شناسهٔ خبر: 74202347 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ابنا | لینک خبر

علیرضا قزوه در مراسم «روایت خون‌شریکی»: رجایی از خیلی از ما ایرانی‌تر بود

شاعر و پژوهشگر ادبی با تجلیل از شخصیت محمدسرور رجایی خاطرنشان کرد: خوش به حال رجایی که کنار شهید آوینی دفن شد و لقب آوینی افغانستان را گرفت. این لقب بزرگی است و حتماً برازنده‌اش بود.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ علیرضا قزوه، شاعر و پژوهشگر ادبی، در مراسمی با عنوان «روایت خون‌شریکی» که به‌ منظور بزرگداشت محمدسرور رجایی، شاعر، پژوهشگر و فعال فرهنگی افغانستانی، روز یکشنبه در حسینیه هنر برگزار شد، به بیان خاطرات و تحلیل‌هایی از پیوند فرهنگی ایران و افغانستان پرداخت.

قزوه در ابتدای سخنان خود با اشاره به سابقه آشنایی‌اش با چهره‌های برجسته افغانستانی گفت: با عزیزان افغانستان آشنایی عمیق و قدیمی دارم. زمانی که سال‌های حضورم در تاجیکستان بودم، خیلی از این شخصیت‌ها و رهبران افغانستان در آن کشور حضور داشتند. آقای ربانی را آنجا می‌دیدم که به برخی محافل فرهنگی و ادبی ما می‌آمد. احمد شاه مسعود نیز در آنجا خانه داشت و پسرش، که آن موقع کودک بود، در مدرسه ایرانی‌ها درس می‌خواند.

وی افزود: دو بار که قصد سفر به ایران داشتم، همراه با احمد شاه مسعود از تاجیکستان آمدم. ابتدا به مشهد و سپس به تهران آمدیم و در مسیر، دو سه ساعت روبه‌روی هم در هواپیما نشستیم. در آن سفر شعر خواندیم و گفتگو کردیم. وقتی یکی از اشعارم را که فضای آن روز افغانستان درگیر جنگ با طالبان را توصیف می‌کرد خواندم، احمد شاه مسعود دوستی را صدا کرد که بارها در تاجیکستان دیده بودم. او برایم هدیه‌ای آورد؛ یک سنگ یاقوت گران‌قیمت نتراشیده، حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ گرم وزن داشت. از قیمتش پرسیدم، گفت: ۵ تا ۱۰ هزار دلار می‌ارزد. گفتم می‌پذیرم ولی چون شما درگیر جنگ هستید، این را به شما بازمی‌گردانم.

قزوه در ادامه سخنان خود با اشاره به شخصیت محمدسرور رجایی اظهار داشت: بعضی از عزیزان افغان، همان‌گونه که آقای رجایی می‌گفت، خون‌شریک مردم ایران‌اند، اما بعضی دیگر، مثل برخی ایرانی‌ها، راحت وطن را می‌فروشند. بعضی در کنار اسرائیل ایستاده‌اند. جنگ ما جنگ با بدترین دشمن است. آن‌که امروز در تلویزیون ایران اینترنشنال نشسته و بدترین زخم‌ها را می‌زند، متأسفانه ایرانی است.

این شاعر مطرح افزود: امثال آقای رجایی از خیلی از ما ایرانی‌تر هستند. در فضای بسیجی و رفاقت، می‌توان بیشترین اعتماد را به او کرد. می‌توان حرف دل را با او زد؛ حرف‌هایی که با خیلی از هموطنان خودمان نمی‌توانیم بزنیم. او محرم‌تر از محرم بود؛ کسی که با ما یکی بود و نمی‌توان دو ملت دانست. اگر امثال رجایی در ایران زیاد بودند، اصلاً بسیاری از اتفاق‌ها رخ نمی‌داد. اگر همه افغان‌ها مثل رجایی بودند، ایرانی‌ها عکس آن‌ها را در خانه‌هایشان نصب می‌کردند و آنان را می‌پرستیدند.

قزوه ادامه داد: هر وقت رجایی را می‌دیدم، یک مجله کودک در دست داشت. با سختی آن را چاپ می‌کرد. با اینکه نوعی کارمند حوزه هنری محسوب می‌شد و جلسات را اداره می‌کرد، اما یک‌بار نگفت که حقی دارد. دغدغه‌اش تنها چاپ آن مجله بود. رجایی یک مدیر فرهنگی بود اما دنبال معرفی خود نبود. نسل بسیار خوبی را پرورش داد و شاگردانش نویسندگان توانمندی شدند.

این شاعر همچنین درباره تجربه‌های خود در افغانستان گفت: سفرهایی به کابل، هرات و مزار شریف داشته‌ام. همیشه گفته‌ام ادبیات ایران و افغانستان نزدیک‌ترین ادبیات به یکدیگرند. گاهی می‌گویم اگر ادبیات ایران ۱۰۰ باشد، ادبیات افغانستان نباید کمتر از ۹۹ باشد. هرچند افغانستان مشکلاتی دارد که کم‌کم در ایران هم در حال شکل‌گیری است. در کشوری که زبان معیارش فارسی است، بعضی می‌گویند چرا به این زبان حرف بزنیم؟

وی درباره وضعیت زبانی افغانستان افزود: زبان پشتو بخشی از زبان فارسی است. بسیاری از بزرگان این زبان، اشعاری به فارسی دارند و شعر پشتو به‌واسطه قوت زبان فارسی رشد کرده اما امروز کسانی که در حاکمیت هستند و تنها اسلحه و گلنگدن کشیدن را می‌فهمند، نمی‌دانند ریشه این زبان‌ها کجاست. زبان فارسی را باید پاس داشت. این حافظ، سعدی و فردوسی است که می‌تواند حتی زبان خودشان را نیز تقویت کند.

قزوه در ادامه با اشاره به سخنان دکتر شفیعی کدکنی گفت: اگر می‌خواهی در جهان بایستی و از فرهنگت دفاع کنی، باید با شعر حافظ و سعدی بروی، نه با شعر کسانی که قدشان کوتاه است. در تاجیکستان امروز، ارتباط با زبان فارسی قطع شده و شعر روسی و کمونیستی جای آن را گرفته. شاعران آنجا دیگر وزن و قافیه را نمی‌دانند.

وی در پایان با تجلیل از شخصیت محمدسرور رجایی خاطرنشان کرد: خوش به حال رجایی که کنار شهید آوینی دفن شد و لقب آوینی افغانستان را گرفت. این لقب بزرگی است و حتماً برازنده‌اش بود. با دل پاکش، تلاش‌هایی که داشت، لحظه‌ای آرام نبود. هم نویسنده بود، هم خبرنگار، هم فیلم می‌ساخت، هم شعر می‌گفت، هم کتاب چاپ می‌کرد، هم بچه‌ها را جمع می‌کرد. قدر این آدم‌ها را باید دانست و دعا کنیم امثال او زیاد شوند.

 ...........

پایان پیام/ ۲۱۸