بیشتر بخوانید؛
فرد «کَنود» دارای علم بیفایده است
«کَنود»؛ مرتبهای از کفرِ حاصل دنیادوستی
در این جلسه نیز هانی چیتچیان؛ کارشناس و مدرس قرآن با اشاره به سه آیه پایانی این سوره، پیرامون انسانهایی که به جهت رخوت و سستی پای در راه انجام کارهای خیر و خداپسندانه نمیگذارند، به بیان مباحث جدید پرداخت.
وی با یادآوری این نکته که در دو جلسه قبل با استناد به آیات این سوره، قرآن چنین انسانهایی را «کَنود» به معنای ناسپاس توصیف کرده بود، راه نجات چنین افرادی را از چنین ورطهای، توجه عمیق به اشاراتی کرد که در آیات پایانی و به ویژه آیه آخر این سوره به آن تذکر داده شده است که در ادامه خلاصهای از مباحث طرح شده در این جلسه به میان میآید:
در جلسات قبل عنوان شد، این سوره از همان ابتدا به وصف انسانهایی که چندان اشتیاق و شور برای انجام کارهای نیک و خیر نداشته و در این زمینه پیشدستی نمیکنند، نمیپردازد، بلکه در ابتدا نقطه مقابل چنین انسانهایی را مورد توجه قرار میدهد و اتفاقاً به حالات و اتفاقاتی که آنها در جریان عملی که انجام میدهند، قسم نیز یاد میکند.
خداوند در این سوره میتوانست در توصیف حالات چنین انسانهای مشتاق و شورانگیزی به هر عرصهای غیر از عرصه کارزار و جنگاوری اشاره کند، اما اتفاقاً از این میان، به سراغ پُرمخاطرهترین عرصههایی که میتواند برای یک فرد به وجود آید، رفته است و احوال ایشان را در چنین کارزاری تعریف میکند که با وجود سختی و مشقاتی که متحمل میشوند اما پیوسته در شور و اشتیاق انجام آن هستند.
همچنین اشاره شد که این تعریف و توصیف به شکل مستقیم رخ نمیدهد و مثلاً با قسمی که به نفس نفس زدنهای اسبهای جنگی یاد میشود یا جرقهای که حاصل اصابت سم اسبان با سنگلاخهای عرصه نبرد است، مخاطب را با میزان شدید حساسیتی که در این آوردگاه وجود دارد، مواجه میکند.
از این مرحله به بعد است که انسان کنود و ناسپاس معرفی میشود؛ انسانی که بنا به اشارات همین سوره با وجود آنکه میداند راه خیر چیست و قطعاً فعالیت او در این مسیر میتواند رضایتمندی خالق را فراهم آورده و در عین حال سعادتمندی خویش را نیز به ارمغان بیاورد، اما به دلایلی از جمله دنیادوستی و پرداختن به مجموعهای از کارهای عبث و بیهوده دنیوی، از این امر مقدس غافل میشود. او معترف است که رضایت خدا در چیست اما با این وجود ترجیحش آن است که با آوردن بهانههای واهی، عدم ارتکاب به چنین کارهایی را توجیه کند.
اینکه چرا این انسان در انجام چنین کارهایی که رضایت الهی را فراهم میآورد، اینگونه کاهل است، دلایل زیادی دارد که البته یکی از دلایل آن، این است که تصور میکند، خدا از سر لطف و مرحمت خویش، انسان را مورد آمرزش و رحمت خود قرار داده و لذا او در این چند صباح عمر، بهتر آن است که به تنپروری و خوشگذرانی روزگار گذرانده و سرآخر امید به رحمت و غفران الهی در آمرزش اعمال و نیاتش داشته باشد، حال آنکه در واقع اینطور نیست!
در آیه پایانی این سوره، صحبت از این میان میآید که خداوند خبیر است؛ نکته جالب توجه اینکه آگاهی انسان از خبیر بودن خدا، وسیله و بهانهای میشود تا او از ورطه سستی و رخوت خارج شده و با اشتیاقی که نسبت به انجام برخی امور پیدا میکند در مسیر رضایت الهی قرار گیرد. اما باید دید که خبیر بودن خداوند چیست که چنین کارکردی پیدا میکند؟ خبیر در لغت به معنای کسی است که بسیار خبر دارد؛ از همه جزئیات آگاه است. آنچه حائز اهمیت است، اینکه در این سوره به جای علیم بودن، ترجیح آن است که از خبیر بودن خداوند استفاده شود.
به نظر میرسد استفاده از صفت خبیر بودن خدا از آن جهت در این سوره استفاده شده است که چون انسان میداند خداوند نسبت به هر چیزی حتی آنچه هنوز اتفاق نیفتاده است، آگاه است و از آن خبر دارد، لذا موضعی بیتفاوت و باری به هر جهت را برای خود اختیار نکرده و به دنبال انجام کارهایی است که جلب رضایت خدا را به همراه داشته باشد.
تلقی دیگری که میتوان نسبت به این آیه داشت، آن است که وقتی خداوند نسبت به هر چیز یا پدیدهای با این جزئیات آگاهی داشته و کمیت و کیفیت آن جز با اراده او میسر نمیشود، لذا در برابر چنین قدرت و جبروتی، موضعی ضعیف و حقیر برای خود تصور کرده و قصد آن دارد که به جای سرکشی و تمرد از فرمان الهی، به تمکین از فرامین الهی درآید.
به هر حال انسان موجودی مسئول بوده و آفرینش او خودبه خودی و بیهدف نبوده است؛ او به قدر بضاعت، توانایی و بر محور اکتساب، نسبت به انجام اموری وظایفی دارد؛ الزام به انجام این امور صرف نظر از اینکه بیم و ترس از این داشته باشد که در صورت عدم انجام آنها عقوبتی انتظارش را میکشد، نوعی قدردانی و سپاسگزاری از آفریدگاری است که این میزان از توانایی و نعمات را به او ارزانی داشته و لذا باید با نقشآفرینی درست و هدفمند خود درصدد شکرگزاری به درگاه الهی برآید.
ردپایی از خبیر بودن خداوند را در دیگر سورههای قرآن میتوان جست؛ آیات 234 و 271 سوره بقره و 153و 180 سوره آلعمران شاهد مثالی در این مورد است و حکایت از آن دارد که خداوند نسبت به همه امور، حتی آنچه هنوز فکر آن به ذهن بنی بشری خطور نکرده است، نیز خبیر بوده و آگاهی دارد.