شناسهٔ خبر: 75155400 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

نویسنده کتاب «مدارس موفق» در گفت‌وگو با ایبنا:

کتاب‌های علمی در پیشبرد تصمیم‌ها راهگشا هستند

داوود صالحی، نویسنده کتاب ««مدارس موفق مبتنی بر رویکرد نظریه انتخاب (مدرسه کیفی)»، گفت: چه نظریه‌ی انتخاب و چه نظریه‌های دیگر، سال‌هاست کار می‌کنند و بچه‌ها مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند. این روش‌ها آزموده شده‌اند و علمی هستند. ما باید آنها را یاد بگیریم. مثلاً در این کتاب گفته‌ام معلمی که سر کلاس می‌رود باید نیاز بچه‌ها را بسنجد، مخاطبش را بشناسد و بداند که چه چیزی آنها را رشد می‌دهد. پس همه چیز گردن معلم و مدیر است و گردن دانش‌آموز نیست. دانش‌آموز ویژگی‌های رفتاری دارد که ما باید آنها را بشناسیم.

صاحب‌خبر -

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سایه برین: سیستم آموزشی در ایران نیاز به روزآمدی و تحول دارد. برخی اشکالات این سیستم به‌قدری واضح است که همه ما آن‌ها را می‌دانیم و برخی نیازمند تحقیق و پژوهش برای ساختن مدارسی بهتر است. نتیجه این تحقیقات اگر در قالب کتاب منتشر شود، بهتر در دسترس خواهد بود و اگر به دست قانون‌گذاران و متولیان آموزشی برسد می‌تواند اثرگذار باشد.

دکتر داوود صالحی، با داشتن سال‌ها تجربه آموزش به گروه‌های سنی مختلف، نظریه انتخاب ویلیام گلسر را برای ساختن محیط آموزشی سالم‌تر راهگشا می‌داند. او که کتاب «مدارس موفق مبتنی بر رویکرد نظریه انتخاب (مدرسه کیفی)» را نگاشته است، در گفت‌وگو با ایبنا می‌گوید که اگر معلمان و خانواده‌ها نیازهای دانش‌آموزان را بشناسند و درک کنند که نسل امروز تغییر کرده است، می‌توان اشکالات را اصلاح کرد. این گفت‌وگو را با هم می‌خوانیم:

چه دلیلی باعث شد نسبت به نگارش کتابی در خصوص بهتر شدن سیستم مدارس احساس نیاز کنید؟

دنیایی که امروز بچه‌ها تجربه می‌کنند، با دنیایی که حقشان است تفاوت دارد. اگر که مخاطب خود و نسل امروز را بشناسیم، درخواهیم یافت که قوانین کودکان و نوجوانان در مدارس به شکل صحیح نیست و نگاه قدیمی حاکم است. به این فکر کردم که من مخاطب خود را می‌شناسم پس می‌توانم بر پایه این شناخت و نظریه علمی ویلیام گلسر، راهکاری ارائه بدهم و این راهکار را با نگارش کتابی در اختیار مسئولان و خانواده‌ها قرار دادم تا بتوانند دنیای بچه‌ها را بهتر بشناسند.

فکر می‌کنید گردانندگان مدارس ایران و متولیان آموزشی سراغ کتاب‌هایی که در این زمینه به آنها آموزش می‌دهند می‌روند؟

چنین مسائلی با دستور و قواعد جلو نمی‌رود. این کتاب‌های آموزشی باید این مفهوم را در دل مجری طرح بیندازند که احساس نیاز کند. کمتر مدیری دیده‌ام که سراغ کتابی برود تا بتواند موفق‌تر باشد. بر این اساس این کتاب تنها انگیزشی است چراکه نظریه انتخاب نظریه موفقی است. در واقع احساس نیاز و شوق است که مهم است نه فقط چاپ کتابی که مشتری داشته باشد.

امروز سیستم آموزشی ایران مسائل و مشکلات زیادی دارد. چاپ کتاب و انجام کارهای پژوهشی برای حل مشکلات را چه میزان موثر می‌دانید؟

صددرصد موثر می‌دانم. کتاب هنوز هم یک معیار علمی برای حل مشکلات ماست. هر تصمیمی که گرفته می‌شود فارغ از اینکه درست یا غلط باشد، کتاب به عنوان یک مرجع علمی می‌تواند در راستای آن تصمیم راهگشا و کمک‌کننده باشد.

پس فکر می‌کنید که قانون‌گذاران سراغ کتاب‌های آموزشی می‌روند؟

قانون‌ها توسط مراجع بالادستی گذاشته می‌شوند. ما که در رده پایین و در بدنه جامعه هستیم، قانون نمی‌گذاریم. قانون زمانی به ما می‌رسد که تصویب شده است. بالادستی‌های ما یا این کتاب‌ها را می‌خوانند و مطلع هستند که خیلی هم خوب است و اگر نخوانند هم ما باید آگاه باشیم و بر اساس علم پیش برویم.

پس تاثیر کتاب‌های آموزشی بر جامعه را انطباق با قانون می‌دانید؛ درست است؟

بله منطبق شدن جامعه با چارچوب‌ها البته به روش علمی.

فکر می‌کنید آموزش‌های صحیح را باید به بچه‌ها بدهیم یا به والدین و متولیان آموزشی؟

به بچه‌ها نه؛ ولی به والدین و معلم‌ها باید آموزش بدهیم. بچه‌ها باید فقط در حد آگاه شدن از نیازهایشان بدانند. اما معلمان، خانواده‌ها، مدیران و مسئولان بالادستی باید مطالعه کنند چراکه هر کتابی حرف علمی می‌زند.

فکر نمی‌کنید آموزشی هم نیاز است تا به شکل مکمل بچه‌ها را برای پذیرا شدن این قوانین جدید آماده کند؟

چه نظریه‌ی انتخاب و چه نظریه‌های دیگر، سال‌هاست کار می‌کنند و بچه‌ها مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند. این روش‌ها آزموده شده‌اند و علمی هستند. ما باید آنها را یاد بگیریم. مثلاً در این کتاب گفته‌ام معلمی که سر کلاس می‌رود نیاز بچه‌ها را بسنجد، مخاطبش را بشناسد و بداند که چه چیزی آنها را رشد می‌دهد. پس همه چیز گردن معلم و مدیر است و گردن دانش‌آموز نیست. دانش‌آموز ویژگی‌های رفتاری دارد که ما باید آنها را بشناسیم.

کتاب‌های علمی در پیشبرد تصمیم‌ها راهگشا هستند

آیا برای نگارش این کتاب الگویی داشته‌اید که پیاده کردن نظریه انتخاب باعث شده که شیوه آموزشی صحیح‌تر باشد؟

من سال‌هاست که معلمی کرده‌ام و به بچه‌های ۵ ساله مهدکودک تا دانشجوهای ارشد ۳۰ و ۴۰ ساله آموزش داده‌ام. بنابراین این مسیر را کامل نگاه کردم و مشاهده کردم که تئوری انتخاب را وقتی پیاده می‌کنم نتیجه می‌گیرم. این را که کدام مدرسه در کدام کشور این کار را انجام می‌دهد، نمی‌دانم، من خودم تلاش کردم در این سال‌ها این کار را انجام دهم. اثر مثبت آن را دیدم و نتیجه تحقیقاتم را کتاب کردم.

جدیداً قانونی تصویب شده که سن تحصیل در بچه‌ها کاهش پیدا کند. با توجه به اینکه سال‌ها در زمینه آموزش به کودکان و نوجوانان پژوهش کرده‌اید، آیا این قانون را درست می‌دانید.

من درست می‌بینم چون بچه‌ها باهوش‌تر شده‌اند و سطح دریافتشان بالاتر رفته و آمادگی زودتر تحصیل کردن را دارند. نسل قبل ویژگی‌های خاص نداشت اما امروز به شرطی که معلم‌ها آگاه باشند خوب است. مثلاً کسی که می‌خواهد به یک دانش‌آموز ۵ساله آموزش بدهد، او را بشناسد. کودک بلد است که یاد بگیرد؛ پس فقط اگر معلمان آماده باشند، اتفاق مثبتی است.

در پایان اگر نکته‌ای مدنظرتان است به ما بگویید.

من فقط دوست دارم معلمان، والدین و جامعه آگاه باشند و بدانند که نسل تغییر کرده است. چنانچه همسو با این تغییر حرکت نکنیم، شکست می‌خوریم. اگر همین نکته را درک کنیم همه چیز درست پیش می‌رود.