شناسهٔ خبر: 75340198 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

صدای دل در ایوان ساعت

اگر روزی از ایوان ساعت قدم به صحن انقلاب گذاشته باشید، پیش از آنکه چشمتان به گنبد طلایی بیفتد و سلامی از دل روانه‌اش کنید، احتمالاً صدایی گرم، آرام و آشنا، شما را وادار به مکث‌ کرده است.

صاحب‌خبر -

در گوشه‌ای از ایوان، مردی نشسته با شال سبز و عصای سفید و با لحنی که انگار از عمق سال‌ها روضه‌خوانی آمده، دل‌ها را به امام رضا(ع) پیوند می‌زند. او حاج آقای مدرسی است؛ روضه‌خوانی که سال‌هاست در همان جای همیشگی‌اش می‌نشیند و در دل زائران جا گرفته است. به مناسبت روز عصای سفید، در کنار او نشستیم تا از شوق روضه‌خوانی، از ورودش به حرم مطهر، از نذرها و اشک‌ها و از معنویتی که با صدای او در صحن انقلاب جاری‌ است بشنویم.

در خانه‌ای که روضه‌خوانی میراث پدر و مادر بود

سید اسماعیل مدرسی دوم فروردین ۱۳۳۱ در گلمکان به دنیا آمد. کودکی که چشم‌هایش تنها سه سال فرصت دیدن یافتند و پس از ابتلا به سرخک، بینایی‌شان را از دست دادند. اما همان فقدان، مسیر زندگی‌اش را روشن‌تر کرد و او را به راهی برد که با نور دعا و صدای روضه همنشین شد. در خانه‌ای که روضه‌خوانی میراث پدر و مادر بود، با زمزمه‌های شبانه و روضه‌خوانی‌ آن‌ها بزرگ شد و در 6‌سالگی، نخستین‌بار در مجالس زنانه روضه خواند. تشویق‌ها، دلگرمی‌ها و فضای معنوی خانه، او را به راهی کشاندند که تا امروز ادامه یافته‌ است. برای حاج آقای مدرسی، نابینایی هرگز سد راه نشد و حافظه‌اش با شنیدن و تکرار، گنجینه‌ای شد از دعاهای ندبه، کمیل، عاشورا، حدیث کسا و توسل و حالا سال‌هاست که صدای او، حافظه‌اش و دل روشنش، چراغی شده‌اند برای زائرانی که در صحن انقلاب به دنبال نوری از جنس آرامش قدم برمی‌دارند.

تحقق رؤیایی دیرینه

در سال ۱۳۵۲ زندگی سید اسماعیل مدرسی رنگ تازه‌ای گرفت. ازدواجی که نقطه عطفی در مسیر شخصی‌اش بود و همراهی همیشگی برای راهی شد که سال‌ها در آن قدم گذاشت. همسرش، دختری بود که از نوجوانی پای منبر او می‌نشست و با افتخار، دست در دستش گذاشت تا مسیر خدمت به اهل‌بیت(ع) را با او شریک شود. از همان روزهای نخست، همسرش دستش را می‌گرفت، با او به حرم مطهر می‌آمد و پس از روضه‌خوانی، با همان همراهی به خانه بازمی‌گشت. اما نقطه اوج این مسیر، سال ۱۳۶۸ بود. زمانی که حاج آقای مدرسی در سن ۳۷سالگی، با دلی پر از آرزو و چشم‌هایی که سال‌ها نور ندیده بودند، وارد فضای حرم مطهر شد. در دوران تولیت مرحوم آیت‌الله طبسی نامه‌ای نوشت، درخواست داد و پس از طی مراحل لازم، با لبخندی شیرین و دلگرمی وصف‌ناشدنی پذیرفته شد. خودش در توصیف این اتفاق با لحنی شیرین می‌گوید از هفت‌خان رستم گذشتم تا به این افتخار رسیدم.

ورود به حرم مطهر امام رضا(ع) برای او تحقق رؤیایی بود که سال‌ها در دلش پرورانده بود. خادمان حرم مطهر، صدای روضه‌اش را در گلمکان شنیده بودند و دعوتش کردند. پس از پذیرش، از همان ابتدا کنار پنجره فولاد صحن انقلاب ایستاد و روضه خواند. خودش می‌گوید یک ساعت در صحن انقلاب و دو ساعت در صحن جمهوری که تازه تأسیس شده بود دم می‌گرفت و می‌خواند. از آن روز تا امروز، صدای او بخشی از بافت معنوی حرم مطهر شده است، صدایی که از دل می‌خواند و دل‌ها را به گنبد طلایی پیوند می‌زند.

صبح‌هایی که با روضه طلوع می‌کنند

هر روز ساعت 8 صبح سید اسماعیل مدرسی از خانه‌اش راهی حرم مطهر می‌شود، مسیری که سال‌هاست با دل طی می‌کند. از همان لحظه‌ای که پا به صحن انقلاب می‌گذارد، انگار به خانه‌ای بازگشته که از ابتدای زندگی‌اش در آن نفس کشیده است. ساعت 9 صبح، در ایوان ساعت، جای همیشگی‌اش، همان جایی که سال‌هاست روضه می‌خواند و دل‌ها را آرام می‌کند، مستقر می‌شود و تا ساعت یک، صدای گرمش در صحن و سرای ملکوتی امام رئوف(ع) می‌پیچد. صدای سلام زائران را حس می‌کند، ذکرهای آرامشان را می‌شنود و دل‌سپردن‌های بی‌صدا را درک می‌کند. خیلی‌ها هر هفته خودشان را می‌رسانند، می‌نشینند، گوش می‌سپارند و از او می‌خواهند برایشان دعا بخواند. حاج آقا مدرسی دیگر پس از سال‌ها برای زائران حضرت، واسطه‌ای‌ است میان دل‌های شکسته و امیدهای گره‌خورده. او نذرها را می‌شنود، دعاها را زمزمه می‌کند و گاهی شاهد معجزه‌هایی‌ است که در همین صحن اتفاق می‌افتند.

حرم مطهر، تجلی خالص‌ترین شکل معنویت

برای حاج آقای مدرسی، حرم مطهر رضوی حالتی از آرامش ناب و اتصال بی‌واسطه با امامی‌ است که از کودکی در جانش حضور داشته است. هرچند چشم‌هایش سال‌هاست از دیدن محروم‌اند اما دل روشنش، حرم را می‌بیند و درک می‌کند. او خود را خادم زائران امام رئوف(ع) می‌داند و این افتخار را دارد که هر روز، از ساعت ۹ صبح تا 13، در ایوان ساعت بنشیند و روضه بخواند. اما صدای او فقط روضه نمی‌خواند، بلکه امید می‌بخشد. خیلی‌ها دلشکسته، ناامید و بی‌پناه می‌آیند و با شنیدن صدای گرم و روضه‌های فرح‌بخش حاج آقا آرام می‌گیرند. او بارها با گوش جان شنیده و با چشم دل دیده است که اشک‌ها جاری شده‌اند، دل‌ها سبک شده‌اند و زائران با نگاهی تازه، از صحن انقلاب عبور کرده‌اند. برای حاج آقای مدرسی، حرم مطهر تجلی خالص‌ترین شکل معنویت است، جایی که دل‌ها به نور گره می‌خورند و صداها به شفا تبدیل می‌شوند.

بدرقه با زمزمه‌ای از دل

پایان گفت‌وگوی ما در ایوان ساعت با حاج آقای مدرسی، با صدای او شکل می‌گیرد، صدایی که در لحظه‌ای خاص، همه را میهمان می‌کند. زائران گرد او حلقه می‌زنند، چشم‌ها خیس می‌شوند، دل‌ها آرام می‌گیرند و حاج آقا با لحنی که انگار از عمق جان برمی‌خیزد، این شعر را می‌خواند:

ای صفای قلب زارم، هر چه دارم از تو دارم/ تا قیامت ای رضا جان، سر ز خاکت بر ندارم

منم خاک درت، غلام و نوکرت/ مران از در مرا، به جان مادرت

حالا وقتی به مصراع آخر می‌رسد، صدای جمعیت با او یکی می‌شود و زمزمه‌ای هماهنگ شکل می‌گیرد «علی موسی‌الرضا... علی موسی‌الرضا...». در آن لحظه، صحن انقلاب صحنه‌ای باشکوه می‌شود از اتصال دل‌ها، از ایمان بی‌مرز و از نوری که از دل یک روضه‌خوان نابینا، به چشم همه زائران می‌تابد.