سلطه مفاهیم و زبان عربی حفظ کند.
مقاله دیگر درباره کتابی است از ایرانشهری که گفتهاند توسط فرشته وحی به او نازل شده و آن را «هستی داد» نامیده بود. البته از آنجا که ایرانشهری فیلسوف بود، این فرشته وحی هم برای او همان کسی بود که فلاسفه عقل فعال خواندهاند.
از جمله دیگر مباحث کتاب، تحلیل پورجوادی از مفهوم «میثاق نور و ظلمت» در فلسفه ایرانشهری است. او با بررسی منابع کهن همچون بندهش، اوستا و آثار حلاج و سهروردی نشان میدهد که ایرانشهری بهنوعی ثنویت اشراقی باور داشته است: دو اصل نور و ظلمت، که هر دو با خدا عهد بستهاند. در این تعبیر، حتی تاریکی نیز موجودی زنده و متعهد است؛ چنانکه عارفانی چون حلاج و عینالقضات همدانی نیز ابلیس را موحد میدانستند. پورجوادی این اندیشه را در ادامه سنت مانوی و مزدایی تفسیر میکند و آن را پلی میان فلسفه اشراقی ایرانی و عرفان اسلامی میداند. از همینجا، او به پیوند اندیشه ایرانشهری با مفاهیمی همچون «عهد الست» در قرآن و «میثاق ازلی» در عرفان اسلامی میرسد. پورجوادی در مقاله «در بارگاه مهر» نشان میدهد که چگونه این پیمان از منظر ایرانشهری در جشنهای ایرانی نوروز و مهرگان که نور و ظلمت در حضور اهورامزدا پیمان میبندند، بازتاب یافته است. به این ترتیب، نویسنده میان اسطوره ایرانی، فلسفه نوافلاطونی، و عرفان اسلامی نسبتی مییابد که هسته مرکزی تفکر ایرانشهری، پیوند میان عقل، عشق و میثاق را تشکیل میدهد.
در ادامه، پورجوادی دامنه نگاه ایرانشهری را به قلمرو عرفان و ادبیات فارسی گسترش میدهد. مولف در مقالهای درباره بایزید بسطامی نشان میدهد که چگونه این عارف بزرگ با پارسیگویی و تأکید بر تجربه «خویشتن ایزدی»، در حقیقت وارث فلسفه ایرانشهری است. به باور پورجوادی، عرفان بایزید نه صرفاً اسلامی، بلکه بازتابی از نوعی عرفان ایرانی است که بر شناخت خویشتن و فنا در «خود ایزدی» تأکید دارد. «معراج بایزید» در این تعبیر، سفر از «خود موهوم» به «خویشتن حقیقی» است؛ همان که در حافظ نیز در بیت «میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست / تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» تداوم مییابد.
نویسنده در مقالهای دیگر، بهسراغ فردوسی و داستان ضحاک در شاهنامه میرود. برخلاف بسیاری از شاهنامهپژوهان که این روایت را سیاسی تفسیر کردهاند، پورجوادی آن را از منظری اخلاقی بازخوانی میکند. بهزعم او، فردوسی در داستان ضحاک از «گوشتخوار شدن انسان» سخن گفته، این تغییر را نشانه سقوط اخلاقی بشر میداند. او با ارجاع به دینکرد و اوستا یادآور میشود که در سنت زردشتی، گیاهخواری نشانه پاکی و اعتدال بوده است. پس ضحاک، نماد گذار از اخلاق طبیعی به خشونت و حرص حیوانی است.
پورجوادی در مقالهای دیگر، بیت مشهور سعدی «بنی آدم اعضای یکدیگرند» را محور بحث قرار میدهد. او با دفاع از ضبط سنتی این بیت در برابر پیشنهاد «اعضای یک پیکرند»، استدلال میکند که تعبیر «اعضای یکدیگرند» حاکی از پیوند ارگانیک میان انسانهاست که ریشه در جهانبینی ایرانشهری و اندیشه وحدت وجود دارد. سعدی در نگاه او، ادامهدهنده همان سنت اخلاقی است که ایرانشهری، رازی، فردوسی و حافظ پیش از او به آن پرداخته بودند.
بخش دوم کتاب شامل نقد و بررسی پنج اثر مهم در حوزه فلسفه و تاریخ اندیشه است. پورجوادی در این بخش نشان میدهد که چگونه «نگاه ایرانشهری» میتواند معیار تازهای برای فهم تاریخ فکری ایران و نسبت آن با جهان اسلام باشد.
پورجوادی «در کشاکش دین و دولت» نوشته محمدعلی موحد را اثری ارزشمند میداند که تاریخ ایران در صدر اسلام را از منظر منابع فارسی بازخوانی میکند. او ضمن ستایش از روش موحد در استفاده از متون ایرانی چون شاهنامه و تاریخ سیستان، بر ضرورت توجه به دیدگاههای جدید تاریخنگاران اروپایی و «رویزیونیستها» تأکید میکند. با این حال، معتقد است که استفاده از منابع غربی در این کتاب محدود است و معتقد است تاریخ صدر اسلام باید با ترکیب منابع اسلامی، ایرانی، و غیرمسلمان بازنویسی شود. این نقد، نشانهی دغدغه همیشگی پورجوادی در تلفیق عقل تاریخی و روح ایرانشهری است.
پورجوادی در ادامه، به نقد کتابی بهقلم عبدالرحمن بدوی پرداخته، بهصراحت از تعبیر «ملحدان عرب» انتقاد میکند و یادآور میشود که اندیشمندانی چون ابنمقفع و زکریای رازی، در حقیقت ایرانی بودهاند و آزاداندیشیشان برخاسته از تقابل اندیشه ایرانشهری با تعصبات مذهبی است. او با این نقد، مفهوم «آزاداندیشی» را از قالب اتهام الحاد بیرون میآورد و آن را نشانه عقلانیت ایرانی میداند.
«زهد و درویشی در فیلسوفان کلبی» نوشته ویلیام دزموند دیگر اثر مورد بررسی در این کتاب است. پورجوادی در نقد این اثر کوشیده پیام دیوجانس و کلبیون را از منظر فلسفه ایرانشهری بازخوانی کند. به باور او، اصل اساسی در فلسفه ایرانشهری «خویشتنشناسی» است و همین ایده در آموزههای سقراط و دیوژن نیز دیده میشود. اما نویسنده کتاب، به زعم پورجوادی، این جنبه معرفتی را نادیده گرفته و صرفاً به جنبههای رفتاری و نمادین زندگی کلبیون پرداخته است. او با مقایسه سخن دیوجانس «باید نقش شاه را از روی سکه پاک کرد» با بیت حافظ «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» نشان میدهد که فلسفه زهد، در هر دو سنت، راهی برای رهایی از «خود موهوم» است.
دیگر کتاب مورد بحث در این اثر، «بیانالادیان» بهقلم ابوالمعالی فقیه بلخی است. پورجوادی این کتاب را نخستین اثر فارسی در تاریخ ادیان و مکاتب فکری میداند و توضیح میدهد که در دوره عباسی، در مجالس مناظره فیلسوفان و متکلمان، موضوع «مقالات» یا مکاتب فکری مطرح شد و آثاری چون «الملل و النحل» و «البدأ و التاریخ» از دل آن بیرون آمدند. اما «بیانالادیان» از آن جهت ممتاز است که زبان و رویکردی ایرانی دارد و فلسفه را همچون پدیدهای قومی و تاریخی میبیند. به گفته پورجوادی، این اثر سند تداوم فلسفه در ایران پس از اسلام، و نشانهای از کوشش ایرانیان برای بازتعریف جایگاه عقل و دین در قلمرو خود است.
آخرین نقد کتاب به «نیچه، عرفان و فرهنگ ایرانی» نوشته حامد فولادوند در مقایسه نیچه و تصوف اختصاص دارد. پورجوادی با ستایش از دقت فولادوند در نشان دادن علاقه نیچه به زردشت و عرفان شرقی، هشدار میدهد که این مقایسهها نباید به همسانانگاری سادهانگارانه بیانجامد. او یادآور میشود که هرچند میتوان میان نگاه دیونیسوسی نیچه و حالت «سُکر» در تصوف شباهتهایی یافت، اما نیچه و عرفان اسلامی در دو نظام معنایی متفاوت میزیند. در واقع، پورجوادی بر استقلال فرهنگی هر یک تأکید میکند؛ همانگونه که ایرانشهری برای هر قوم فلسفهای خاص قائل بود.
کوتاه سخن آنکه، نصرالله پورجوادی در اثر خود «در نگاه ایرانشهری» کوشیده مفهوم پرمناقشه «ایرانشهری» که در حوزه علوم سیاسی و فرهنگی همواره محل مناقشه بوده را از منظر فلسفی و عرفانی بازخوانی کرده، نشان دهد «ایرانشهری» برای او، بینشی معنوی است که بر سه اصل ۱. استقلال عقل و زبان ایرانی در فهم هستی و دین؛ ۲. پیوند فلسفه و معنویت به جای تقابل آنها؛ ۳. احترام به تفاوت اقوام و سنتها در دریافت حقیقت استوار است.
«در نگاه ایرانشهری» در ۲۷۱ صفحه بههمت نشر اگر منتشر شده است.
∎