شناسهٔ خبر: 75429784 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: حوزه | لینک خبر

کمال‌گرایی مادران چه بلایی سر روان کودکان می‌آورد؟

حوزه/آیا علاقه شما به فرزندتان، به کنترل‌گری آسیب‌زا تبدیل شده است؟ یک روانشناس در این مصاحبه، پیامدهای این سبک تربیتی و راه‌های رهایی از آن را تشریح می‌کند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری حوزه، در دنیای امروز،که فرزند پروری به سفر پر مخاطره ای تبدیل شده است که گاهی در مسیر آن دلسوزی و عشق ناخواسته به کنترل‌گری و کمال طلبی افراطی تبدیل می‌شود و بسیاری از مادران با بهترین نیّتها در تلاش هستند تا شرایط ایده‌آلی برای رشد و موفقیت فرزندانشان فراهم کنند. اما گاهی این خواستۀ مثبت، به شکل کمال‌گرایی افراطی ظاهر می‌شود و بی‌آنکه بخواهند، به رابطۀ مادر و فرزند و سلامت روان کودک آسیب می‌زنند. برای بررسی ابعاد این مسئلۀ مهم، گفتگویی با سرکار خانم مائده پورقلی، روانشناس و روان‌درمانگراختلالات و مشکلات فردی ترتیب دادیم.

در ادامه متن این گفتگوی صمیمانه را با مخاطبین و مادران دغدغه‌مند و پدران آگاهی به اشتراک میگذاریم.

محور اصلی سوالات این گفتگو:

مادران کمال‌گرا معمولا چه رفتارها و ویژگی های خاصی دارند؟

و این ویژگی ها در زندگی روزمره چطور بروز می یابد؟

سبک تربیتی که توسط مادران کمال‌گرا در خانواده اجرا می‌شود چه اثرات پایداری روی روان و شخصیت بچه‌ها در بلندمدت می‌گذارد؟ و آیا این تأثیرات ممکن است بین دختران و پسران متفاوت باشد؟

درس و تحصیل معمولاً یکی از حوزه‌های مورد توجه مادران کمال‌گراست. این نگرش چطور می‌توان به فرآیند یادگیری و تجربهٔ آموزشی فرزندان‌شان آسیب بزند؟

فراتر از تحصیلات آکادمیک، این سبک تربیتی چه تأثیری بر کسب مهارت‌های زندگی در فرزندان می‌گذارد؟

اگر مادری متوجه شود که ویژگی‌های مادر کمال گرا را دارد، چه راه‌های عملی برای کم کردن این کمال‌گرایی و ساختن فضای سالم‌تر برای رشد فرزندش پیشنهاد می‌دهید؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم

در ابتدا باید تعریف کاملی از کمال‌گرایی ارائه کنیم. منظور از کمال‌گرایی زمانی است که فرد تلاش بیش‌ازحدی برای بی‌عیب و نقص بودن انجام می‌دهد. گاهی واژه «کمال‌گرایی» و کمال در ذهن افراد، مراتب موفقیت را تداعی می‌کند، در حالی که فرد کمال‌گرا در صدد رسیدن به استانداردهای غیرواقع‌بینانه است و به‌صورت بی‌وقفه برای بی‌عیب بودن تلاش می‌کند.

قطعاً انسان در همه زمینه‌ها نمی‌تواند کامل و صددرصد موفق باشد و نتیجه این طرز فکر، سطحی از اضطراب است که برای خود فرد به بار می‌آید. حال اگر این فرد، مادر خانواده باشد، مطمئناً به همان اندازه که در سایر شیوه‌های تربیتی روی بچه‌ها تأثیر می‌گذارد، از طریق کمال‌گرایی خود نیز تأثیرات عمیقی بر کودکانش خواهد داشت. مادر کمال‌گرا از طریق تلاش برای بیش‌ازحد خوب بودن خود و بچه‌هایش، فشار روانی زیادی را به آن‌ها منتقل می‌کند.

یکی از ویژگی‌های مادر کمال‌گرا، غیرقابل‌انعطاف بودن است؛ یعنی نیاز به نظم شدید و غیرمعمولی دارد. در حالی که بچه‌ها در سنین مختلف، ویژگی‌های رشدی، روانی و جسمی متفاوتی دارند. به‌عنوان مثال، در چهار، پنج سالگی، نیاز بچه‌ها به کنجکاوی و شیطنت است یا در سه‌سالگی، کودک نیاز به پیدایش استقلال دارد و نیازمند این است که فعالیت‌های فردی خود را تجربه کند.

مادری که کمال‌گرا باشد، اجازه این تجربه‌ها را به فرزندش نمی‌دهد، چرا که فکر می‌کند کودک نمی‌تواند کارها را به‌شکل کامل انجام دهد. وقتی کودک می‌خواهد غذا بخورد و غذایش را می‌ریزد، مادر سریعاً وارد عمل می‌شود و کارش را تصحیح می‌کند. وقتی کودک می‌خواهد کفشش را بپوشد، مادر می‌گوید: «چقدر طول می‌کشد!» و خودش این کار را انجام می‌دهد. وقتی می‌خواهد لباس بپوشد، می‌گوید: «نه، لباست کج است!» و خودش این کار را انجام می‌دهد. به این ترتیب، مادر کمال‌گرا اجازه تجربه کردن و فرصت یادگیری را از فرزندش می‌گیرد.

بنابراین، این رفتار باعث می‌شود که کودک در وهلهٔ اول نتواند اعتمادبه‌نفس لازم را در خود شکل دهد. دلیلش این است که مادر، با اصلاح و تکمیل مداوم کارهای کودک، به او این پیام را می‌دهد: «تو نمی‌توانی» و «تو نمی‌توانی کاری را به‌طور کامل انجام دهی، من باید کمکت کنم». در نتیجه، این کودک در آینده، در روند رشد خود، در مدرسه، در زندگی، در ارتباط با دیگران و حتی در رفتارهای شغلی، اعتمادبه‌نفس لازم را نشان نمی‌دهد؛ چون همیشه احساس کمبود و کوتاهی در کارهایش دارد.

تمرکز بیمارگونه بر نتیجه

یکی دیگر از ویژگی‌های مادر کمال‌گرا، تمرکز بیش از حد بر نتیجه است. یعنی موفقیت در هر فعالیتی را فقط منوط به کسب نمرات عالی و تأیید دیگران می‌داند. این نگرش باعث می‌شود بچه‌ها مسیر درست یادگیری را فرانگیرند و در عوض، فقط ترس از شکست و تلاش برای خشنود کردن مادر در آن‌ها شکل بگیرد. از طرف دیگر، وقتی تمام تلاش‌ها فقط برای گرفتن نمرهٔ بیست است و کودک تنها در این صورت تشویق می‌شود «آفرین، بیست شدی!» اما وقتی می‌گوید «من هجده شدم»، با این پاسخ مواجه می‌شود که «آن دو نمره دیگر چه شد؟ چرا دقت نکردی؟ چرا تو بیست نشدی؟» در واقع، هیچ‌گاه تأیید بی‌قیدوشرطی از سوی والدین دریافت نمی‌کند و همین موضوع، مانع شکل‌گیری اعتمادبه‌نفس در او می‌شود.

کمال‌گرایی مادران چه بلایی سر روان کودکان می‌آورد؟

آسیب‌شناسی پیامدهای کمال‌گرایی

در نتیجه، وقتی مادری کمال‌گرا است، ویژگی دیگرش این است که «شکست» را برای بچه‌ها غیرقابل تحمل جلوه می‌دهد؛ چرا که برای خود او نیز کوچک‌ترین خلل در کار، نشانهٔ شکستی کامل است و باعث اضطراب، افسردگی و غم می‌شود. این احساس به‌طور ناخواسته به کودکان نیز انتقال می‌یابد و باعث می‌شود شکست برای آن‌ها به‌شدت چالش‌برانگیز شود. در چنین شرایطی، کودکان هر تلاشی می‌کنند تا از شکست اجتناب کنند.

همین رفتار، به مداخلهٔ بیش از حد مادر در کارهای بچه‌ها منجر می‌شود؛ چرا که او تا مطمئن نشود فعالیتی به «بهترین شکل ممکن» انجام شده، راضی نمی‌شود. او نگرانی افراطی نسبت به بچه‌ها دارد، همیشه نگران نتیجهٔ کارهاست و همواره احتمال وقوع شکست یا مشکل در آینده را می‌دهد و ناخواسته، این افکار را به فرزندانش نیز منتقل می‌کند.

مثال آن را اگر بخواهیم بیان کنیم، در انجام تکالیف بچه‌ها شاهد این صحنه هستیم: مادر با پاک کن در دست، بالای سر کودک نشسته و به محض اینکه بچه کوچکترین خطایی در نوشتن مرتکب می‌شود، سریع مداخله می‌کند.

در حالی که برای یادگیری واقعی، کودک نیاز دارد خطا کند و از طریق تجربه بیاموزد. اما مادر کمال‌گرا تحمل آن خطاها و اشتباهاتی که بخش طبیعی روند رشد کودک است را ندارد.

این مادر انتظار دارد فرزندش با خطی عالی، نمرات کامل و پاسخ‌های بی‌نقص و معقول حاضر شود و کوچکترین پاسخ نادرست یا ناقصی از سوی کودک برایش غیرقابل قبول است. او مدام در حال اصلاح و فشار آوردن برای درس خواندن است و در نتیجه، اضطرابی عمیق به کودک القا می‌کند. حتی اگر این فرزند از استعداد خوبی برخوردار باشد و کودک سخت‌کوشی هم باشد، ابراز نارضایتی مداوم مادر، آنقدر سطح استرس کودک را بالا می‌برد که در نهایت از عهده کارهایش برنمی‌آید.

از طرف دیگر، در سبک زندگی خانه، شاهد قوانین سخت‌گیرانه در مورد نظم هستیم.

مادر کمال‌گرا تحمل هیچ بی‌نظمی را ندارد حتی بازی‌های کودکانه که به طور طبیعی همراه با مقداری ریخت‌وپاش است. البته می‌توان به کودکان آموخت که پس از بازی، محیط را مرتب کنند، اما این مادر حتی تحمل دیدن فضای به‌هم‌ریخته موقت را هم ندارد. او مدام از بچه‌ها می‌خواهد که مرتب و تمیز باشند: «دست‌هایتان را بشویید»، «قبل از غذا حتماً دست‌هایتان را بشویید»، و دستورات مشابه. این نگرانی افراطی و وسواس‌گونه، اضطراب زیادی در بچه‌ها ایجاد می‌کند.

بنابراین، کمال‌گرایی یک شمشیر دولبه است. اگر به افراط کشیده شود، هم به خود مادر و هم به کودکان آسیب می‌زند. باید به تعادل رسید و میانه‌روی و تفکر متعادل را جایگزین کمال‌گرایی کرد.

کمال‌گرایی مادران چه بلایی سر روان کودکان می‌آورد؟

حالا اگر بخواهیم به‌طور کلی تأثیر کمال‌گرایی مادر بر مسیر رشدی و زندگی بچه‌ها را بررسی کنیم، همان‌طور که قبلاً اشاره کردم، در کوتاه‌مدت، استرس‌های روزمره به کودک وارد می‌شود. در قدم اول، در سنین کودکی که گفتیم بچه‌ها در حدود سه‌سالگی تمایل به استقلال‌طلبی بالایی دارند و دوست دارند خودشان تجربه کنند می‌بینیم که مدام می‌گویند: «خودم می‌خوام این کار رو انجام بدم»، «خودم بپوشم»، «خودم بخورم». اما مادری که کمال‌گرا باشد، تحمل تجربهٔ ناموفق بچه‌ها را ندارد.

کودک به اقتضای سن و رشد جسمیِ هنوز ناکاملی که دارد، طبیعتا ممکن است خطا کند، اشتباه کند، شکست بخورد، چیزی را کثیف کند یا کاری را نادرست انجام دهد. اما نگاه مادر این است: «این بچه، بچهٔ درست تربیت‌شده‌ای نیست». «چرا این‌طور غذا می‌خوره؟»، «بچه‌ام درست تربیت نشده». او این رفتارها را به مسیر رشدی کودک ارتباط نمی‌دهد.

در نتیجه، کودک در این سن، آن اعتمادبه‌نفس لازم را کسب نمی‌کند، نمی‌تواند آن را در خود رشد دهد و در آینده به‌ویژه در دورهٔ نوجوانی که به‌طور طبیعی با افت اعتمادبه‌نفس مواجه می‌شود، این مشکل تشدید خواهد شد.

دختران در آینه کمال‌گرایی: از «زیبا بودن» تا «کامل بودن»

ما مشاهده می‌کنیم که در دورهٔ نوجوانی، به‌خصوص در دختران، پذیرش ظاهرشان به‌شدت کاهش می‌یابد و تمایل به تأییدطلبی بسیار افزایش پیدا می‌کند. البته پسران نیز تأییدطلبی را تجربه می‌کنند، اما دختران معمولاً به‌شکل وسواس‌گونه‌تری این مسئله را در ظاهر خود نشان می‌دهند.

حالا فرزندی را در نظر بگیرید که از سوی یک مادر کمال‌گرا هیچ‌گاه تأیید نشده، همیشه تذکر شنیده، مدام سرزنش شده و پیوسته مورد سرکوفت قرار گرفته است. حتی اگر این سرزنش با احترام همراه باشد مثل «عزیزم، این کار رو درست انجام بده» همیشه قرار نیست با توهین باشد، اما بار منفی دارد و بار مثبتی برای کودک به همراه ندارد. چنین فرزندی در مسیر رشد خود قرار نمی‌گیرد و به بلوغ واقعی نمی‌رسد.

بزرگسالی پرچالش، زندگی در سایه ترس از اشتباه

در نتیجه، کودکی که مدام تأیید نشده و در عوض سرزنش شده، در نهایت هیچ اعتمادبه‌نفسی برای بروز دادن یا استفاده از آن در مسیر زندگی برایش باقی نمی‌ماند.

ما در مدارس می‌بینیم که بسیاری از نوجوانان، به‌ویژه دختران، علی‌رغم برخورداری از توانایی‌های فردی خوب و استعدادهای بالا، از اعتمادبه‌نفس بسیار پایینی رنج می‌برند.

علت چیست؟

چون در طول مسیر تربیتی، «تأیید لازم» را دریافت نکرده‌اند؛ تنها کنترل شده‌اند، کارهایشان همیشه تکمیل و اصلاح شده و هرگز اجازه تجربهٔ فردی به آنان داده نشده است.

بنابراین، کمال‌گرایی یک مادر و شیوهٔ تربیتی او می‌تواند:

- کودکی به‌شدت مضطرب

- نوجوانی با اعتمادبه‌نفس بسیار پایین تربیت کند،

- و در نهایت، فردی را پرورش دهد که در زندگی شخصی و ارتباطی خود نمی‌تواند با دیگران رابطهٔ موفقی برقرار کند.

چرا؟

چون همواره این فکر در پس‌ذهنش وجود دارد:

نکنه اشتباهی انجام بدم،

نکنه حرفی بزنم که آبروم بره

این باور از کجا نشأت می‌گیرد؟

از اینکه مادر همیشه به او دیکته کرده:

درست حرف بزن،

مودب باش،

درست بشین،

درست بخور.

مدام تذکر داده شده و کودک همیشه در این تصور بوده که: من درست رفتار نمی‌کنم.

به همین دلیل، در بزرگسالی نیز در روابط با دیگران همیشه می‌ترسد که: «مبادا دست و پا چلفتی باشم، اشتباه کنم و آبرویم برود.»

کمال‌گرایی مادران چه بلایی سر روان کودکان می‌آورد؟

برای یک مادر کمال‌گرا، بسیار مهم است که خودش به این آگاهی برسد که این میزان از نگرانی، کنترل‌گری و پیشرفت‌طلبی او برای فرزندانش، از حد طبیعی و نرمال فراتر رفته است. اما چگونه می‌تواند این موضوع را درک کند؟

از طریق مشاهدهٔ تأثیر این رفتارها روی عملکرد و روحیهٔ فرزندانش.

وقتی می‌بیند کودکش در مدرسه، به جای اینکه دانش‌آموزی سرآمد و فعال باشد، کم‌حرف است، خودش را ابراز نمی‌کند، در موقعیت‌های امتحانی دچار استرس شدید می‌شود و حتی در دورهمی‌ها و مهمانی‌ها از بروز وجود متعادل و طبیعی خود هراس دارد، همهٔ این‌ها نشان می‌دهد که این کودک بیش از حد کنترل شده است.

راهکارهای عملی: از شناخت مشکل تا درمان آن

پس قدم اول برای تغییر و ترمیم این وضعیت، آگاهی است.

یعنی مادر باید بپذیرد که نگرانی‌ها، کنترل‌گری‌ها و انتظاراتش برای موفقیت فرزندش، نه تنها کمکی به پیشرفت او نمی‌کند، بلکه به او فشار وارد کرده و باعث فرسودگی روانی‌اش می‌شود.

فرسودگی روانی در جایی رخ می‌دهد که کودک، حتی با وجود توانایی‌هایش، مجبور است انرژی زیادی صرف کند، اما به دلیل اضطراب بالا و مسیر نادرستی که در آن قرار گرفته، حال خوبی ندارد و نمی‌تواند به راحتی پیش برود.

پس از کسب آگاهی، مادر باید به این سؤال پاسخ دهد:

دلیل این حجم از فشار و نگرانی چیست؟

گاهی یک مادر می‌تواند با تغییر نگرش و اصلاح روش، به تنهایی بر این وضعیت مسلط شود و با تعدیل رفتارش، فشار کمتری به فرزندانش وارد کند.

اما گاهی نیز سال‌ها تکرار یک الگوی فکری و رفتاری، باعث می‌شود مادر تنها از طریق کمال‌گرایی و کنترلِ افراطی به آرامش موقتی دست یابد. در چنین مواردی، کمک گرفتن از یک متخصص ضروری است.

یک مشاور می‌تواند به او یاد دهد که چطور ابتدا افکارش را تغییر دهد تا بتواند رفتارش را اصلاح کند.

چرا که در ابتدای مسیر، وقتی مادر کنترل‌گری خود را کاهش می‌دهد، سطح اضطرابش به طور طبیعی افزایش می‌یابد: «نکنه دارم اشتباه می‌کنم»، «اگر مواظب نباشم، بچه‌ام شکست می‌خورد»، «اگر تذکر ندم، چه بلایی سر درسش میاد؟»

این افکار ممکن است او را به سمت بازگشت به الگوی قبلی(کمال‌گرایی و کنترل گری) سوق دهد.

به همین دلیل، همراهی یک کمک بیرونی و حرفه‌ای در ابتدای راه می‌تواند تضمین‌کنندهٔ موفقیت مادر و در نهایت، سلامت روان و رشد متعادل فرزندانش باشد.

گفتگو: سمیرا گلکار