شناسهٔ خبر: 75168615 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: الف | لینک خبر

یک ساز و چندصدا !/ بیراهه پیش پای دولت / واقعیت‌های تحریم ترکیه علیه ایران

هر روز اخبار فراوانی در رسانه‌ها منتشر می‌شود که دنبال‌کردن آن‌ها ـ حتی برای آنانی که اهل مطالعه اخبار هستند‌ ـ کار دشواری است. بسته خبری ـ تحلیلی «الف» با رصد اخبار، رویدادهای مهم و همچنین تحلیل‌های صورت‌گرفته، مخاطبان خود را از مهم‌ترین وقایع روز آگاه می‌کند.

صاحب‌خبر -

رویای شیرین انتقال پایتخت

خراسان نوشت:

پزشکیان در سخنان اخیر خود بار دیگر انتقال پایتخت را یک الزام توصیف کرده ونه یک انتخاب؛ ایده ای که در شرایط فعلی اساسا امکان تحقق آن وجود ندارد .

رئیس‌جمهور  برخی اوقات شبیه تحلیلگرانی سخن می‌گوید که از تریبون‌های مختلف مشکلات را فهرست می‌کنند بی‌آن که نسخه‌ای عملیاتی ارائه دهند. پزشکیان در تازه‌ترین اظهارات خود، با اشاره به بحران‌های پایتخت از جمله فرونشست، به دیدارش با رهبر انقلاب اشاره کرد و گفت: «در آن جلسه پیشنهاد دادم پایتخت را به سمت خلیج فارس منتقل کنیم. برخی انتقاد کردند، اما امروز می‌بینیم آن پیشنهاد الزام است، نه انتخاب.» چنین جملاتی در شرایطی که اقتصاد کشور در گرداب مشکلات معیشتی فرو رفته، بیش از آن که به حل بحران‌ها کمک کند، افکار عمومی را شگفت‌زده می‌کند؛ چراکه مردم در اوج سختی معیشت، منتظر خبرهایی از بهبود زندگی‌اند نه رؤیاپردازی درباره پایتختی تازه.

هر کشوری برای تعیین موقعیت پایتخت الزاماً پیوست‌های امنیتی و ژئوپلیتیکی را در نظر می‌گیرد. پایتخت نه تنها مرکز سیاست و اقتصاد، بلکه نماد ثبات و امنیت ملی است. به همین دلیل دولت‌ها معمولاً شهرهایی را برمی‌گزینند که از تهدیدات خارجی دور و در عمق سرزمینی امن باشند. تاریخ ایران نیز همین را نشان می‌دهد. از تبریز و قزوین گرفته تا اصفهان و شیراز و در نهایت تهران؛ انتخاب‌ها همواره متأثر از ضرورت امنیتی و فاصله از مرزهای ناامن بوده است. تهران از این منظر موقعیتی ممتاز دارد: دور از مرزهای پرتنش شرق، غرب و جنوب و دست‌نیافتنی برای حملات زمینی. همین موقعیت موجب شد که در طول دهه‌های اخیر، تهران به‌رغم فشارهای بیرونی، مرکز فرماندهی کشور باقی بماند: چرا باید این عمق استراتژیک را از دست بدهیم و پایتخت را به سواحل مکران منتقل کنیم؛ جایی که درست در تیررس پایگاه‌های آمریکایی و در جوار مرزهای ناامن پاکستان قرار دارد؟ اگر چنین شود، هواپیماهای غربی بدون نیاز به سوخت‌گیری قادر خواهند بود مراکز حساس کشور را هدف قرار دهند؛ در حالی که دسترسی به تهران بسیار پرهزینه‌تر است. چنین انتقالی هیچ عقلانیت امنیتی ندارد و کشور را در معرض تهدیداتی تازه و جبران‌ناپذیر قرار می‌دهد.

این البته به معنای پذیرش وضع موجود تهران نیست. راهکار اصلی، تمرکززدایی هوشمندانه است؛ راهی که بسیاری کشورها رفته‌اند. چه ضرورتی دارد دفاتر اصلی شرکت‌های نفتی و پتروشیمی در تهران باشند؛ شهری که نه نفت دارد و نه ظرفیت زیست‌محیطی؟ چرا باید ۴۰ درصد صنایع ایران در پایتخت مستقر باشند و بحران آب، آلودگی و ترافیک را تشدید کنند؟ یا چرا سازمان میراث فرهنگی باید در تهران بماند، در حالی که قطب‌های گردشگری واقعی کشور اصفهان، شیراز، یزد و مشهد هستند؟ حتی مراکز علمی کشور نیز اگر متوازن توزیع شوند، هم به توسعه منطقه‌ای کمک خواهند کرد و هم بار از دوش تهران برداشته می‌شود. به بیان دیگر، راه‌حل خروج از وضعیت کنونی نه انتقال پرهزینه و پرریسک پایتخت، بلکه بازطراحی معماری حکمرانی شهری در ایران است.

****

جهان در آستانه آن پیچ تاریخی!
کیهان نوشت:

دنیا شاهد تحولات شگرفی است. تحولاتی که بعد از جنگ جهانی دوم، کمتر شاهد آن بوده‌ایم. این تحولات در صورت ادامه می‌توانند، تمام دستاوردهای پس از این جنگ را که، با هدف جلوگیری از تکرار چنین جنگ‌هایی ایجاد شده‌اند، یک‌جا «هوا» کند. در آمریکا کسانی به قدرت رسیده‌اند که، از کمترین عقل سیاسی بهره‌مند نیستند و صهیونیست‌ها نیز، چنین دولتمردانی را «بهترین فرصت» برای پیشبرد توهمات «نیل تا فرات» خود می‌بینند، لذا از تجاوز به هیچ کشوری در منطقه، دریغ نمی‌کنند. 

آن طرف بین روسیه و اروپا تنش‌ها روز به روز در حال افزایش است. پوتین خود را پیروز بلامنازع جنگ اوکراین می‌بیند و برخی تحرکاتش نشان می‌دهد، از تکرار تجربه اوکراین در دیگر کشورهای اروپایی، بدش نمی‌آید-یا لااقل دوست دارد این طور به نظر برسد- پرواز دادن پهپادها و جنگنده‌ها به آسمان برخی کشورهای اروپایی و برانگیختن خشم و ترس اروپایی‌ها از این تحرکات، از جمله دلایلی است که اروپایی‌ها معتقدند، روسیه زنگ خطر برایشان به صدا درآورده است. تحولات مربوط به ونزوئلا و آمریکا، چین و تایوان و همین‌طور رژیم صهیونیستی و ایران و لبنان و یمن را هم به این شرایط اضافه کنید. آیا دنیا به سمت یک «حس ناامنی» و شاید حتی یک جنگ جهانی پیش می‌رود؟ اگر نه، چرا کشورها به سمت خرید و ذخیر طلا و نقره و به‌طور کلی «دارایی‌های امن» رفته‌اند؟! مگر نه این که در شرایط «حس ناامنی» گرایش به «دارایی‌های امن» افزایش می‌یابد؟ چرا سرمایه‌گذاری در حوزه نظامی به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش یافته است؟ 

****


بیراهه پیش پای دولت
هم میهن نوشت:

جناب پزشکیان؛ انتقال پایتخت نه جزو برنامه انتخاباتی شما بوده و نه مسئله مردم است و نه ایده درستی است. حتی اگر درست هم باشد، مسئله امروز و فوری ایران نیست. کشوری که سر یک میلیارد دلار چانه می‌زند که از کجا تأمین کند دنبال زدن چنین وزنه‌ای نمی‌رود. اهدافی که وظیفه قانونی و سیاسی شما بود حل مسئله تحریم‌ها و انرژی است که در ۱۴ ماه گذشته، مثل دولت قبل هر دو بحران تشدید شده و حتی یک اصلاح سیاستی ساختاری که مسئله را حل کند یا تخفیف دهد انجام نشده است.

وظیفه دولت‌ها خواهش و تمنا و توصیه به صرفه‌جویی نیست. وظیفه آنها ایجاد شرایطی است که نتوان زیاد مصرف کرد. همان کاری که در این سال‌ها به شکل منفی بر سر گوشت آمده. چرا مصرف گوشت کاهش شدید پیدا کرده؟ چرا گوشت را با قیمت ارزان عرضه نمی‌کنید؟

مسئله امروز مردم قیمت ارز و تحریم و سایه جنگ است. چرا درباره سیاست‌های رسمی حکومت در این موضوعات سخنان امیدبخش و راهگشا گفته نمی‌شود؟ بفرمایید که چرا تحریم‌ها به جای کاهش افزایش یافت؟ گفته بودید که اینها را برطرف می‌کنید حتماً می‌خواهید تقصیر خارجی‌ها بیندازید. اگر آنان تعیین‌کننده هستند پس چرا اصولاً وعده داده شد؟ باید می‌گفتید که اگر آنان اجازه دهند تحریم‌ها را برطرف می‌کنیم.

همانطور که در سخنان خود هم گفته‌اید کسی این حرف‌ها را نمی‌پذیرد. دولت آمده و باید پاسخگو باشد و نه منتقد وضع موجود و مطالبه‌گر از مردم. شما از مردم انتظاراتی دارید که به طور طبیعی خودتان باید بیش از مردم آنها را انجام دهید؟

یک سوزن به خود بزنیم یک جوالدوز به دیگران. شما نه فقط مردم را بلکه دولتی‌ها را هم نصیحت می‌کنید در حالی که نصیحت وظیفه استادان اخلاق است. اگر هم خودتحریمی داریم وظیفه دولت حل آن است نه تکرار مکررات. ادامه این وضع و پرداختن به امور بدون اولویت(شاید در مواردی مهم و درست هم باشند) و‌ بیان تکراری امور فقط یک معنا دارد. استیصال. حتی لحن و ادبیات شما هم حکایت از استیصال می‌کند.

****

واقعیت‌های تحریم ترکیه علیه ایران
فرهیختگان نوشت:

اخیراً اخباری در برخی رسانه‌ها منتشر شده است که ادعا می‌کند دولت ترکیه در تاریخ اول اکتبر ۲۰۲۵، تحت فرمان ریاست‌جمهوری دارایی‌های افراد و نهاد‌های مرتبط با فعالیت‌های غنی‌سازی اورانیوم ایران را مسدود کرده است. این خبر، که ظاهراً در هماهنگی با تلاش‌های بین‌المللی برای اعمال فشار بر تهران به دلیل برنامه هسته‌ای‌اش صورت گرفته، توجهات زیادی را جلب کرده است. 

البته باید توجه داشت که ترکیه همواره به عنوان یک بازیگر دوگانه در منطقه عمل کرده و تلاش داشته ضمن حفظ روابط خود با کشور‌های منطقه پایبندی خود به چهارچوب تعریفی غرب را نیز نشان دهد. در همین چهارچوب پیوستن زودهنگام به قطعنامه‌های تحریمی ضدایرانی و اعلام نمادین به رسمیت شناختن آن نیز قابل اعتراض است. مواجهه ایران باید متناسب با همسویی آنکارا با سیاست‌های ضدایرانی کاخ سفید تنظیم شود. درصورتی که آمریکا بخواهد سطح تنش در منطقه را به ایده‌های شکست‌خورده‌ای مثل خاورمیانه جدید بالاببرد آن زمان نقش ترکیه به عنوان عضو ناتو و متحد امنیتی آمریکا نیز باید لحاظ شود. درصورتی که ترکیه بخواهد در این چهارچوب اقدامات ضدایرانی جدی چه در حوزه تحریمی و چه در حوزه امنیتی را در دستور کار قرار دهد منطقا ایران نیز باید نوع مواجهه خود با آنکارا را بر اساس مناسبات امنیتی تنظیم کند، اما تا آن موقع می‌شود همچون بقیه همسایگان برای تأمین منافع از کانال ترکیه نیز تلاش کرد؛ کاری که برخی دیگر از کشور‌ها از جمله روسیه نیز در دستور کار قرار داده و ضمن توجه به ماهیت دوگانه ترکیه همکاری با این کشور را براساس منافع خود پیش می‌برند. 

 به نظر می‌رسد ترکیه با هدف اینکه خود را با آمریکا و شورای امنیت مخالف نشان ندهد یک بازی دوگانه را در پیش گرفته و تحریم‌هایی که در روابط بین تهران و ترکیه بلاموضوع تلقی می‌شوند را به رسمیت شناخته است. اگرچه می‌توان به دولت ترکیه بابت سرعت رسمیت بخشیدن به تحریم‌های ضد ایرانی معترض بود اما اینکه برخی رسانه‌های داخلی خبر اعمال تحریم‌های بلاموضوع توسط ترکیه را بزرگ نمایی کرده و مدعی بلوکه کردن دارایی‌های ایران شوند باعث هم راستا شدن آن‌ها با عملیات روانی رسانه‌های غربی می‌شود. 

تکذیب خبر دارایی‌های سازمان انرژی اتمی در ترکیه نشان می‌دهد خبرسازی‌ها در مورد بلوکه کردن دارایی‌های ایران بخشی از یک عملیات روانی برای تقویت اثر مکانیسم ماشه است که کارایی خود را تا حد زیادی از دست داده است. این مکانیسم، که تحریم‌های آن عمدتاً به صنایع هسته‌ای و تسلیحاتی محدود می‌شود، شامل حوزه تجارت انرژی و تبادلات ارزی نیست. با این حال، انتشار اخباری مانند مسدود شدن دارایی‌ها در ترکیه می‌تواند با هدف ایجاد فشار روانی و تأثیر بر بازار ارز و طلا در ایران، این تصور را القا کند که 6 قطعنامه تحریمی شورای امنیت همچنان اثرگذار هستند حال آنکه تحریم‌های بانکی و نفتی ایران یکجانبه بوده و رسانه‌های غربی تلاش دارند با پیوند دادن این تحریم‌ها به مکانیسم ماشه تحریم‌های یکجانبه را بین‌المللی جلوه داده و برای آن مشروعیت‌تراشی کنند.

خبر مسدود شدن دارایی‌ها در ترکیه، حتی اگر صحت نداشته باشد، می‌تواند با ایجاد التهاب در بازار‌های مالی ایران، به‌ویژه در بخش ارز و طلا، تأثیرات روانی و اقتصادی داشته باشد. این نوع جوسازی رسانه‌ای، با هدف احیای اثر اسنپ‌بک اجرایی شده و سعی دارد با عملیات روانی این‌گونه القا کند که افزایش قیمت ارز و دلار ناشی از بازگشت تحریم‌های ایران ذیل شورای امنیت است، حال آنکه این تحریم‌ها حوزه‌های دفاعی و هسته‌ای را هدف قرار داده و در حوزه اقتصادی برای غرب مشروعیت ایجاد نمی‌کنند.

 

****

آیا مقایسه حقوق اصناف مختلف صحیح است؟

قدس نوشت:

دستمزد گاریچی ۱۲۰میلیون تومان، پزشک ۶۰میلیون!

شاید گزارشی را که چندی پیش یکی از خبرگزاری‌ها از گاریچی‌های بازار تهران منتشر کرده بود، خوانده باشید. در این گزارش، مسعود؛ یکی از گاریچی‌ها گفته بود: در ماه ۱۰۰ تا ۱۲۰ میلیون تومان درآمد دارد؛ این رقم تقریباً دو برابر درآمد یک پزشک عمومی است که پس از ۱۸ تا ۱۹ سال تحصیل، در نهایت حدود ۶۰میلیون تومان در ماه دریافت می‌کند.
خیلی از تحصیلکردگان و متخصصان جامعه شاید با مقایسه درآمد ماهیانه‌شان با حرفه عده‌ای شبیه مسعود یا با مشاغل غیررسمی دیگر، آن را دلیلی را بی‌عدالتی و پیامد آن را سرخوردگی اجتماعی بدانند؛ اما آیا می‌توان این مقایسه را درست دانست؟

امان‌الله قرایی‌مقدم، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه خوارزمی می‌گوید: مقایسه درآمد گاریچی‌ها با متخصصان، هرچند به ظاهر نادرست بوده؛ اما زنگ خطری است که از وجود شکاف‌های عمیق ساختاری در اقتصاد ایران خبر می‌دهد.
اگرچه در همه دنیا درآمد مالی مشاغلی که وجهه اجتماعی بالایی ندارند، نسبت به دیگر مشاغل کمی بیشتر است؛ اما آنچه در ایران می‌بینیم، بیشتر یک نابسامانی اقتصادی است. وی با اشاره به شرایط کنونی اقتصاد کشور، این پدیده را نشانه‌ای از یک «بیماری اجتماعی» می‌خواند.

جامعه‌شناس و استاد دانشگاه دیگری در پاسخ به قدس، ابتدا به تبیین شاخص‌های علمی مقایسه درآمدها می‌پردازد و می‌گوید: در اقتصاد، شاخص‌هایی مانند درآمد سرانه، درآمد خانوار، نسبت درآمد به هزینه مسکن و تورم ملاک است. مقایسه صرف رقم درآمدی ۱۲۰میلیون تومانی یک باربر با درآمد یک پزشک یا بازنشسته، از پایه فاقد اعتبار علمی است و بیشتر انعکاس یک احساس عمومی محسوب می‌شود تا نقد عقلایی.

نیره توکلی ریشه پدیده یاد شده را در یک «اقتصاد نئولیبرال ولنگ و باز» می‌داند و اظهار می‌کند: در چنین اقتصادی که مالیات‌ستانی قوی و گزارش‌دهی مالی وجود ندارد، طبیعی است درآمدهای غیرشفاف و حبابی در بخش‌های خاصی مانند دلالی شکل بگیرد. نقد اصلی باید متوجه این باشد که چرا از چنین درآمدهایی مالیات دریافت نمی‌شود؟ چرا شفافیت وجود ندارد؟ آیا این شغل، قانونی بوده یا با قاچاق و رانت درآمیخته است؟وی با هشدار نسبت به پیامدهای اجتماعی چنین مقایسه‌هایی می‌افزاید: این مقایسه‌ها مانند مقایسه درآمد متکدیان است که سال‌هاست مطرح می‌شود. این نگاه، جامعه را به سمتی می‌برد که به جای ارزش‌گذاری بر تولید، تخصص و بهره‌وری، تنها به رقم پول نگاه کند 

****

زلزله «زواره» و باز هم شایعه‌سازی / نسخه‌های جدیدِ کار خودشونه!

قدس نوشت:

دانشمندان و خبرگزاری‌های جهانی آن قدر عاقل هستند که عقلشان برسد آیا رسیدن به عمق ۱۰ کیلومتری زمین و انجام آزمایش بمب اتمی در آن امکان‌پذیر هست یا خیر.

حکایتِ «کارخودشونه...!» کم‌کم دارد رنگ عوض می‌کند. بالاخره، شایعه‌سازان، فضای مجازی و حقیقی، مسافران تاکسی، سرنشینان مترو و... سال‌های سال بود که «توهم توطئه» و «کار خودشونه» را دیده و شنیده بودند و نیاز داشتند حال و هوایی عوض کنند! پس برای ساخت شایعه «آزمایش بمب اتمی» چه زمانی بهتر از زلزله «زواره» که درست در اوج لجاجت‌های غرب بر سرغنی‌سازی در ایران، به وقوع پیوست!

قدیم‌ترها البته زلزله‌ها در فضای مجازی و در امواج شایعه‌ها، به پروژه‌هایی مثل «هارپ» ربط داشتند اما از وقتی ماجرای دستیابی ایران به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای پیش آمد، زلزله و بلکه حوادثی مثل سیل، طوفان، شیوع بیماری‌ها و... را هم می‌شود گذاشت به حساب آزمایش بمب اتمی در ایران!

شما هم لابد برخی کانال‌های تلگرامی و صفحات مجازی دیگر را دیده‌اید که با فاصله کمی از انتشار خبر زلزله و میزان و مقدار ریشترهای آن، نوشتند: «زمین لرزه ۵/۳ ریشتری زواره، زلزله بود یا آزمایش هسته‌ای؟... بالاخره ایران بمب اتمی‌اش را تست کرد!... زلزله یا حمله به تأسیسات هسته‌ای؟».

هرچند این زمین‌لرزه ۳/۵ ریشتری، چندصد کیلومتر دورتر و جاهایی مثل تهران و... هم حس شد اما برفرض که ریشترهای آن کمتر بود و به پایتخت نمی‌رسید، بازهم بودند کانال‌هایی که به محض ترکیدن خبر زمین‌لرزه، فضای مجازی را بترکانند و خبری ۱۰ ریشتری مربوط به آزمایش بمب اتمی ایران را مخابره کنند.

«عصر ایران» درباره زلزله بودنِ زمین‌لرزه «زواره» نوشت: «زلزله در عمق ۱۰ کیلومتری زمین رخ داده است. این را نه‌تنها مرکز لرزه‌نگاری مؤسسه ژئوفیزیک ایران که USGS آمریکا نیز که زمین لرزه‌های سراسر جهان را رصد می‌کند؛ اعلام کرده است». حالا اگر فکر می‌کنید ایران، بمب اتمش را برای مخفی‌کاری بیشتر، برده و در عمق ۱۰ کیلومتری انجام داده که صدایش درنیاید!

خلاصه اینکه اگر زلزله زواره، دلیل دیگری مانند تست هسته‌ای یا حمله به تأسیسات هسته‌ای و نظامی داشت، اولاً در عمق ۱۰ کیلومتری رخ نمی‌داد و ثانیاً امواج و فرکانس و الگوهای انفجاری از خود بروز می داد و در این صورت الان باید همه خبرگزاری‌های بین‌المللی جهان را روی سرشان می‌گذاشتند!
این را هم حواستان باشد که زلزله زواره، پایان ماجرای شایعه‌سازی نیست؛ قطعاً در آینده هم، هر رویداد طبیعی و غیرطبیعی ممکن است به بمب‌های اتمیِ فعلاً نداشته ایران، موشک‌های قاره‌پیما و... ربط داده شود.

***
‌ یک ساز و چند صدا 
شرق نوشت:

در هفته‌ای که گذشت، فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت چهاردهم با اعلامی غیرمنتظره، پرده از تصمیم برای مذاکره با آمریکایی‌ها برداشت و گفت بر اساس برنامه‌ریزی‌های انجام‌شده، قرار بود دیداری مستقیم و مذاکره‌ای میان عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران و استیو ویتکاف، مشاور ویژه امور خاورمیانه دونالد ترامپ، در حاشیه اجلاس سران سازمان ملل متحد برگزار شود.

در هفته‌ای که گذشت، فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت چهاردهم با اعلامی غیرمنتظره، پرده از تصمیم برای مذاکره با آمریکایی‌ها برداشت و گفت بر اساس برنامه‌ریزی‌های انجام‌شده، قرار بود دیداری مستقیم و مذاکره‌ای میان عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران و استیو ویتکاف، مشاور ویژه امور خاورمیانه دونالد ترامپ، در حاشیه اجلاس سران سازمان ملل متحد برگزار شود. با این حال، ویتکاف به وعده خود عمل نکرد و از حضور در این دیدار امتناع ورزید. سخنگوی دولت در این باره تأکید کرد: «در مورد مذاکره، ایران حتی پیشنهاد مذاکره مستقیم با آقای ویتکاف و سه وزیر کشورهای اروپایی را داد، اما آن کسی که سر قرار نیامد، آقای ویتکاف بود». این اظهارات نه‌تنها یک حاشیه رسانه‌ای به همراه داشت، بلکه پرسش‌ها و ابهاماتی را هم در عرصه سیاسی و دیپلماتیک برانگیخت. کمااینکه احمد زیدآبادی در کانال تلگرامی خود نوشت: «خانم مهاجرانی، سخنگوی دولت از برنامه‌ریزی دیداری سه‌جانبه با حضور نمایندگان ایران و اروپا و آمریکا خبر داده که به گفته وی، استیو ویتکاف، نماینده رئیس‌جمهور آمریکا از حضور در آن خودداری کرده است. برنامه‌ریزی دیدار و مذاکره با نماینده ترامپ، در چه زمانی انجام شده است؟ مجوزدار یا بدون مجوز بوده است؟

هیئت اعزامی جمهوری اسلامی به مقر سازمان ملل به رهبری مسعود پزشکیان در پی انجام چه اقداماتی در نیویورک بوده و چه اقداماتی انجام داده است؟ در این باره گزارش‌هایی در رسانه‌ها انتشار یافته که نیازمند شفاف‌سازی است.

پیامدهای سیاست دوگانه و چند‌گانه در موضع‌گیری‌های اخیر، ابعاد گسترده‌ای دارد. در داخل، نخستین و فوری‌ترین پیامد، کاهش اعتماد عمومی است. وقتی افکار عمومی درمی‌یابد که مقامات در یک موضوع حیاتی مانند مذاکره با ایالات متحده به زبان واحد سخن نمی‌گویند، این تصور تقویت می‌شود که یا دولت فاقد انسجام در تصمیم‌گیری است یا حقیقت از مردم پنهان می‌شود. در هر دو حالت نتیجه‌ای جز گسترش شکاف میان دولت و جامعه در پی نخواهد داشت.