به گزارش قدس آنلاین، قصه «شکارگاه» روایتگر تلاشهای میرعطاخان ملک و خانوادهاش در محافظت از گنجی گرانبها در عمارتی نفرین شده بود. سریال با داستانی پرکشش و جذاب آغاز شد و بیننده در هر قسمت با داستانی جدید در کنار روایت اصلی روبرو بود از عشق دروغین بهادر به سیمین و واقعی شدن این حس گرفته تا نقشه های پری برای اختلاف افکنی در میان خانواده میرعطا یا رازهای هر یک از شخصیت ها که به فراخور موقعیت و شرایط، آشکار می شد. در واقع داستان با اوج و فرودهای خوبی آغاز شد و مخاطب را در هر قسمت با یک غافلگیری پایانی همراه کرد. غافلگیری هایی که پیش بینی پایان سریال را برای بسیاری از مخاطبان، سخت و دور از ذهن کرده بود و کمتر کسی فکر می کرد که سریال با شمایلی قهرمان گونه از میرعطا به پایان برسد و صحنه هایی از قهرمان پردازی های هالیوودی را به نمایش بگذارد، اگرچه با وجود کم توقعی مخاطبان از پایانی طلایی، «شکارگاه» اثری تماشایی و قابل توجه در میان سریالهای سکوهای نمایشی به شمار می رود که نگاهی تازه به قصه های تاریخی دارد.
* پایانی دور از انتظار
«شکارگاه» به کارگردانی نیما جاویدی، سریالی خوش ساخت هم به لحاظ ساختار و هم محتوا بود که در مقایسه با سریالهایی کسل کننده و قابل پیش بینی سکوهای نمایشی، اثری متفاوت بود. این فیلمساز بعد از ساخت فیلم سینمایی «ملبورن» و «سرخ پوست» و سریال «آکتور» برای شبکه نمایش خانگی، با «شکارگاه»، اثری در فضایی نسبتا جدید اما تا حدودی نزدیک به حالوهوای «سرخپوست» را ساخت و با ایجاد تعلیق در یک لوکیشن ثابت، مخاطبان را نه هفته با خود همراه کرد.
این سریال علاوه بر پیچشهای داستانی متعدد و ساختار معمایی، نقاط قوت دیگری همچون بازی خوب بازیگران در خلق شخصیت هایی باورپذیر، طراحی صحنه و لباس، گریم دقیق و پرزحمت و کارگردانی جسورانه داشت که با وجود ضعف های اندکش، در پایان مخاطبان را از تماشای یک سریال تاریخی رازآلود و پرتعلیق راضی نگه داشت.
«شکارگاه» در نقطه پایانی هم تماشاگران را غافلگیر کرد اما انتظار مخاطب از جاویدی، پیش از این بود که اختتامیه ای شعاری و تا حدی گلدرشت داشته باشد اگرچه پایانبندی، چندان قابل پیش بینی نبود.
این کارگردان که در آثار قبلی اش نشان داده بود می تواند امضای شخصی خود را به عنوان فیلمسازی علاقه مند به تعلیق، فضاهای محدود و روایت های چند لایه داشته باشد در «شکارگاه» این مهم را به اثبات رساند. او در قسمت اول «گنجِ دختر» بذرهای نمادین اش را در زمین قصه کاشت تا مفاهیم مدنظرش را در قسمت آخر «میراثِ ایران» برداشت کند.
* فیلمنامه ای جاندار و چابک
یکی از نقاط قوت «شکارگاه» را می توان انسجام در خرده روایت ها با داستان اصلی برشمرد. هرچه داستان جلو می رفت، تعلیق هم بیشتر می شد و گاهی این کشمکش ها با ورود شخصیت های جدید به قصه، اوج می گرفت به طوریکه مخاطبان در هر قسمت با ماجرا و رازی جدید رو به رو می شدند که برملا شدن آن، سرنوشت شخصیت ها را تحت تاثیر قرار می داد. ورود شخصیت های جدیدی همچون مفتش نامجو که عاشق پییشن سیمین بود یا پری که مادرش به دست پسر ارشد ملک عطاخان کشته شد یا دختر بچه ای که از کاروان دخترکان اسیر نزدیک عمارت فرار کرده به دامن سیمین پناه آورده بود، کنجکاوی مخاطب را برای دنبال کردن ماجراها بیشتر می کرد.
جسارت فیلمساز در جمع کردن سریع قصه ها با وجود تعلیق های فراوانی که در سریال وجود داشت، هم می توانست نقطه قوت اثر باشد و هم نقطه ضعف. نقطه قوت از این منظر که ریتم سریال بالا نگه داشته می شد و در هر قسمت، اتفاقی تکان دهنده رخ می داد و تعلیق جدیدی ایجاد می کرد که مخاطب را مشتاق به تماشای قسمت بعدی نگه می داشت و ضعف از این منظر که سرعت در روایت باعث می شد که مکث فیلمساز در پردازش شخصیت ها و موقعیت ها، کم شود و لحظات دراماتیک و تراژیک، کم اثرتر، اما به نظر می رسد که ترجیح مخاطب عجول امروز چندان بر مکث و آهستگی روایت نباشد.
«شکارگاه» از فیلمنامه ای چابک و جاندار داشت و جاویدی به عنوان سرپرست نویسندگان سعی کرده بود علاوه بر روایت قصه اصلی به مضامین پنهان و لایه های زیرین هم بپردازد و ارزشهایی چون وطن دوستی، ناموس پرستی و مقاومت در اثرش بگنجاند.
* حرفی تازه در میان قصه های تکراری
در میان قصه های تکراری آثار نمایش خانگی، «شکارگاه» روایتی تازه داشت و نه تنها قصه ای نو که از زبانی تازه در قصه گویی بهره می برد.
جاویدی این بار هم به سراغ جهانی رفته بود که در آن تعلیق، بازیهای ذهنی و شخصیتهای پیچیده در مرکز توجه قرار داشتند اما لباس این قصه، تاریخی و برگرفته از حال و هوای ایران دهه های گذشته بود و همین ترکیب معما و تاریخ، «شکارگاه» را از بسیاری از آثار نمایش خانگی مشابه، متمایز کرد. رازآلودگی سریال جاویدی نه فقط در روایت که در طراحی صحنه و لباس، فضاسازی تاریخی و انتخاب لوکیشنها هم وجود داشت که باعث یکدستی اثر شده بود.
«شکارگاه» بیش از اینکه یک سریال تاریخی باشد، یک درام معمایی و رازآلود در بستر تاریخ بود و از اینرو نمی توان چندان بر استنادات تاریخی آن تکیه کرد اما فیلمساز از بستر تاریخی روایت برای روایت چند لایه اش بهره برد.
یکی از نکات قابل توجه سریال، پردازش متفاوت به شخصیت های زن در قصه بود. زنان در «شکارگاه»، کنش مند و فاعل هستند حتی زنی مثل فروغ که در ابتدا نوعروسی کم دست و پا به نظر می رسد اما کم کم به شخصیتی اثرگذار در قصه تبدیل می شود. سیمین و ملوک هم از ابتدا زنانی مقتدر و شجاع به تصویر کشیده می شوند. البته شخصیت های زن دیگری هم در قصه وجود دارند که دسیسه چینی می کنند یا ضعیف اند که حضور آنان به تعادل نگاه جنسیتی در قصه می انجامد کما اینکه این نگاه متعادل نسبت به مردان قصه هم وجود دارد و عموما شخصیت ها خاکستری اند تا سیاه و سفید.
سریال با وجود نقاط قوت پرشماری که دارد اما گاهی در ایجاد لحنی یکدست بویژه در دیالوگ ها دچار لکنت می شود. ضمن اینکه از نظر تاریخی هم چندان قابل استناد نیست اما جاویدی از قسمت اول تلاش دارد نشان دهد تاریخ فقط بستری برای قصه گویی اوست که در این تلاش هم موفق بوده است.
* اهمیت مینی سریال سازی
تجربه های پیشین شبکه های نمایش خانگی در ساخت مینی سریال، تجربه های موفقی بودند و با وجود اینکه گام های اول در این عرصه به شمار می روند اما مهم هستند. مینی سریالهایی همچون «در انتهای شب» یا «افعی تهران» که مخاطبان زیادی پیدا کردند، توجه سرمایه گذارن و سفارش دهندگان را به این مدیوم تصویری جلب کرد. در واقع مینی سریالهای خوب اخیر نشان دادند که می توان با یک فیلمنامه خوب و چابک، صحنه های مرده و خنثی را از اثر جدا کرد و به جای یک سریال ۱۶ تا ۲۰ قسمتی، سریالی زیر ده قسمت ساخت که مخاطب را تا پایان، مشتاق و همراه خودش کند. موفقیت «شکارگاه» به عنوان یک تجربه مهم در کارنامه جاویدی با روایتی منسجم و خوب در جذب مخاطب، امیدها را برای ساخت مینی سریال های تماشایی دیگر در صنعت سریال سازی کشورمان قوت بخشید و توجه فیلمسازان را به این مدیوم پرطرفدار، معطوف کرد.