به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین، یادداشتی گزنده از دفتر خاطرات ویرجینیا وولف درباره افراد ناتوان ذهنی به تازگی منتشر شده است که بار دیگر بحث بر سر نسبت نویسنده مشهور انگلیسی با باورهای اصلاح نژادی را برانگیخته است. اما «مگی هام»، پژوهشگر برجسته آثار و ادبیات وولف، طی مطلبی در روزنامه گاردین این یادداشت را نه نشانهای از ایدئولوژی، بلکه بازتابی از ترسها و زخمهای شخصی میداند. آیا میتوان خشونت زبانی را ترفندی ناخودآگاه برای سرکوب اضطراب دانست؟ بازخوانی روانکاوانه این سطر، دریچهای تازه به فهم نسبت نوشتار، ناخودآگاه و آسیب میگشاید.
نویسندهای که ناخودآگاه را همچون صحنه نمایش مدام خودنگری و خودویرانگری به خدمت گرفت، بیشک ویرجینیا وولف است. هر واژه در نوشتههای او، بهویژه در یادداشتهای شخصی، هم پژواکی است از فضای بیرون، و هم انعکاسی تحریفشده از رنجی درونی. این دوگانگی، این آمیختگی میان «سوژه نوشتار» و «ابژه مشاهده»، در واکنش اخیر مگی هام به تفسیر جان هریس از یادداشت گزنده وولف درباره افراد ناتوان ذهنی، بسط و عمق تازهای مییابد.
منتقدان با استناد به یک یادداشت روزانه نویسنده انگلیسی، وولف را به داشتن باورهایی شبیه به اصلاحنژادگرایان همعصرش متهم میکنند. اما هام، در مقام یک پژوهشگر و حافظ میراث فکری وولف، این تفسیر را سطحی و بیاعتنا به زمینه روانی و تاریخی نویسنده میداند. او با اشاره به امکان آنکه خود وولف نیز طبق قانون «کمخردی» مصوب ۱۹۱۳ کشور انگلیس میتوانست در زمره «افراد خطرناک» قرار گیرد، یادآور میشود که مواجهه او با نهادهای روانپزشکی، تجربهای زیسته و زخمی شخصی بوده است.
ویرجینیا وولف، از چهرههای محوری ادبیات مدرن و جنبش فمینیستی قرن بیستم در اینجا مفاهیمی چون فرافکنی (projection) آنگونه که فروید آن را تعریف میکرد نقشی محوری مییابد: فرد، ترس یا تمایل سرکوبشدهاش را به دیگری نسبت میدهد، تا از فشار روانی ناشی از پذیرش آن بر خویشتن بگریزد.
وولف، که بارها از سوی پزشکان به دلیل بیماریهای روانی محدود شده بود، و خواندن و نوشتن را از او دریغ کرده بودند، در یادداشتهایش گاه دیگرانی را تحقیر میکند که در واقع بازتابهایی از خودند خودِ هراسان، آسیبپذیر، و طردشده.
رمان خانم دالووی گواهی است بر این اضطراب. شخصیت «سپتیموس اسمیت»، سربازی بازگشته از جنگ با روانی ویران، که صدای درختان را میشنود و با پرندگان سخن میگوید، بازتابی از همان ناتوانی روانی است که جامعه نمیتواند آن را تحمل کند و در نهایت به مرگ و حذف او ختم میشود. در این رمان، وولف به شکلی عمیقتر و هنریتر، همان مضامینی را جستجو میکند که شاید در یادداشتهایش با لحن گزندهتری بیان شدهاند: تنهایی، وحشت از درون، و ناتوانی زبانی در فهم رنج انسانی.
خوانش همدلانه و روانکاوانهای که مگی هام پیشنهاد میکند، ما را به بازاندیشی در مواجهه با آثار شخصی نویسندگان فرا میخواند. یادداشتهای روزانه، برخلاف نوشتههای منتشرشده، اغلب فاقد پیرایشهای اخلاقی و زبان ناخودآگاه نویسنده هستند. آنجا که نویسنده با خودش سخن میگوید، صریحتر و بیرحمتر است، اما نه لزوماً راستگوتر.
بنابراین، آنچه از یادداشت وولف باید آموخت، نه تأیید گزارهای تاریخی، بلکه درک سازوکار دفاعی ذهنی است. ما در این سطرها، با نویسندهای مواجه هستیم که با ترسهای عمیق خود از بیثباتی روانی، برچسب خوردن، و «غیر» شمرده شدن، هراس دارد و گزندگی کلمات در واقع نوعی پنهان کردن درد درونیاش است.
وولف در آن یادداشت، زخمی را آشکار میکند که نه متعلق به دیگری، که از آنِ خودش است.
∎