شناسهٔ خبر: 75137332 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جماران | لینک خبر

در گفت‌وگو با جماران مطرح شد؛

دوازدهمین سالگرد ارتحال آیت‌الله سید محمدباقر موحد ابطحی امشب در مسجد اعظم قم برگزار می‌شود/ سید مصطفی میرلوحی: ایشان یک فعال دلسوز اجتماعی برای فقرا و مساکین و محرومین بودند

دوازدهمین سالگرد رحلت آیت‌الله سید محمدباقر موحد ابطحی شب شهادت فاطمه معصومه(س)(پنجشنبه 10 مهر ماه) بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد اعظم قم، برگزار می‌شود و مردم مؤمن و متدین اقلید با آن دست‌های پینه‌بسته، با آن صورت‌های آفتاب‌خورده و سوخته، فقط به عشق امام زمان(عج) و به عشق خدمات امام زمانی آیت‌الله ابطحی به قم می‌آیند؛ بدون هیچ امکانات دولتی و عمومی صدها کیلومتر راه می‌آیند برای اینکه در این مجلس شرکت کنند و در مدرسه ایشان یاد خدمات 80 ساله ایشان را گرامی بدارند.

صاحب‌خبر -

پایگاه خبری جماران: مرحوم آیت‌الله العظمی سید محمدباقر موحد ابطحی ۱۴ سال در درس امام خمینی(س) شرکت کرد و از شاگردان برجسته ایشان به‌شمار می‌آمد. در سالگرد ارتحال این فقیه خدوم با حجت‌الاسلام والمسلمین سید مصطفی میرلوحی خواهرزاده ایشان(و داماد مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی) گفت‌‌وگویی داشته‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

علاقه‌مندیم درباره ابعاد مختلف شخصیت مرحوم آیت‌الله سید محمد‌باقر ابطحی و رابطه ایشان با حضرت امام خمینی(س) بشنویم.

ایشان از یک بیت رفیع بودند که هم بیت پدری، بیت موحد ابطحی و هم بیت مادری  ایشان، نوه صاحب «مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم عج»، مرحوم آیة الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی فقیه احمدآبادی، بودند؛ کتابشان به امر امام زمان(عج) نوشته شده و قصه مفصل است و علما می‌دانند که ایشان معروف به شهید انتظار هستند. ایشان به دست بهائی‌ها در بیمارستان کلیسای اصفهان مسموم شدند و به شهادت رسیدند و مرحوم صاحب مکیال، (یعنی جد مادری آیت‌الله ابطحی)، علاوه بر مقامات مختلف فقاهتی و تفسیری و حدیثی و غیره، به این عنوان معروف و مشارٌالیه با لبنان بودند که ایشان امام زمانی، اهل توسل، اهل دعا و تضرع به محضر امام زمان(عج) و عریضه به امام زمان(عج) بودند و کتاب‌ها و نوشته‌ها و بیاناتشان هم در مورد امام زمان(عج)، مخصوصاً کتاب «مکیال المکارم» ایشان که به قول آیت‌الله‌العظمی صافی گلپایگانی بی‌نظیر است.

اما در عظمت آیت‌الله ابطحی از نظر فقهی و علمی همین بس که مقام معظم رهبری در پیام رحلتشان این تعابیر را برای ایشان به کار بردند: «عالم ربانی» مرحوم آیت‌الله آقای حاج سید محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، بعد این تعابیر: «عالم بزرگوار»، «فقیه جامع و متتبع و متعبد»، «پرورش‌یافته مکتب علمی مرجع بزرگ شیعه آیت‌الله‌العظمی بروجردی اعلی الله مقامه»، «منشأ آثار و برکات متعدد» و «مقامات علمی و معنوی»؛ اینها تعابیری است که مقام معظم رهبری برای ایشان به کار بردند.

یعنی در حوزه بین علما و بزرگان، ما زیاد شاهد بودیم وقتی می‌خواستند نظرات فقهی مکتب فقهی آیت‌الله بروجردی را بحث کنند، از ایشان می‌پرسیدند و از مستشکلین اصلی درس آن بزرگوار بودند که خود آیت‌الله ابطحی می‌فرمودند: «از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۴۰ که شانزده سال آیت‌الله بروجردی مرجعیت عامه شیعه و زعامت قم را داشتند، حتی یک روز درس ایشان از من فوت نشد.» و در کنار درس آیت‌الله‌العظمی بروجردی، خود ایشان بارها می‌فرمودند چهارده سال درس حضرت امام خمینی(س) رضوان‌الله تعالی علیه رفتند.

درس‌های فلسفه و تفسیر علامه طباطبایی، درس فقه آیات عظام گلپایگانی، محمدتقی خوانساری، سید احمد خوانساری، اراکی؛ خیلی درس‌های مختلف، ولی بیش از همه  آیات بروجردی و امام رضوان‌الله تعالی علیهما؛ به طوری که ایشان از نظر فقهی و فقاهتی، فقیه جامع بودند. در حدیث و رجال هم به عنوان محدث کامل و حدود سیصد اثر از آن بزرگوار در حدیث وجود دارد که نزدیک به صد اثرش چاپ شده و از نظر رجالی، رجالی طراز اول و حتی در تفسیر که دو جلد تفسیر موضوعی آن بزرگوار شصت و چند سال پیش در نجف چاپ شده است به نام «المدخل الی تفسیر موضوعی القرآن الکریم».

مرحوم آقابزرگ تهرانی، بزرگ نسخه‌شناس شیعه که در این هزار‌ساله، کتاب الذریعه او در نسخه‌شناسی کتب شیعه کم‌نظیر است، سه تقریظ برای این تفسیر موضوعی ایشان نوشته و با کلماتی تفسیر ایشان را تعریف فرموده مثل این کلمه: «موضوع ابتکاری و مبتکر فی نوعه». یعنی کار آیت‌الله ابطحی در تفسیر موضوعی را ابتکاری، برای اولین‌بار و منحصربه‌فرد می‌داند و این عبارات بزرگ نسخه‌شناس شیعه، مرحوم آیت‌الله آقابزرگ تهرانی را علمای معاصر هم تأیید می‌کنند. مثلا ما خدمت آیت‌الله‌العظمی سبحانی حفظه‌الله، مرجع عالی‌قدر شرفیاب شدیم. ایشان یکی از جملاتی که در فضیلت آیت‌الله سیدمحمدباقر موحد ابطحی فرمودند، این بود، این جمله را تقریباً ده سال پیش فرمودند:

 «شصت سال پیش برای اولین‌بار چشم ما، حوزه‌های شیعه را به تفسیر موضوعی قرآن، آیت‌الله ابطحی روشن کردند. برای اولین‌بار ایشان بحث تفسیر موضوعی را مطرح کردند». به استاد بزرگوارشان علامه طباطبایی که المیزان را نوشتند، عرض کردند: «تفسیر قرآن به قرآن کار شماست و تفسیر موضوعی کار من». تأکید آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی، آیت‌الله‌العظمی سبحانی و خیلی از بزرگان مراجع معاصر موجوداست و اسنادش هست. خلاصه می‌خواهم بگویم ایشان در فقاهت، در اصول، در معقول، در تفسیر، در حدیث ملا بودند و قبل از انقلاب تدریس  خارج فقه داشتند، ولی نزدیک‌های انقلاب که شد، سال ۵۶ و اینها،  مطلقاً رفتند در کار قرآن و حدیث، فرمودند: «الآن من این‌جور تکلیف  شده که ما ممحض در کار حدیث بشویم».

نکته مهمی که در حیات مبارک  آیت‌الله‌العظمی سید محمدباقر موحد ابطحی باید به آن اشاره کرد، این است که بعضی بزرگان خوب ممحض می‌شوند در درس و تدریس، بعضی‌ها در پژوهش و تحقیق، بعضی‌ها در تألیف... ایشان در عین‌حال که در درس و تدریس مفصل وارد بودند، در تألیف و تحقیق و آثار هم مفصل، و در کنار این دو شأن و شخصیت، مطلب سوم اینکه ایشان به قول آیت‌الله‌العظمی سبحانی غمخوار مردم بودند به ویژه در منطقه اقلید امام زمان عج از حدود  هشتاد سال پیش!

 چون در کنار درس و بحثشان که در حوزه می‌درخشیدند، هم در درس استادالمراجع آیت‌الله بروجردی مستشکل اصلی بودند، و هم  در درس حضرت امام واقعاً می‌درخشیدند که کراراً از علما و شاگردان حضرت امام شنیدیم که یکبار که مریض شده بودند، مثلاً یک روز نیامده بودند، حضرت امام سر درس از اخوانشان سراغشان را می‌گرفتند و دلشان می‌خواست که آقای ابطحی سر درس ایشان حرف بزنند، اشکال کنند.

در عین حال ایشان یک فعال دلسوز اجتماعی برای فقرا و مساکین و محرومین بودند! بعد از اینکه آیت‌الله‌العظمی بروجردی به ایشان امر می‌کنند که به داد منطقه اقلید و آباده برسید در استان فارس که بهائی‌ها و بعضی از فرقه‌های انحرافی دارند آنجا سم‌پاشی می‌کنند و به دنبال این هستند که عقاید مردم را مورد حمله قرار بدهند، ایشان حرکت می‌کنند و به اقلید می‌روند. فقط در یک کلمه بگویم، یک اقلید می‌گوییم و یک اقلید می‌شنویم! تا اقلید را نرویم و نبینیم، آن آثار و برکات و خدمات آیت‌الله ابطحی ، روشن نمی‌شود.

همین الآن بعد از اینکه چند 10 سال از آن خدمات ایشان می‌گذرد، عموم طبقات مردم و مؤمنین اشک چشمشان برای فقدان آیت‌الله ابطحی جاری است. شما همین شب جمعه که دوازدهمین سالگرد رحلت ایشان، شب شهادت فاطمه معصومه(س) بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد اعظم، برگزار می‌شود، ببینید چه جمعیتی از مردم متوسط و ضعیف و فقیر و مؤمن و متدین، با آن دست‌های پینه‌بسته، با آن صورت‌های آفتاب‌خورده و سوخته، فقط به عشق امام زمان(عج) و به عشق خدمات امام زمانی آیت‌الله ابطحی می‌آیند به قم، بدون هیچ امکانات دولتی و عمومی! صدها کیلومتر راه می‌آیند برای اینکه در این مجلس شرکت کنند، در مدرسه ایشان یاد ایشان و خدمات 80 ساله ایشان را گرامی بدارند.

من از پیرمردهای نود ساله، نود و چند ساله کراراً شنیدم با لهجه خاص فارس و اقلید خودشان می‌گفتند: «وقتی آقا اینجا آمد، اینجا مثلاً خیابان نبود، میدان نبود، آسفالت نبود، مدرسه نبود، حمام نبود، مسجد نبود، تونل نبود، بیمارستان نبود، ام‌آر‌آی نبود.» تمام این خدمات، کارخانه قند و فلان، اینها همه به برکت ایشان و بسیاری‌اش به دست مبارک ایشان درست شد و من یادم است خودم، من کودک بودم  ایشان که اصفهان تشریف می‌آوردند، موقعیتی در بازار اصفهان و بین مؤمنین و اخیار و ابرار داشتند که مؤمنین به ایشان وجوهات شرعیه می‌دادند. برای اولین‌بار ایشان گریدر و بولدوزر هشتادسال پیش خریدند و بردند اقلید، آنجا اصلاً جاده و میدان و خیابان اینها نبود یا کم بود و نکته مهم این است که تمام این میدان‌ها، خیابان‌ها، مدرسه، مسجد، درمانگاه، بیمارستان، خیریه،  آب انبار وحمام، هرچه خدمات عمومی درست کردند به نام امام زمان(عج) بود. هیچ جایی را  مثلا نگذاشتند «مدرسه آیت‌الله ابطحی»، «خیریه آیت‌الله ابطحی...»، بلکه همه به نام ولی‌عصر، امام زمان(عج)، صاحب‌الزمان، بقیةالله، بقیةالله الاعظم، اباصالح المهدی؛ همه عناوین مختلف و القاب مختلف امام زمان(عج) را ایشان در تمام خدمات عمرانی‌شان می‌گذاشتند.

فقط من به عنوان یک شاهد کوچک به شما بگویم و این قسمت عرضم را به پایان برسانم. خودم دیدم روزنامه کیهان سال ۳۸  را، یعنی روزنامه شصت و شش سال پیش، عکس ایشان( آیت‌الله ابطحی)  را زده به عنوان نماینده آیت‌الله‌العظمی بروجردی که آمدند اقلید برای خدمات  عمرانی و  خدمات فرهنگی و دینی و تبلیغی، مسجد و حسینیه و فلان.  «آیت‌الله ابطحی از طرف آیت‌الله‌العظمی بروجردی آمدند». روزنامه آن موقع که خیلی دنبال ذکر خدمات علما و اینها به مردم نبودند، آن موقع زده.

می‌خواهم بگویم خدمات ایشان یک خدمات استثنایی است. به قول بعضی از بزرگان  این جهاد سازندگی که امام رضوان‌الله علیه بعد از انقلاب تأسیس کردند، ایشان  هفتاد سال پیش در آنجا انجام دادند و بعد با آن محبوبیت الهی بالایی که داشتند، تمام مردم را، یعنی همه را کشاندند به سمت نهضت و قیام امام خمینی(س) و بعد عکس‌هایش هست که ایشان جمعیت مؤمنین اقلید و اطراف و سرحد... همه را به طرف‌داری از امام، انقلاب و حرکت امام کفن‌پوش کردند و مجسمه شاه را در آباده پایین کشیدند. همه اینها که عرض می‌کنم عکس‌هایش هست. چند کیلو طلا، کمک‌های مردم برای امام بزرگوار و خدماتی که برای نهضت و اینها که قبض دریافتش در دفتر وجوهات شرعیه حضرت امام هست.

 

اینها که دارم می‌گویم تماماً مستند است، چیزهایی نیست که از افواه شنیده باشیم. عالمی که از نظر علمی این مقام، از نظر توسلات و توجهات مثل جدش صاحب مکیال هر روز جمعه عریضه بنویسد، نام امام زمان(عج) که می‌آید آن‌طور اشکش جاری بشود که اشک‌ها و حالات معنوی آیت‌الله ابطحی در بین مراجع نجف و قم، اینها همه مشارٌ با لبنان  بود، همه حالات معنوی ایشان را می‌دانستند. حتی در پیام مقام معظم رهبری هم اشاره کردند: «مقامات علمی و معنوی آن بزرگوار»؛ امثال آیت‌الله بهجت و بزرگان دیگر در حالات معنوی ایشان اشارات و کلماتی داشتند.

ولی این‌قدر به قول آیت‌الله سبحانی غمخوار مردم بودند که یکی از پیرمردهای هشتاد، نودساله به من گفت: «وقتی که هفتاد سال پیش آقا آمده بودند اقلید که کمک کنند به مردم، سیل آمده بود». گفت: «خود این عالم بزرگوار با این پوتین و چکمه‌های بلند که تا بالای زانو می‌آید، ایشان وارد صحنه کمک رسانی شده و مردم را نجات می‌داد». حتی می‌گفت «دام‌های مردم، این گوسفندها و بزهایشان که در آب افتاده بودند را نجات می‌داد». و آن تونلی که به نام اباصالح المهدی(عج) در گردنه سورمق زدند، به‌خاطر این بود که آنجا برف که زیاد می‌آمد، یکی دو متر، ماشین‌ها در برف می‌ماندند.

یک شب خبر دادند که یک ماشینی آنجا در گردنه مانده و یک زن حامله‌ای هم الآن در آن ماشین گرفتار است که ایشان می‌گویند با بیل و کلنگ و پارو و وسایل و ماشین های سنگین گریدر حرکت کنیم برویم و مسافرها مخصوصاً آن زن حامله را نجات بدهیم. بعد آن زن آن شب نجات پیدا می‌کند، مادر و بچه‌اش که بعدها به دنیا آمده، الآن آن بچه هست، تحصیلات دانشگاهی دارد و شخصیتی شده است؛ خانم‌ دکتر فوق تخصص عفونی به نام زینب محرابی( که نامش را هم آیت‌الله ابطحی  گذاشتند! و جالب است که راننده کمپرسی هم الآن حیات دارد و در مراسم امسال حضور دارد! به نام حاج لطف‌الله یزدانی)

 

به واسطه خدمات این بزرگوار برای سه، چهار نسل اقلید، محبت ایشان در گوشت و پوست و استخوان مردم وارد شده است و لذا  می‌بینیم در بین مؤمنین اقلید وقتی می‌خواهند قسم بخورند، مهم‌ترین قسم اقلیدی‌ها «به جد ابطحی» است! و محبتی که ایشان به نام امام زمان(عج) در دل مردم ایجاد کردند و مردم عاشق و دلباخته آیت‌الله ابطحی بودند، از این آبرو و از این سرمایه اجتماعی زیاد استفاده کردند. من جمله در قضایای نهضت و انقلاب امام رضوان‌الله علیه و دفع بعضی از فتنه‌ها ودرگیریها و آشوب‌ها.

در یک جریانی در بین خوانین آنجا درگیری‌هایی پیش می‌آید، زمان ناصرخان قشقائی و نمی‌دانم بین محمد خان ضرغامی و چند تا خان‌ها و اینها، درگیری‌هایی بین مردم و عشایر پیش می‌آید که نه دولت حریف می‌شود، نه مسئولین محلی؛ ولی ورود آیت‌الله ابطحی حلال مشکلات است. می‌گویند: «آیت‌الله ابطحی آمدند، شما را به جد آقای ابطحی، دست بردارید، تیراندازی نکنید». چند بار این حضور ایشان، چه در درگیری‌های نزدیک انقلاب و چه بعد از انقلاب مؤثر بود.درگیری‌ای که چند سال بعد از انقلاب آنجا چند کشته و تلفات و زخمی هم داد، دولت و وزارت کشور، نیروهای انتظامی نتوانستند آن درگیری‌ها را در آن منطقه آرام کنند.

اینها عشایر و خیلی‌شان مسلح بودند و فقط چیزی که توانست اینها را آرام کند و آشوب را بخواباند و جلوی کشته‌شدن بی‌گناهان و درگیری و خونریزی را بگیرد، حضور ایشان، عمامه سیادت ایشان و اینکه این آقا، اشک بر امام زمان(عج)، توسل به امام زمان(عج)، توجه به امام زمان(عج)، را در اعماق دل مردم نهادینه کرده بودند. این نشانه و نماد حضور آن بزرگوار بود و از این حالات علمی و مقامات معنوی و فعالیت‌های اجتماعی سیاسی، نه به‌عنوان مسئولیت که ایشان زیر بار هیچ مقام و مسئولیت سیاسی نرفتند، ولیکن هر جا لازم بود برای خدمتگزاری به مردم و خصوصاً غم‌خواری فقرا، ایشان شرکت کردند.

من یک خاطره نمی‌دانم صلاح هست بگویم یا نه. حالا می‌گویم، شما صلاح دیدید پخش کنید، نخواستید هم نکنید ولی بگذارید من این را گفته باشم. از شخص آیت‌الله رسولی محلاتی رضوان‌الله علیه که از اقربای امام و مدت‌های طولانی، هفتاد، هشتاد سال در رکاب امام بودند شنیدم که می‌فرمودند از کودکی با امام بودند به خاطر اینکه امام با پدرشان، آیت‌الله سید حسین رسولی محلاتی رفیق بودند. «کودک بودم، امام می‌آمدند دربند و امام‌زاده... من آنجا چایی می‌بردم». بعدها عشق و ارادت به امام  و رفاقت پدرم و امام باعث شد که من آمدم طلبه شدم از ده، دوازده‌سالگی و خیلی خاطرات با امام داشتم.

من چون شاگرد آیت‌الله رسولی بودم، خیلی از خاطرات ایشان با امام را برای من شخصاً نقل کردند. حتی می‌گفتند: «دوازده‌ساله بودم تب مالاریا گرفتم که روبه‌مرگ و موت شدم و خود امام شخصاً سه روز مرا رسیدگی و پرستاری و تیمارداری کردند، آن موقع دکتر هم کم بود، دکتر بالا سرم آوردند و مرا از مرگ نجات دادند». غرض این را می‌خواهم عرض کنم، این نکته را من تا حالا جایی نگفتم و بالاخره باید در تاریخ ثبت بشود که آقای رسولی محلاتی رضوان‌الله علیه، آن عاشق و دلباخته امام که سال‌ها رئیس‌دفتر امام بود، به بنده ناچیز فرمودند:

«در اوایل انقلاب امام دلشان می‌خواست که آقای ابطحی ادامه حضور در فارس را قبول کنند به نمایندگی از ایشان، همان‌طور که ده‌ها سال در آن مناطق و  اقلید و سرحد به مردم خدمت می‌کردند و حضور  اجتماعی، دینی، فرهنگی داشتند، دلشان می‌خواست که به ایشان هم حکمی بدهند به عنوان نماینده از طرف حضرت امام بروند». ولی ایشان می‌گفتند: «من وارد سیاست نمی‌شوم، کار من نیست. من  می‌خواهم برگردم قم به درس و بحث و کار علمی و حدیث و قرآن و تفسیر. هر وقت لازم باشد من وارد صحنه بشوم، چند روزی بیایم، یک حرکتی بکنم، یک کاری را، مشکلی را حل کنم، می‌آیم؛ ولی اینکه بیایم مسئولیت بپذیرم، نه».

جمله‌ای که می‌خواهم بگویم و تا حالا نگفتم این است؛ فرمودند: «ما برای اینکه آقای ابطحی، دایی شما را راضی کنیم، حتی در جماران برای ایشان قلیان چاق کردیم!» می‌دانید که قدیم به علما خیلی می‌خواستند احترام بگذارند، قلیان چاق می‌کردند می‌آوردند که ایشان بپذیرند. شما تصور کنید که به هر عالمی، به هر شخصیتی بگویند شما بنا است نماینده امام در یک منطقه بشوید؛ همین‌الآن به کسی بگویند نماینده مقام معظم رهبری در فلان استان، در فلان دستگاه، در حتی در یک اداره، در یک هلال‌احمر، در یک درمانگاه بشوید، خود عنوان نمایندگی آقا، نمایندگی امام، خودش چقدر برای انسان‌ها مهم ومطلوب است؟ ولی این بزرگوار از هر سمتی، از هر مسئولیتی خودشان را کنار می‌کشیدند. می‌گفتند هر وقت کار باشد، زلزله‌ای آمد، سیلی آمد، مشکلی پیش آمد، فتنه‌ای درست شد، برای آرام‌کردن، برای حل مشکلات مردم درخدمتم

تا این اواخر هم با این مشکلات قلبی که 20 درصد کار می‌کرد، برای اینکه کار تونل را به پایان برسانند و کار بیمارستان و درمانگاه و ام‌آر‌آی را در این آخر  عمرشان به پایان برسانند، با حالت ضعف و کسالت نزد وزیر بهداشت می‌آمدند. خود وزیر بهداشت وقت در مصاحبه‌اش اعلام کرد که: «با سِرُم و با تنفس اکسیژن می‌آمدند که این مشکلات راه‌اندازی را حل کنند و جواز آن ام‌آر‌آی و آن درمانگاه بقیةالله(عج) را بگیرند».

 یعنی برای خدمت به مردم و مخصوصاً فقرا و محرومان و اهالی و عشایر محلی و سرحد و اطراف اقلید، با وجود مانع تراشی‌ها و آزار و اذیت‌های بعضی قدرت‌های موذی و بی‌رحم، جانش را فدای مردم می‌کرد و مشکلات را حل می‌کرد. این عالمی است که اسلام و امام زمان(عج) می‌خواهند و مردم عشق می‌ورزند.

عالم و فقیه کسی است که «مَن أنقَذَ الناسَ مِن جَهلِهِم». مردم را از گمراهی نجات بدهد و از مشکلاتشان بکاهد و محبتشان را به سمت اهل البیت علیهمالسلام بکشاند.( جروا  الینا کل موده! این وصیت امام عسکری(ع) است) این آن عالم نمونه شیعی و اسلامی است که مردم هم در همین شرایط سخت زندگی‌شان هنوز برای ایشان وقتی اسمشان می‌آید اشک می‌ریزند. نه امثال من که بجای جلب محبت مردم  جلب نفرت وتنفر مردم نسبت به دین میکنند!

این جمعیت مؤمنین و عشاق امام زمان(عج) اقلید که هر سال با عشق و اشک و آه می‌آیند، همراهشان ما را خدمت آیات عظام مراجع معظم تقلید مثل آیت‌الله مکارم شیرازی، آیت‌الله سبحانی، آیت‌الله شبیری، آیت‌الله جوادی آملی، آیت‌الله علوی گرگانی، آیت‌الله صافی و آیت‌الله وحید خراسانی می‌برند.

هر کدامشان از دیدن این جمعیت متحیر می‌شدند. من به عنوان نمونه عرض می‌کنم، آیت‌الله‌العظمی مکارم فرمودند: «ببین این مردم چطور دارند اشک می‌ریزند. حالا آقای ابطحی که نه فرزندی داشت، نه از دستگاه مرجعیت و ریاست چیزی و بهره‌ای، اما این مردم چرا برای ایشان بعد از ده‌ سال هنوز این‌طور اشک می‌ریزند»؟ آیت‌الله جوادی آملی، همین‌طور نوارش هست، فیلمش هست، در مؤسسه اسراء، اینها را خدمتشان بردیم. اول بنا نداشتند که صحبت کنند. به بنده فرمودند: «شما یک صحبتی بکنید». چون پای منبر من نشسته بودند. من یک نیم ساعتی در خدمات آقای ابطحی و فضائل ایشان و عشق مردم اقلید به ایشان و خدمات امام زمانی، عمرانی، علمی و دینی‌شان گفتم و این مردم اشک می‌ریختند که  آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی، خودشان یک‌دفعه تصمیم گرفتند و فرمودند: «من هم می‌روم منبر». بعد از من رفتند منبر و یک سخنرانی کردند در فضیلت آقای ابطحی که الآن فیلمش هست، حرف‌هایی زدند که برای هیچ عالمی نگفته بودند. می‌خواهم بگویم تعجب این آقایان این بود که این‌طور بعد از سال‌ها که از رحلت ایشان می‌گذرد، مردم برای ایشان اشک می‌ریزند. واقعاً یک چیز عجیب‌وغریب است. جمله آیت‌الله جوادی این بود: «معلوم می‌شود که اگر عالم، ربانی و غمخوار و دلسوز مردم بود، مردم‌دوستش دارند».

 

حالا می‌خواستم به‌عنوان نمونه، خلاصه‌ای درباره آشنایی‌شان با امام و اینکه چند سال شاگرد امام بودند و اگر نکات یا خاطراتی یا نوشتاری بین ایشان و امام ردوبدل شده، اشاره بفرمایید.

بله. من خودم از ایشان و اخوی‌هایشان که هر چهار تا از شاگردان امام بودند، اولی آیت‌الله سیدمحمدباقر، دومی آیت‌الله سید محمدعلی، سومی سید علی آقا و چهارمی حاج‌آقا رضا شنیدم. این چهار برادر که در مدرسه حجتیه هم حجره‌شان کنار حجره کنی‌ها(مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی و اخویشان آیت‌الله باقری کنی و دیگر کنی‌ها)و آن طرف هم حجره اخوان خامنه‌ای‌، آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم و اخوانشان آقاسید محمد و بعضی از دوستان دیگر با فواصل زمانی مختلف بود. ما این خاطرات را هم از هر سه دسته شنیدیم؛ هم از اخوان موحد ابطحی، هم از اخوان کنی و هم از اخوان خامنه‌ای که این سه تا حجره با هم چه روابط گرم و صمیمی داشتند.

کراراً از آیت‌الله ابطحی شنیدم، که می‌گفتند از همان ۱۳۲۴ شمسی  که آیت‌الله بروجردی می‌آیند قم، ایشان می‌آیند درس آقای بروجردی تا تمام شانزده سال درس ایشان می‌رفتند و در مورد حضرت امام رضوان‌الله تعالی علیه، از شاگردان اولیه ایشان بودند. باز من از خودشان کراراً شنیدم که می‌گفتند اولین سری، این دو اخوی، آیتین حجتین سید محمدباقر و سید محمدعلی، و آیت‌الله شهید مطهری و چند تا از بزرگان دیگر اسم بردند که اینها آن پنج، شش تا اصحاب و تلامذه اولیه‌ای بودند که درس اصول امام را راه می‌اندازند، (هنوز امام فقه شروع نکرده بودند،) امام بعد از اینکه معقول می‌گفتند، درس اصول شروع می‌کنند، گفتند: «ما از شاگردان اولیه ایشان بودیم».

من این جمله را هم از آیت‌الله سید محمدباقر و هم آیت‌الله سید محمدعلی رحمة الله علیهما شنیدم. حتی این خاطره را از آیت‌الله سید محمدعلی که بلافاصله بعد از شهادت شهید مطهری، خانواده شهید مطهری آمده بودند خدمتشان، من حاضر بودم آنجا، جزو خاطراتی که نقل کردند، گفتند: «ما پنج، شش‌نفری که شاگردان اولیه امام بودیم، من‌جمله پدر شما...» ( شهید مطهری)

 «ما سه‌تایی یعنی دو برادر ابطحی و شهید مطهری، آیت‌الله سید محمدباقر موحد ابطحی، آیت‌الله سید محمدعلی و آیت‌الله شهید مطهری» گفتند: «سه‌تایی با هم...» من این را با گوش خودم از میان دو لبشان شنیدم، «برای اینکه پول نداشتیم می‌خواستیم سلمانی برویم، پول سلمانی و آرایشگاه نداشتیم، یک ماشین دستی از این دستگاه‌ها که سر را می‌تراشیدند با دست، قدیم رسم بود، برقی هم نبود، خریده بودیم سه‌نفری یازده ریال. ما سه‌تایی سر همدیگر را می‌تراشیدیم هفته‌ای یک‌بار، که دیگر نخواهیم پول اصلاح و سلمانی بدهیم»و یعنی خاطرات این‌طوری به این شفافی که از روز اول جزو شاگردان امام و اصحاب درجه‌یکشان بودند.

چون الآن بحث امام است و مسأله خاطرات آیت‌الله ابطحی با امام، خاطره‌ای دارم مربوط به وقتی که امام را دستگیر می‌کنند. من این را کراراً از خود آیت‌الله ابطحی شنیده بودم و بعد از رحلتشان که ما رفتیم خدمت مقام معظم رهبری به مناسبت، ایشان خاطراتی که از آیت‌الله ابطحی داشتند نقل کردند و ما هم نقل کردیم، این موضوع را هم ایشان اشاره‌ای فرمودند و ما هم کاملش کردیم. یعنی جریان برای ایشان و ما روشن بود و پرسیدند که این موضوع چه بوده، ما این جریان را تکمیل‌شده و کاملش را برای ایشان هم عرض کردیم که من الآن برای شما می‌گویم. قصه این است :

 وقتی امام را دستگیر می‌کنند که می‌دانید حتی احتمال اعدام امام بوده، چون شاه شهیدنواب صفوی و خیلی از دیگران را هم اعدام کرده بود. امام هم به‌عنوان اینکه ایشان هنوز مرجع نیست و هنوز رساله نداده بودند، اینها دنبال این بودند که به نحوی بهانه پیدا کنند و در یک دادگاه صحرایی مثلاً امام را اعدام کنند. آیت‌الله سید محمدباقر موحد ابطحی فرمودند: «من نجف بودم. این خبر به ما رسید، یک‌دفعه  طوفانی در ما ایجاد کرد». کاری که ایشان آن شب در نجف می‌کنند، یک کار تاریخی است. علما و مراجع بزرگی که در نجف بودند را جمع می‌کنند، یک ماشین شورولت بزرگ می‌گیرند، ماشین بزرگ که چهار، پنج تا از علما در آن جا بشوند، من‌جمله مراجعی که ایشان تصریح کردند که رفتیم اینها را سوار کردیم، بردیم درِ خانه آیت‌الله‌العظمی سید محسن حکیم که آن وقت مرجع اعلا بودند، مثل آقای بروجردی که مرجع اعلا بودند. از جمله مراجعی که جمع کردیم و بردیم درِ خانه آیت‌الله‌العظمی حکیم، آیات عظام خویی، سیدمحمود شاهرودی بزرگ و سید محمد شیرازی بودند. این علما و مراجع را جمع کردیم و  به خانه آیت‌الله‌العظمی حکیم بردیم.

«تا بیاییم دانه‌دانه علما را جمع کنیم، طول کشید و وقتی ما رسیدیم درِ خانه آیت‌الله‌ حکیم، تقریباً نصف شب شده بود،

 

در زدم، پسرشان(بعدا شهید آیت‌سید محمدباقر حکیم)  آمدند روی شرفه و بالکن خانه با تعجب گفتند: «کیست نصف شب آمده؟»

 ما از ماشین پیاده شدیم، گفتیم: «آمدیم خدمت آقا برسیم». آقای حکیم گفتند: «آقا الآن نصف شب است،  آقاخوابند!» به زبان عربی با ایشان صحبت کردم. گفتم: خبر مهمی است آقا را بیدارکنید! «ببین چه کسانی را برداشتم آوردم اینجا! آقایان مراجع معظم آمده‌اند».  آمد پایین باورش نشد، نگاه کرد به شیشه ماشین، دید امثال آیت‌الله خویی، آیت‌الله شاهرودی، آیت‌الله شیرازی همه آمدند، تعجب کرد. گفت «پس بروم آقا را بیدار کنم». تعبیر آقای ابطحی بود، گفتند آقای حکیم، سید محمدباقر فرزند آیت‌الله حکیم گفت: «بروم؛ یعنی سید را از خواب بیدار کنم»؟ این تعبیر خود آقای ابطحی بود. پیرمرد، مرجع، خواب، دوازده شب بیدارش کنم؟ فرمودند: «باید بیدارشان کنید.  فلیستیقظ!!! می‌دانید چه حادثه‌ای اتفاق افتاده؟ استاد ما را گرفتند، آیت‌الله خمینی(س) را دستگیر کردند.»

 «من بروم آقا را آماده کنم.» آقا را بیدار می‌کنند و آماده تا آقایان مراجع خدمت ایشان بروند. آقای ابطحی معرکه‌گردانی کرده و می‌گویند: «استاد ما، آیت‌الله خمینی(س) را گرفته‌اند و به زندان انداخته، خطر اعدام هست و شما مراجع باید مرجعیت ایشان را ثابت کنید و یک حرکتی کنید که مبادا اعدام شوند.»

من وقتی این را خدمت مقام معظم رهبری بعد از رحلت آیت‌الله نقل می‌کردم، ایشان فرمودند که: «من این قصه را شنیده بودم.» و یک تعابیری هم ایشان اضافه فرمودند که آقای حکیم فرموده بودند ... گفتند: «درست است؟» این عبارت را من هم شنیدم. گفتیم: «بله.» ایشان گفته بودند که: «أنا لا أبعث البرقیة إلی الشاه. انا لااتنازل بالشاه؛  من حاضر نیستم که به شاه برقیه، یعنی تلگراف بزنم.» یک‌جوری بوده که ایشان میل نداشتند یا روابطشان خوب نبوده یا صلاح ندیدند. گفتند: «من برقیه را به رئیس‌جمهور در عراق، می‌زنم که او از شاه بخواهد که از این موضوع اعدام و... خودداری کند».

این تعبیر را من یادم هست که خود آقا هم این‌طوری، یک همچین تعبیری گفتند: «من شنیدم که آقای حکیم فرمودند به لهجه عربی... .» و خلاصه با آن نتیجه‌گیری، کاری که علما و مراجع جمع می‌کنند در بیت مرجع اعلا، و برقیه و تلگراف ایشان و حوادث و قضایای دیگر، ما نمی‌گوییم علت نجات امام فقط این بوده؛ بزرگانی هم در ایران اقدام می‌کنند. مراجع و علما از شهرستان‌های مختلف جمع می‌شوند، علما از مشهد می‌آیند، از اصفهان می‌آیند، از تبریز، ولی یکی از اتفاقات مهم برای نجات جان امام موقع دستگیری که این قصه مال شصت و چند سال پیش است خدمتی است که این شاگرد با وفا و مخلص امام نسبت به ایشان انجام می‌دهند.

من این چند نمونه را به عنوان نمونه و به قول اصفهانی‌ها «مشت نمونه خروار» عرض کردم که قضایای ارتباط ایشان و اخوانشان با امام رضوان‌الله تعالی علیه در آن وقت چگونه بوده و حتی از آن دایی چهارممان، آیت‌الله حاج‌آقا رضا موحد ابطحی شافاه الله که داماد آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی هستند، من شنیدم از خودشان فرمودند: «هر روز که درس امام تمام می‌شد، امام از منبر می‌آمدند پایین، سلام می‌کردم خدمتشان، هر روز احوال پدر ما، یعنی آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی موحد ابطحی را  می‌پرسیدند و نسبت به هر چهار برادر که در درسشان شرکت می‌کردند، اظهار عنایت می‌کردند».

گاهی می‌گفتند: «آقا اینجا روضه نیست که فقط گوش بدهید! صحبت کنید، حرف بزنید، اشکال کنید.» مجلس روضه نیست و دوست داشتند که مخصوصاً  آیت‌الله آقاسیدمحمدباقر، در درس ایشان حرف بزنند چون می‌دانستند. ایشان از مستشکلین اصلی درس آیت‌الله‌العظمی بروجردی بودند و لذت می‌بردند که آقای ابطحی در درس فعال هستند، شرکت می‌کنند، سؤال می‌کنند، بحث می‌کنند و کلاً یک مستشکل بحّاثی در درس و بحثشان بودند.

 

فکر می‌کنم همین چند خاطره خیلی عالی بود. خدا شما را حفظ کند. در مسائل انقلاب و نهضت هم آیا نامه‌نگاری یا چیز خاصی داشتند؟

بله.  همان‌طور که عرض کردم خدمتتان، مهم‌ترین فعالیت‌های اجتماعی ایشان قبل از انقلاب در اقلید فارس و سرحد و با عشایر و مناطق بود و آن مردمی که عاشقانه به عشق امام زمان(عج) به آقای ابطحی ارادت داشتند، همه این عشق و ارادت را در طبق اخلاص برای امام گذاشتند. همه را پای کار امام آوردند. عرض کردم، همان چند کیلو طلایی که از مردم فقیر آن سامان جمع کردند. آخر  مردم آنجا فقیر بودند، آنجا که شمال تهران نبوده که مردم ثروتمند باشند.

یک پیرزنی بعد از شصت، هفتاد سال یک انگشتر، یکی یک خلخال، یکی یک النگو مثلا؛ یعنی ماحصل شصت، هفتاد سال زحمت و دامداری و کشاورزی و نداری‌شان، یک چیزی به عنوان ذخیره و سرمایه زندگی یک زن، طلا است دیگر، یک‌تکه طلایی که فراهم کرده است. این عشق مردم، زن و مرد، کودک و جوان و عشایر و شهری و روستایی، هرچه داشتند به عنوان طلا در یک کیسه‌ای... که الآن قبضی که از دفتر حضرت امام هم به ایشان صادر شده موجود است که چقدر طلا آیت‌الله ابطحی آوردند و به عنوان وجوهات و کمک به نهضت تقدیم دفتر حضرت امام کردند.

می‌گویم با تمام وجودشان و همه دار و ندارشان به دنبال ترویج اسلام و تشیع و تقویت نهضت امام رضوان‌الله تعالی علیه و توجه به امام زمان(عج) بودند. الآن عکس‌ها هست که ایشان، اخوانشان، همه کفن‌پوش، جمعیت اقلیدی‌ها در صحرا پشت سر ایشان بعد از نماز کفن‌پوش حرکت می‌کنند، مجسمه شاه را  پایین می‌کشند و در همه صحنه‌ها و عرصه‌ها، در حوادث، غمخوار مردم بودند. با اینکه در کار سیاسی مصطلح هم دخالت نمی‌کردند، ولی درکمک برای جنگ و جبهه و هرگاه خطری برای نظام و انقلاب و امام و رهبری بود، پای کار می‌آمدند.

 من بارها می‌آمدم در مدرسه‌شان، مدرسه الامام المهدی(عج) در قم، می‌دیدم قربانی می‌کنند. می‌گفتند: «این برای دفع خطر است.» خوابی دیده شده، مطلبی به قلبشان الهام شده، خطری برای نظام، برای امام و بعد از امام برای رهبری. گاهی یک گوسفند، دو تا گوسفند، سه گوسفند قربانی می‌کردند و پیام‌هایی را می‌دادند که در جلسه‌ای که خدمت مقام معظم رهبری برای تشکر از پیام و لطفشان رفته بودیم، ایشان فرمودند که: «بله، پیغام‌های ایشان به ما می‌رسید. گاهی به وسیله آیت‌الله مهدوی کنی به من پیغام می‌دادند، به وسیله آیت‌الله ابراهیم امینی، آیت‌الله استادی، گاهی به وسیله آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی و آقایان دیگری که می‌آمدند خدمت آقا، حالا یا در شورای نگهبان یا خبرگان بودند یا مسئولیتی داشتند. پیغام‌هایی که ایشان مثلاً به قلبشان الهام شده، یک خطری است، خدا نکرده کودتایی است، دشمن قصد سویی دارد.

گاهی پیغام می‌دادند که برنامه‌های فلان روزتان را لغو کنید، فلان جایی که بناست بروید، نروید. این پیغام‌های معنوی ایشان، دعاهایشان، توسلاتشان، خدماتشان و قربانی‌هایی که برای سلامت امام زمان و رفع خطر از مملکت امام زمان می‌کردند، اینها برای امام و رهبری محرز و  روشن بود. همه می‌دانند که ایشان برای دفع بلا و برای رفع مشکلات از مردم و از مملکت چه حالت غم‌خواری و دلسوزی و شفقتی داشتند.

اخبار مرتبط

انتهای پیام