وقتی به چهرههای نمادین دنیای تکنولوژی، از استیو جابز و بیل گیتس گرفته تا مدیران ارشد امروزی مثل ایلان ماسک یا سم آلتمن، فکر میکنیم، اغلب تصویری از قدرت، چشمانداز قاطع و موفقیت مطلق در ذهنمان نقش میبندد. این افراد به ستارههای عصر ما تبدیل شدهاند و به ما آموختهاند که «رهبر بودن» مترادف با رسیدن به قلهی دستاوردهای حرفهای است.
به گزارش زومیت، همین تصویر جذاب باعث شده تا ما در دورانی زندگی کنیم که رهبری سازمانی ستایش میشود. عنوانهایی مثل مدیر، مدیر ارشد یا مدیرعامل فقط شغل محسوب نمیشوند؛ بلکه مقصد شغلی جذاب و ایدهآلی بهنظر میرسند؛ حتی وقتی واقعیت کار، هیچ شباهتی به این تصویر ندارد.
همین شیفتگی جمعی به «رهبری» توضیح میدهد چرا تقریباً همه میخواهند رهبر شوند و چرا اگر بگویید علاقهای به این کار ندارید، مصاحبهکنندگان یا استخدامکنندگان ممکن است شما را «غیرجاهطلب» بدانند.
واقعیت این است که تعداد افرادی که مشتاق رهبری هستند، بسیار بیشتر از کسانی است که واقعاً توانایی رهبری را دارند، بهویژه اگر معیار سنجش را نه صرفاً بهدستآوردن موقعیت، بلکه تأثیر مثبت بر تیم و سازمان پس از آن بدانیم.
دادههای روانشناسی سازمانی در این زمینه هشداردهندهاند: بیشتر مردم رهبران شایستهای نیستند. پژوهشها نشان میدهند بین ۵۰ تا ۶۰ درصد از مدیران از نگاه کارکنانشان ناکارآمد به نظر میرسند و در نظرسنجیهای مربوط به تعامل و مشارکت شغلی، گزینهی «مدیر من» معمولاً بزرگترین عامل نارضایتی در محل کار عنوان میشود. به بیان دیگر، تقاضا برای جایگاههای مدیریتی بسیار بیشتر از عرضهی واقعیِ شایستگی مدیریتی است.
مشکل اصلی، اشتیاق به رهبری نیست؛ مشکل از جایی شروع میشود که بیشتر افراد نمیتوانند توانایی رهبری خود را درست ارزیابی کنند. بسیاری جاهطلبی را با استعداد، اعتمادبهنفس را با شایستگی یا محبوبیت را با اثربخشی اشتباه میگیرند.
خوشبختانه علم چندین نشانهی قابلاعتماد در اختیارمان میگذارد. رهبری مفهومی اسرارآمیز یا معنوی نیست و میتوان آن را سنجید و هرچند فرمول کاملی وجود ندارد، اگر قصد دارید از مرحلهی همکار فردی به رهبری دیگران حرکت کنید، باید ۱۰ سؤال مهم را از خودتان بپرسید.
۱) آیا تخصص فنی بالایی دارید؟
در گذشته، رهبران به این دلیل مشروعیت پیدا میکردند که از زیردستانشان آگاهتر بودند. استادکار ماهر، سرپرست کارگاه میشد؛ جراح برتر، ریاست بخش را بر عهده میگرفت؛ و بهترین سرباز، فرماندهی یگان میشد. اما امروز، هوش مصنوعی و اتوماسیون ارزش «دانش تخصصی» را کمتر کردهاند. حالا یک ماشین میتواند به بسیاری از پرسشهای حرفهای سریعتر و دقیقتر از رئیس شما پاسخ دهد.
بااینحال، تخصص هنوز اهمیت دارد: نه فقط اینکه چه میدانید، بلکه اینکه دیگران شما را چقدر معتبر میدانند. رهبرِ بیتخصص مثل ناخدایی است که بلد نیست کشتی براند و خدمه از او پیروی نخواهند کرد.
مسئله این نیست که باهوشترین فرد در اتاق باشید، بلکه این است که در حوزهی کاریتان توانایی واقعی نشان داده باشید تا احترام کسانی را که رهبری میکنید به دست آورید. این مشروعیت حیاتی است؛ بدون آن، اقتدارتان در هر تصمیمی زیر سؤال خواهد رفت.
۲) آیا سریع یاد میگیرید؟
بسیاری از مردم درک اشتباهی از هوش دارند. هوش، نه در دانش عمومی و نمرهی آزمونها، بلکه با توانایی یادگیری سریع چیزهای تازه روشن میشود. این موضوع در مدیریت اهمیت بسیار زیادی دارد. شما در هر پروژه، بحران یا استراتژی جدید باید اطلاعات جیدید بهدست آورید، آنها را تحلیل کنید و خودتان را با شرایط وفق دهید.
رهبران باهوشتر بهاحتمال بیشتری میتوانند مشکلات پیچیده را حل کنند، جلوی تکرار اشتباهات را بگیرند و با تغییرات همگام شوند. معیار واقعی هوش، عدد IQ نیست، بلکه چابکی در یادگیری است. بهترین رهبران کسانی نیستند که هرگز اشتباه نمیکنند، بلکه کسانیاند که بهندرت دو بار همان اشتباه را تکرار میکنند.
۳) آیا کنجکاو هستید؟
اگر بهره هوشی و آیکیو، با تواناییِ یادگیری مشخص شود، کنجکاوی، تمایل به یادگیری است، نیرویی که جستوجو، پرسش و فروتنی لازم برای گفتن «نمیدانم» را زنده نگه میدارد. کنجکاوی، خود هوش را نیز تقویت میکند، زیرا شما را به سمت کسب دانشی سوق میدهد که قبلاً نداشتید. مطالعات فراتحلیلی نشان دادهاند که افرادی که سطح کنجکاوی بالاتری دارند، معمولاً رهبران مؤثرتری از آب درمیآیند.
پارادوکس جالب اینکه کنجکاوی با افزایش سن و تخصص کاهش مییابد. هرچه مسنتر میشویم، بیشتر وسوسه میشویم که بهجای زیرسؤالبردن دانستههایمان، به آنها تکیه کنیم. اما بهترین رهبران در برابر این وسوسه مقاومت میکنند. آنها حتی وقتی پاسخها را میدانند، باز هم سؤال میپرسند.
۴) آیا درستکار هستید؟
این پرسش شاید بدیهی به نظر برسد، اما در عمل، کمتر کسی به آن توجه میکند. رهبری بدون درستکاری نهفقط ناکارآمد، بلکه خطرناک است. درستکاری به معنای هرگز اشتباهنکردن نیست، بلکه یعنی یک قطبنمای اخلاقی داشته باشید. یعنی پایبندی به ارزشهای نوعدوستانه و از همه مهمتر خویشتنداری: توانایی مقاومت در برابر وسوسهها، پرهیز از سوءاستفاده از قدرت، و اتخاذ تصمیمهایی که به نفع جمع باشند، نه فرد.
تاریخ پر است از رهبرانی که در این آزمون مردود شدهاند؛ از رسواییهای شرکتی مثل «انرون» گرفته تا سیاستمدارانی که با ثروتاندوزی شخصی، ملت خود را ویران کردند. نبودِ درستکاری شاید جلوی بالارفتن از نردبان قدرت را نگیرد، اما بیتردید تعیین میکند سقوط افراد چطور به یاد آورده شود.
۵) آیا فروتن هستید؟
فروتنی، راز دستکم گرفته شده رهبری است. به این معنی که بدانید چه چیزهایی را نمیدانید، بتوانید از خودتان انتقاد کنید و وقتی اشتباهتان ثابت شد، آن را بپذیرید. یعنی تواناییِ گردآوردن افرادی باهوشتر از خودتان در زمینههای مختلف، بدون آنکه تهدیدی از جانب آنها از حس کنید.
ما رهبران فروتن را دقیقاً به این دلیل تحسین میکنیم که کمیاباند. سیاستمداری که اشتباه خود را میپذیرد، تازه و صادق به نظر میرسد، چون استثناست. مدیرعاملهایی که بهجای ستایش خود، از تیمشان قدردانی میکند، متفاوت و برجسته، چون غیرمعمولاند. فروتنی ضعف نیست؛ قدرتی پایدار است که دستکم گرفته میشود. بدون آن، رهبران دچار توهم میشوند، اما با آن، اعتماد میآفرینند.
۶) آیا جاهطلب هستید؟
جاهطلبی شهرت بدی دارد، اما برای رهبری حیاتی است. رهبران به انگیزه، انرژی و پشتکار نیاز دارند. وجه تمایز اصلی به «انگیزهی افراد» برمیگردد: چرا میخواهید رهبر شوید؟ اگر جاهطلبیتان از میل به قدرت، خودنمایی یا خودشیفتگی سرچشمه بگیرد، احتمالاً در این مسیر به دیگران آسیب میزنید.
اما نوع درستِ جاهطلبی، اجتماعی و سازنده خواهد بود: یعنی میل به بهتر کردن دیگران، خلق تأثیری که از خودت فراتر برود و برجایگذاشتن میراثی که واقعاً معنا داشته باشد.
۷) آیا مهارتهای ارتباطی خوبی دارید؟
رهبری یعنی توان ساختن و حفظ تیمی که عملکردی بالا دارد. این امر مستلزم هوش هیجانی است: همدلی، گوشدادن، تأثیرگذاری و حل تعارض.
اگر نتوانید خودتان را مدیریت کنید یا روابطتان را با دیگران سامان دهید، رهبری بسیار دشوار خواهد شد. ممکن است باهوش، کنجکاو و جاهطلب باشید، اما اگر نتوانید با آدمها ارتباط انسانی برقرار کنید، اعتماد و وفاداریشان را هم حفظ نخواهید کرد.
به مربیان بزرگ دنیای ورزش فکر کنید. دانش تاکتیکیشان مهم است، اما چیزی که آنها را از مربیان متوسط جدا میکند، توان انگیزه دادن به بازیکنان، درک حالوهوای رختکن و مدیریت خودخواهیهاست. رهبران دنیای کسبوکار نیز با همین آزمون روبرو هستند. موفقیت شما نه با عملکرد فردیتان، بلکه با عملکرد جمعی تیمی که هدایت میکنید سنجیده میشود.
۸) آیا میتوانید اخلاق بد خود را مهار کنید؟
همهی ما یک بخش تاریک درونمان داریم. در برخی این بخش را در قالب غرور میبینیم، برای برخی دیگر در تندی، بیاعتمادی یا پرخاشگری. این ویژگیهای «تاریک» ذاتاً بد نیستند و اغلب جاهطلبی و تابآوری افراد را هم تقویت میکنند. اما اگر مهار نشوند، مسیر حرفهایمان را از بین میبرند.
تفاوت میان رهبران بزرگ و رهبران ناکام «بینقصبودن» نیست، بلکه تواناییکنترل همین نقصهاست. رهبران کارآمد میدانند چگونه رفتار و واکنشهایشان را آگاهانه تنظیم کنند، حتی وقتی کسی مجبورشان نمیکند. آنها وسوسهی «خود واقعی بودن» را مهار میکنند، وقتی میدانند خود بیفیلترشان ممکن است به رابطهها آسیب بزند. درواقع برخی از رهبران نه با اصیل بودن بلکه با نسخههای منضبط از خودشان موفق میشوند.
۹) آیا میتوانید الهامبخش دیگران شوید؟
کاریزما، نیرویی است که تأثیرگذاری شما را چندبرابر میکند. وقتی شایسته و اخلاقمدار باشید، کاریزما تأثیرتان را گسترش میدهد. رهبرانی که میتوانند چشماندازی روشن را با اعتمادبهنفس، شور و وضوح بیان کنند، در متحدکردن و انگیزهدادن تیمها بسیار موفقترند.
اما کاریزمای بیمحتوا خطرناک است. چنین کاریزمایی میتواند رهبران نالایق را به چنان قدرت اقناعی برساند که دیگران را هم با خود به پرتگاه بکشانند. اگر اخلاقمدار و شایستهاید، تا میتوانید اثرگذار و جذاب باشید. اگر نه، لطفاً بیهیجان بمانید!
۱۰) آیا آموزشپذیر هستید؟
رهبری هرگز محصولی نهایی نیست. حتی اگر تمام معیارهای بالا را داشته باشید، جهان همچنان تغییر میکند و مهارتهای امروزتان دیریازود کهنه میشوند. تنها راه ماندن در مسیر، تعلیمدیدن است، بازخورد گرفتن، گوشدادن و سازگارشدن. بسیاری از موفقترین رهبران تاریخ، هیشه درحال یادگرفتن بودهاند. رهبرانی که یادگیری را متوقف میکنند، خشک، قدیمی و بیربط میشوند. آموزشپذیری به معنای تسلیمشدن نیست؛ به معنای رشد مداوم و تکامل است.
آیا میتوانید رهبر کارآمدی باشید؟
اگر به بیشتر سؤالات بالا پاسخ مثبت دادید، از بسیاری از کسانی که آرزوی رهبری دارند، آمادهترید. اگر نه، بد نیست دوباره فکر کنید. هیچ عیبی ندارد اگر در نقش یک متخصص، یک همکار مستقل یا یک عضو مؤثرِ تیم باقی بمانید بدون اینکه عنوان مدیریتی داشته باشید. در واقع، امروزه سازمانها بیش از گذشته به ارزش کارشناسان فنیای پی میبرند که نمیخواهند یا نباید مدیریت دیگران را برعهده بگیرند.
البته نمیشود این واقعیت را نادیده گرفت که بسیاری از افراد نه بهخاطر استعداد ویژه، بلکه به لطف خانوادهی مناسب یا شبکهی آشناها و روابط به جایگاه رهبری میرسند. این عوامل از فهرست بالا حذف شدهاند. اینکه چنین نیروهایی هنوز کار میکنند، دلیلی برای تحسینشان نیست چه برسد به اینکه آنها را با پتاسیلهای واقعی رهبری اشتباه بگیریم.
چکلیستی که خواندید فقط برای پیشرفت شغلی نیست؛ برای محافظت از دیگران در برابر رهبری اشتباه نیز مفید واقع میشود. اگر صداقت، فروتنی یا مهارت ارتباطی لازم برای هدایت دیگران را ندارید، مسئولانهترین تصمیم این است که وارد این مسیر نشوید.
و حرف آخر اینکه رهبری به شخص شما مربوط نمیشود؛ بلکه به کارهایی مربوط میشود که برای دیگران انجام میدهید. پس پیش از آنکه به دنبال جایگاه مدیریتی بروید، از خودتان بپرسید: میخواهید برای دیگران رهبری کنید، یا برای خودتان؟