شناسهٔ خبر: 75398065 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: آنا | لینک خبر

بدن در برابر درد بدون دارو چه می‌کشد

درد، دشمنی کهن و در عین حال پیام‌آور زندگی است. ما به محض احساسش به دنبال راهی برای خاموش کردن آن می‌گردیم؛ قرص، آمپول، یا هر چیزی که آرام کند. اما اگر دارو استفاده نکنیم، اگر بگذاریم بدن خودش با درد روبه‌رو شود چه می‌شود؟

صاحب‌خبر -

پژوهش‌های علوم اعصاب و روان‌ در سال‌های اخیر نشان داده‌اند که تجربه‌ی درد، صرفاً واکنش به یک آسیب فیزیکی نیست؛ بلکه فرآیندی پیچیده میان مغز، اعصاب، هورمون‌ها و روان است. وقتی درد را بی‌درمان رها می‌کنیم، این شبکه فعال می‌ماند، پیام‌رسان‌ها تغییر می‌کنند، و بدن مسیر تازه‌ای میان مقاومت و فرسودگی می‌سازد.

درد چیست و چرا خاموشش نمی‌کنیم؟

درد، برخلاف تصور عمومی، یک حس ساده نیست؛ بلکه سیستم پیچیده‌ای از «سیگنال‌های حفاظتی» (Protective signals) است. در لحظه‌ای که سلول‌های بدن آسیب می‌بینند، موادی به نام «پروستاگلاندین‌ها» (Prostaglandins)، «هیستامین» (Histamine) و «برادی‌کینین» (Bradykinin) آزاد می‌شوند. این مواد گیرنده‌های عصبی موسوم به «نوسیسپتورها» (Nociceptors) را تحریک می‌کنند و پیام را از محل آسیب به نخاع و سپس به مغز می‌فرستند.

مسکن‌ها دقیقاً در این مسیر دخالت می‌کنند. دارو‌های ضد التهاب مانند «ایبوپروفن» و «ناپروکسن»، تولید پروستاگلاندین‌ها را مهار می‌کنند؛ در حالی‌که مسکن‌های قوی‌تر مانند «مورفین» (Morphine)، انتقال پیام عصبی در مغز را متوقف می‌کنند. اما وقتی هیچ دارویی وارد بدن نمی‌شود، این چرخه بدون وقفه ادامه دارد و مغز مجبور می‌شود خودش تعادلی تازه میان احساس درد و تحمل آن پیدا کند.

بدن چگونه با درد بدون دارو سازگار می‌شود؟

بر اساس تحقیقات و مقالات «دانشگاه آکسفورد» (University of Oxford)، وقتی درد ادامه پیدا می‌کند ولی مهار شیمیایی نمی‌شود، مغز از «سیستم مهار درونی درد» (Endogenous Pain Modulation System) خود استفاده می‌کند. در این حالت «هیپوتالاموس» (Hypothalamus) و «ساقه مغز» موادی شبیه به مورفین طبیعی بدن، یعنی «اندرفین‌ها» (Endorphins) و «انکفالین‌ها» (Enkephalins) را آزاد می‌کنند. این مواد گیرنده‌های درد را در نخاع و مغز مسدود می‌کنند و احساس درد کاهش می‌یابد. به همین دلیل است که در برخی شرایط شدید، مانند زخم‌های جنگی یا تصادف، فرد ممکن است در لحظه هیچ دردی احساس نکند، مغز وارد وضعیت بقا شده و خود را با ترشح اندورفین‌ها محافظت می‌کند.

اما اگر درد طولانی شود و همچنان درمان نشود، این سیستم درونی دچار خستگی می‌شود. مطالعات نشان داده‌اند که درد مزمن بدون کنترل، باعث کاهش حساسیت «گیرنده‌های اندورفینی» (Endorphin receptors) و اختلال در تعادل «سروتونین» (Serotonin) و «دوپامین» (Dopamine) می‌شود. نتیجه؟ اضطراب، بی‌خوابی و گاهی افسردگی.

وقتی درد، خودش را جا می‌اندازد

در بدن انسان، هر بار که مسیر عصبی درد فعال می‌شود، سیناپس‌های عصبی در آن مسیر تقویت می‌گردند. این پدیده که «حافظه درد» (Pain Memory) نام دارد، باعث می‌شود مسیر‌های درد در مغز با هر بار تجربه، قوی‌تر شوند.

اگر فرد مدت طولانی بدون مسکن با درد زندگی کند، این مسیر‌ها ممکن است حتی پس از بهبود آسیب هم فعال بمانند. به همین دلیل است که برخی بیماران، حتی بعد از بهبود کامل جراحی یا شکستگی، باز هم درد احساس می‌کنند، پدیده‌ای که در علم عصب‌پژوهی به آن «درد نوروپاتیک» (Neuropathic Pain) گفته می‌شود؛ بنابراین نادیده گرفتن درد، همیشه به معنای مقاومت نیست؛ گاهی به معنای ثبت بلندمدت آن در حافظه عصبی (Neural Memory) است.

از هشدار تا تخریب

درد در ابتدا نشانه‌ی هشدار است: بگوید چیزی درست نیست. اما اگر این هشدار طولانی‌مدت نادیده گرفته شود، تبدیل به عامل آسیب می‌شود.
درد مداوم باعث ترشح بیش از حد «کورتیزول» (Cortisol) هورمون استرس می‌شود؛ در نتیجه فشار خون افزایش می‌یابد، سیستم ایمنی سرکوب می‌شود، عضلات دچار اسپاسم و التهاب می‌شوند و در نهایت بدن در وضعیت آماده‌باش دائمی می‌ماند. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که بیماران مبتلا به درد مزمن کنترل‌نشده، ۲ تا ۳ برابر بیش از دیگران در معرض ابتلا به افسردگی، زوال شناختی و اختلالات خواب هستند.

درد‌های بی‌مسکن؛ از ذهن تا مغز

درد تنها در بدن نیست؛ در مغز تفسیر می‌شود. قشر پیش‌پیشانی احساس درد را به مفهوم تبدیل می‌کنند، مثلاً این درد خطرناک است یا قابل تحمل است.
وقتی ما تصمیم می‌گیریم مسکن نخوریم، در واقع به مغزمان می‌گوییم: تحمل کن.

مطالعات عصب‌تصویری (fMRI) نشان داده‌اند که در افرادی که بدون دارو درد را تحمل می‌کنند، فعالیت در بخش‌های مربوط به کنترل شناختی (Cognitive Control) و تنظیم هیجان (Emotion Regulation) افزایش می‌یابد. به عبارت دیگر، ذهن به‌تدریج یاد می‌گیرد که درد را از تهدید به تجربه تبدیل کند.

اما این فرایند همیشه مثبت نیست. در بعضی افراد، مخصوصاً آنهایی که اضطراب بالا دارند، همین تمرکز ذهنی بر درد باعث افزایش شدت آن می‌شود، پدیده‌ای که به آن فاجعه‌سازی درد (Catastrophizing Pain) می‌گویند. در این حالت، نخوردن مسکن نه‌تنها کمکی نمی‌کند، بلکه درد را تشدید می‌کند.

تفاوت درد فیزیکی و روانی در نبود مسکن

پژوهش‌ها نشان داده‌اند که درد جسمی و درد عاطفی از مسیر‌های عصبی مشابهی عبور می‌کنند. وقتی کسی از درد فیزیکی رنج می‌برد ولی آن را درمان نمی‌کند، مغز همان نواحی را فعال می‌کند که در غم یا فقدان فعال می‌شوند.

از این رو، تحمل طولانی‌مدت درد بدون مداخله، می‌تواند باعث تحریک بخش‌هایی از مغز شود که با افسردگی مرتبط‌اند، مثل «آمیگدال» (Amygdala) و «هیپوکامپ» (Hippocampus). از دیدگاه روان‌تنی، بدن و ذهن در چنین وضعیتی به یک چرخه بسته می‌افتند. درد باعث اضطراب می‌شود، اضطراب درد را تشدید می‌کند، و مغز در این میان، تعادل عصبی خود را از دست می‌دهد.

وقتی درد را آگاهانه تحمل می‌کنیم

البته همیشه نخوردن مسکن تصمیمی نادرست نیست. در برخی موارد مثل درد‌های عضلانی پس از ورزش یا درد خیلی خفیف قاعدگی، بدن به این سیگنال‌ها نیاز دارد تا فرآیند ترمیم را کامل کند. محققان می‌گویند در درد‌های موقتی، مسکن‌های قوی ممکن است روند طبیعی بازسازی بافت را مختل کنند.

به‌همین دلیل برخی پزشکان توصیه می‌کنند در درد‌های سبک، به بدن فرصت داده شود تا خودش مسیر ترمیم را طی کند. در واقع، تفاوت اصلی میان تحمل آگاهانه و نادیده‌گرفتن درد در آگاهی است. در حالت اول، فرد درد را می‌فهمد و برایش معنایی دارد؛ در حالت دوم، فقط رنج می‌کشد.

درد، معلم قدیمی بدن

از دیدگاه زیست‌عصب‌شناسی، درد نوعی یادگیری است. مغز از طریق درد می‌آموزد که از تکرار آسیب جلوگیری کند. اما از دیدگاه فلسفه ذهن، درد همچنین تجربه‌ای وجودی است، یادآوری مرز‌های جسم و آگاهی. وقتی مسکن نمی‌خوریم، گویی با این معلم قدیمی روبه‌رو می‌شویم و از او می‌خواهیم که درس را کامل‌تر بگوید. اما اگر درد بیش از حد طولانی شود، دیگر آموزش نیست؛ شکنجه است.

چه زمانی باید تسلیم شویم؟

پزشکان می‌گویند درد را نباید کاملاً خاموش کرد، اما نباید هم اجازه داد بدن در آن غرق شود. معیار اصلی، عملکرد بدن است: اگر درد مانع خواب، تمرکز یا حرکت طبیعی می‌شود، باید درمان دارویی آغاز شود. هدف از مسکن، حذف درد نیست؛ بازگرداندن بدن به توانایی زیستن است.

وقتی درد داریم و مسکن نمی‌خوریم، بدن وارد گفت‌وگویی با خودش می‌شود؛ گفت‌وگویی میان شیمی، عصب و ذهن. در ابتدا، اندورفین‌ها و هورمون‌ها ما را محافظت می‌کنند، اما اگر درد طولانی شود، این سیستم فرو می‌پاشد و ذهن فرسوده می‌شود. درد می‌تواند معلم باشد، اما شاگردی همیشگی در کلاس آن، فرسودگی است.

انتهای پیام/