به گزارش قدس آنلاین، حضور بازیگران شناختهشدهای همچون رضا عطاران، بهزاد خلج، عباس جمشیدیفر و گیتی قاسمی، وزن بازیگری اثر را بالا برده است.
داستان سریال درباره مردی به نام داوود است که بیکار است، مشکلات مالی دارد و ناخواسته وارد رابطهای عجیب با فرشته مرگ میشود. مرگ در اینجا نه یک پایان تلخ و نه صرفاً یک مفهوم فلسفی، بلکه کاراکتری زنده، شوخطبع و گاهی دست و پاگیر است که پیوسته در زندگی داوود حضور دارد و او را به موقعیتهای کمیک و گاه تراژیک میکشاند. داستان در اصل یک بازی میان زمین و آسمان است؛ جایی که آدمها نه میتوانند از سایه اجل فرار کنند و نه همیشه آماده مواجهه با آن هستند. سازندگان کوشیدهاند در دل همین روایت، طنزی اجتماعی و گاه سیاسی بیافرینند؛ طنزی که گاهی گزنده است و گاهی تنها به یک شوخی لحظهای تقلیل پیدا میکند. این ایده که همزمان طنز و فانتزی را با یکی از جدیترین مفاهیم بشری در هم میآمیزد، به خودی خود میتوانست راه تازهای در طنز ایرانی باز کند، هر چند در اجرا گاهی به سطحینگری و تکرار نیز دچار شده است.
پرداختن به مرگ در فضایی فانتزی
کارگردان این اثر عادل تبریزی است؛ فیلمسازی که پیشتر با فیلم «گیجگاه» در سینما شناخته شد و علاقهاش به ترکیب درام اجتماعی و موقعیتهای کمدی را نشان داد. تبریزی از نسل فیلمسازانی است که تلاش میکنند روایتهای روزمره و دغدغههای عمومی مردم را با زبانی طنز و قابل فهم عرضه کنند. او در «اجل معلق» همان مسیر را ادامه داده و با استفاده از فضایی فانتزی، هم به موضوع مرگ پرداخته و هم از دل آن نقدهایی اجتماعی و اقتصادی بیرون کشیده است. البته همچنان نقدهایی وجود دارد که او هنوز به یک زبان سینمایی شخصی و مشخص نرسیده و سبک کارگردانیاش بیشتر ترکیبی از ایدههای متنوع است، اما همین تجربهگرایی موجب شده «اجل معلق» اثری متفاوت از جریان غالب کمدی در شبکه نمایش خانگی به نظر برسد.
در کنار تبریزی، باید به نقش مهم بهرام افشاری نیز اشاره کرد. طرح اولیه این مجموعه از ذهن بهرام افشاری برآمده است؛ بازیگری که در سالهای اخیر به ویژه با نقش «بهتاش» در سریال «پایتخت» به شهرت رسید و نشان داد توانایی بالایی در آفرینش تیپهای کمیک دارد. افشاری تنها به بازیگری اکتفا نکرده و با حضور در عرصه تئاتر و فیلم کوتاه، تجربههای کارگردانی و طراحی داستان را نیز دنبال کرده است. نگاه او به طنز اغلب مبتنی بر اغراقهای فیزیکی، موقعیتهای غیرمنتظره و ترکیب شوخی با دغدغههای اجتماعی است. در «اجل معلق» نیز همین نگاه منبع الهام بوده است. افشاری در مقام طراح، مرگ را از جایگاه رازآلود و متافیزیکیاش فرود آورده و به کاراکتری زمینی و حتی دستمایه خنده بدل کرده است. این جسارت در انتخاب سوژه، اگرچه در روند اجرایی دچار تکرار میشود، اما بیگمان یکی از نقاط عطف مسیر کاری افشاری است و نشان میدهد او در حال عبور از مرز بازیگری صرف به سوی خلاقیتهای نویسندگی و کارگردانی است.

کمبود ایده تازه در تقابل با محور داستان
نکته مهم در اجل معلق این است که برای نخستین بار مرگ به عنوان یک کاراکتر کمیک در طول روایت حضور دارد. در سینمای ایران، مرگ اغلب یا به صورت استعاری بازنمایی شده یا در قالبی جدی و فلسفی به نمایش درآمده است. آثاری مثل «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی یا برخی فیلمهای هنری دهههای گذشته مرگ را به عنوان یک حقیقت محتوم نشان دادهاند و حتی در کمدیای مثل «اخلاقتو خوب کن» شوخی با مرگ بسیار گذرا و سطحی بوده است. این ویژگی سبب میشود اجل معلق حتی با وجود ضعفهای اجراییاش، اثری متمایز باشد. در واقع سریال تلاش کرده یکی از جدیترین دغدغههای انسانی را از قالبی فلسفی خارج و آن را به بخشی از زندگی روزمره و حتی منبع خنده تبدیل کند. «اجل معلق» مرگ را به یک شخصیت تبدیل میکند؛ شخصیتی که میتواند با قهرمان گپ بزند، وارد خانهاش شود، همراهش به خیابان بیاید و حتی با او وارد بازیهای روزمره شود. این انتخاب، جسارت و تازگی دارد و میتوانست دستاورد مهمی برای طنز ایرانی باشد، اما همان طور که اشاره شد، این ایده نو در طول مسیر سریال بارها تکرار میشود و شوخیهای لحظهای به تدریج تازگی خود را از دست میدهند. تکرار یک موقعیت طنزآلود ممکن است در ابتدا خندهدار باشد، اما وقتی به دفعات در چند قسمت بازتولید شود، بیشتر به کلیشه شبیه خواهد شد. ورود ناگهانی مرگ به زندگی داوود در قسمتهای اول تماشاگر را میخنداند، اما وقتی همین اتفاق بارها و بارها در قسمتهای بعدی تکرار میشود، دیگر تازگی ندارد و بیشتر یادآور کمبود ایده تازه است. طنز موقعیت اگر تنوع و خلاقیت کافی نداشته باشد، به سرعت به کلیشه تبدیل میشود. در اجل معلق بسیاری از موقعیتها بر بداههپردازی یا تکرار یک شوخی استوارند. در قسمتهای نخست این رویکرد مخاطب را میخنداند، اما در ادامه انرژی خود را از دست میدهد. به همین دلیل، نیمه دوم سریال در مقایسه با نیمه نخست افت محسوسی دارد و حتی برخی مخاطبان آن را کشدار و خستهکننده توصیف کردهاند.
داوود و نمادی از قشر جوان
اما این همه ماجرا نیست و «اجل معلق» صرفاً به مرگ و مسائل ماورایی محدود نمیشود. سریال در لایههای زیرین خود به موضوعات اجتماعی و اقتصادی نیز پرداخته است. شخصیت اصلی داستان نمادی از جوانان بیکار و گرفتار است و حضور مداوم مرگ در کنار او را میتوان استعارهای دانست از جامعهای که میان امید و ناامیدی و زندگی و مرگ دست و پا میزند. طنز سریال به ویژه در گفتوگوها و موقعیتها، بارها به وضعیت اقتصادی کنایه میزند و با طعنههای مستقیم یا غیرمستقیم به مسائل روز جامعه اشاره میکند. همین ویژگی موجب میشود سریال به نوعی طنز اجتماعی نیز بدل شود و فقط یک فانتزی فلسفی نباشد؛ طنزی که گرچه گاه به سطح شوخیهای کوتاه و ساده تقلیل مییابد، اما در کلیت خود تلاش دارد مخاطب را نسبت به واقعیات زندگی روزمره حساستر کند. البته نقدها نشان میدهد این طعنهها گاهی بیش از حد سطحیاند و عمق انتقادی کافی ندارند، اما در مجموع توانستهاند بخشی از جذابیت اثر را بسازند.
همان آقارضای همیشگی...
اما حضور ستارهای مانند رضا عطاران در این مجموعه سبب شد اجل معلق بیش از پیش مورد توجه قرار بگیرد. عطاران سالهاست در سینما و تلویزیون ایران جایگاه ویژهای دارد و بسیاری از مخاطبان تنها به خاطر نام او به تماشای یک اثر مینشینند. از سریالهای محبوب تلویزیونی همچون «خانه به دوش»، «متهم گریخت» و «ترش و شیرین» تا فیلمهای پرفروش «نهنگ عنبر»، «ورود آقایان ممنوع» و «اخلاقتو خوب کن» یا حتی حضور در سریالهای نمایش خانگی مانند «دفتر یادداشت»، او همواره توانسته با طنزی ساده و بیتکلف مردم را جذب کند. اما نکتهای که در اجل معلق بیش از همه به چشم میآید، تکراری بودن بازی او است. عطاران همان کاراکتر همیشگیاش را با همان لحن و همان شوخیهای بدنی ارائه میدهد؛ چیزی که شاید برای مخاطبان عام هنوز جذاب باشد، اما برای ناظران دقیقتر و منتقدان، نشانهای از محافظهکاری و کمبود خلاقیت است. انتظار میرفت او در این سریال که موضوع متفاوتی دارد، تجربهای تازهتر و جسورانهتر ارائه دهد در صورتی که ما همان کاراکتر سریال «دفتر یادداشت» را با همان حس مدیریت و کنترل در پارتنر خود مانند حسن معجونی در دفتر یادداشت و عباس جمشیدی در اجل معلق میبینیم.
آقای قاضی با شمایل اجل قشنگم
در میان بازیگران یکی از چهرههایی که توانست توجه بسیاری را جلب کند بهزاد خلج بود. او که بیشتر سابقه فعالیت در تئاتر دارد و در تلویزیون و سینما معمولاً در نقشهای مکمل دیده میشود، در اجل معلق در نقش «اجل» حضوری پرانرژی و چشمگیر داشت. او با استفاده از حرکات بدن، بیان چهره و دیالوگپردازی طبیعی توانست شخصیتش را زنده و باورپذیر کند. بسیاری از بینندگان معتقد بودند خلج ریتم سریال را بالا برده و حضورش حتی از بازیگران نامآشناتر نیز پررنگتر بوده است. این در حالی است که نقشآفرینی عطاران به عنوان ستاره اصلی سریال به دلیل تکراری بودن، جذابیت کمتری داشت و همین تضاد میان دو بازیگر، نقطه قوت و ضعف اثر را در کنار هم آشکار کرد. از این زاویه میتوان اجل معلق را آینهای از تناقضات سینمای کمدی ایران دانست. از یک سو، جوانانی مانند تبریزی و افشاری تلاش میکنند با جسارت و خلاقیت به سراغ موضوعات نو بروند و از مرزهای رایج طنز عبور کنند و از سوی دیگر، ستارههای تثبیت شدهای مانند عطاران که میتوانند با خلاقیت خود چنین تجربههایی را تقویت کنند، گاهی به تکرار روی میآورند و از خطر کردن پرهیز میکنند. همین تضاد سبب میشود آثار کمدی ایرانی اغلب میان نوآوری و کلیشه در نوسان باشند؛ نه کاملاً تازه و جسور و نه کاملاً محافظهکار و کلیشهای.
گامی جدید در یک مسیر تکراری
اجل معلق را میتوان تلاشی برای آشتی دادن طنز ایرانی با مضامین فلسفی و اجتماعی دانست. ایده اصلی آن یعنی حضور مرگ در دل یک داستان کمیک؛ نوآورانه و جسورانه است، اما اجرای اثر میان دو قطب حرکت میکند؛ از یک سو شوخیهای تازه و موقعیتهای بدیع که مخاطب را جذب میکند و از سوی دیگر کلیشهها و تکرارهایی که موجب افت ریتم و کاهش جذابیت میشوند. اجل معلق هر چند اثری بینقص نیست، اما به خاطر موضوع متفاوت و جسارت در پرداختن به مرگ میتواند گامی تازه در مسیر طنز اجتماعی و فانتزی ایرانی باشد. شوخی با مرگ، هر چند پرریسک و دشوار، توانسته توجه بسیاری از مخاطبان را جلب کند و دستکم بحثهایی تازه در فضای نقد و تماشای سریال برانگیزد. شاید مهمترین دستاورد سریال همین باشد: گشودن دریچهای تازه برای طنز ایرانی تا بتواند به سراغ موضوعاتی برود که پیشتر خط قرمز یا دست نخورده تلقی میشدند. اگر در آینده کارگردانان و طراحانی چون تبریزی و افشاری بتوانند با پختگی بیشتر و حمایت جدیتر این مسیر را ادامه دهند، طنز ایرانی میتواند به قلمرو گستردهتر و خلاقانهتر دست یابد.