شناسهٔ خبر: 73912232 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

فرهاد دوانقی، کارشناس رسانه و مستند‌ساز:‌

 رسانه مسئول و خانواده آگاه مکمل هم در عبور از بحران‌ها هستند 

امروز نمی‌توان با قالب‌های تکراری و کلیشه‌ای مثل گفت‌و‌گو‌های رسمی با دو صندلی ثابت در استودیو انتظار جذب مخاطب به ویژه نسل جوان را داشت. نسل امروز با روایت‌های زنده، سیال و تعاملی ارتباط برقرار می‌کند، پس رسانه نیز باید پویا، خلاق و نزدیک به زندگی واقعی باشد

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: در جنگ ۱۲روزه ایران و رژیم صهیونیستی، جهانیان دیدند، چگونه یک ملت می‌تواند با تکیه بر ایمان، انسجام خانوادگی و روح مقاومت، در برابر ماشین جنگی و تبلیغاتی دشمن بایستد. بر همین اساس امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز داریم به همان سبک زندگی‌هایی بازگردیم که بر محور خانواده، ایمان و مقاومت شکل گرفته بود. خانه‌هایی که در دل سختی‌ها، پایگاه آرامش و استقامت بود و در کنار آنها، رسانه‌هایی که روایتگر امید و بیداری بودند، نه اضطراب و فرسایش. چراکه در جامعه‌ای که درگیر جنگی از جنس روایت‌ها، هیاهو‌ها و تردیدهاست این رسانه و خانواده است که باید کنار یکدیگر قرار بگیرند تا روح انسجام را در جامعه زنده نگه‌دارند. گفت‌وگویی داشتیم با فرهاد دوانقی، کارشناس رسانه و مستندساز که معتقد است آینده از خانه شروع می‌شود و رسانه می‌تواند این آغاز را با ایمان و امید، تقویت و تثبیت کند. وی می‌گوید: «رسانه وقتی با تعهد و شناخت فرهنگی به میدان بیاید می‌تواند همدلی، ایمان و انسجام را دوباره زنده کند. در این صورت وقتی خانواده‌ای آگاه و رسانه‌ای مسئول کنار هم قرار بگیرند، جامعه حتی در دل بحران، به جای فروپاشی، به بازسازی و پیشرفت می‌رسد. بنابراین آینده از خانه شروع می‌شود و این رسانه است که می‌تواند این آغاز را تقویت کند.» برای آشنایی بیشتر با نقش خانواده و رسانه جهت عبور از بحران‌های فعلی و آینده، گفت‌و‌گو با این کارشناس را می‌خوانید. 

شما در آثار خود با تصویر و روایت به قلب خانواده‌ها راه پیدا می‌کنید. به نظر شما امروز، بحران‌های فکری و رسانه‌ای، مستند‌ها و فیلم‌های داستان محور چطور می‌تواند به خانواده‌ها کمک کند تا هویت خودشان را بازشناسند و انسجام‌شان را حفظ کنند؟
پرسش بسیار دقیقی است. واقعیت این است که در دنیای امروز، خانواده‌ها در معرض حجم عظیمی از اطلاعات، تبلیغات، روایت‌های جعلی و گاه ضدفرهنگی هستند. در این شرایط، مستند‌ها و فیلم‌های داستان محور، می‌توانند نقش راهبردی در بازشناسی هویت خانوادگی ایفا کنند چراکه تصویر و روایت، برخلاف صرف تحلیل یا شعار، مستقیماً با احساس و تجربه مخاطب پیوند برقرار می‌کند. وقتی یک خانواده در یک فیلم یا مستند، نسخه‌ای از خودش را ببیند با دغدغه‌ها، آرمان‌ها، بحران‌ها و امیدهایش آگاه‌تر می‌شود و هویت خود را بازمی‌یابد. این آگاهی، گام نخست در حفظ انسجام خانوادگی است. رسانه‌هایی که مسئولیت پذیرانه و با دغدغه فرهنگی عمل می‌کنند، می‌توانند با ارائه الگو‌های بومی، روایات الهام بخش و بازتاب واقعیت‌های جامعه، خانواده‌ها را از سردرگمی نجات دهند. در حقیقت، خانواده آگاه و رسانه مسئول، دو نیروی مکمل برای حفظ انسجام، تقویت ایمان و آماده‌سازی جامعه در برابر بحران‌ها و جنگ نرم هستند. رسانه می‌تواند هم تهدید باشد و هم فرصت. اگر با مسئولیت و هوشمندی عمل کند، نه تنها هویت را حفظ می‌کند، بلکه آن را عمق می‌بخشد و بازتولید می‌کند. در این مسیر، مستندسازی متعهد و روایت‌سازی هدفمند، نقش حیاتی دارند. 
در دوران دفاع مقدس، خانواده‌ها در دل سخت‌ترین شرایط، تبدیل به پشتوانه‌ای محکم برای جامعه شدند. امروز چطور می‌شود با زبان رسانه، روح همان همدلی و ایمان را دوباره در خانواده‌ها زنده کرد تا در برابر تهدیدات نوپدید مثل جنگ نرم ایستادگی کنند؟
دوران دفاع مقدس، صحنه‌ای بود که در آن خانواده ایرانی، با تمام وجود در برابر تهدید ایستاد. نه فقط با صبر و فداکاری، بلکه با ایمان، همبستگی و فهم عمیق از مسئولیت اجتماعی. مادرانی که پسران‌شان را بدرقه کردند، پدرانی که در سکوت بار مسئولیت را کشیدند و فرزندانی که در غیاب عزیزان‌شان بزرگ شدند، همه بخشی از یک روایت بزرگ‌تر، به نام «روایت مقاوم» بودند.
امروز با تهدیدات نوپدید مثل جنگ نرم که ذهن، باور و سبک زندگی مردم را هدف گرفته‌اند، نیاز به بازآفرینی همان روحیه داریم. اما این بار، ابزار ما اسلحه نیست، بلکه رسانه است. رسانه‌ای که اگر با تعهد و شناخت فرهنگی به میدان بیاید، می‌تواند آن همدلی، ایمان و انسجام را دوباره زنده کند. ما باید با زبان تصویر، روایت‌های الهام‌بخش و داستان‌های واقعی از فداکاری، امید و پیوند‌های خانوادگی را بازگو کنیم. رسانه‌ای که خانواده را قهرمان روایت‌هایش کند، به آن عزت می‌بخشد و هویتش را تقویت می‌کند. رسانه نباید صرفاً بازتاب دهنده بحران باشد، بلکه باید سازنده ایمان و پیوند باشد. همانطور که خانواده آگاه و رسانه مسئول، دو نیروی مکمل در دوران دفاع مقدس بودند، امروز هم همین پیوند می‌تواند، جامعه را در برابر هجمه‌های نرم مقاوم کند. اگر خانواده بداند در میدان جنگ رسانه‌ای تنها نیست و رسانه بداند باید همراه خانواده باشد، می‌توانیم روح مقاومت را از نو در دل جامعه بیدار کنیم. 

به عنوان کسی که با قصه‌پردازی سروکار دارد، چقدر به روایت تجربه‌های واقعی خانواده‌های مقاوم اعتقاد دارید؟ آیا مستندسازی از این خانواده‌ها می‌تواند تبدیل به الگویی ملموس برای دیگران شود تا سبک زندگی مقاوم و امیدوارانه را انتخاب کنند؟
 قطعاً. روایت، وقتی از دل زندگی واقعی می‌آید، نه تنها باورپذیرتر است، بلکه اثرگذارتر نیز است. زیرا مخاطب خودش را در آن می‌بیند، می‌فهمد قهرمان داستان، یک شخصیت افسانه‌ای نیست، بلکه یک پدر، یک مادر یا یک نوجوان عادی است که در موقعیتی دشوار، انتخاب‌های بزرگ کرده است. مستندسازی از خانواده‌های مقاوم، به ویژه آنهایی که در دل بحران‌ها ایستادگی کرده‌اند، چه در دوران جنگ تحمیلی و چه در شرایط سخت اجتماعی و فرهنگی امروز می‌تواند الگویی ملموس و الهام بخش بسازد. وقتی خانواده‌ای می‌بیند دیگرانی شبیه به خودش، در شرایط سخت تر، ایستاده‌اند و امیدشان را از دست نداده‌اند، ناخودآگاه به بازنگری در سبک زندگی اش ترغیب می‌شود. ما در روایت‌سازی نباید صرفاً به شعار‌ها بسنده کنیم. باید اجازه دهیم روایت زندگی واقعی، با همه تلخی‌ها و امیدهایش، خودش سخن بگوید. این نوع مستندسازی نه تنها آموزنده است، بلکه به جامعه احساس «امکان‌پذیری» می‌دهد، یعنی زندگی مقاوم، ایمانی و امیدمحور، نه تنها ممکن است، بلکه در اطراف ما هم اتفاق افتاده و می‌افتد. در نهایت، این روایت‌ها هستند که حافظ حافظه جمعی ما هستند و اگر این حافظه زنده بماند، مقاومت هم زنده می‌ماند. 

رسانه امروز نقش پررنگی در تغییر یا تثبیت سبک زندگی دارد. شما چه مسئولیتی در قبال این نسل و خانواده‌هایی که شاید دچار سردرگمی شده‌اند قائل هستید؟ از نگاه شما، چه نوع روایت‌هایی بیشترین اثرگذاری را در بازسازی اعتماد و آرامش خانوادگی دارند؟
به عنوان کسی که در عرصه روایت و رسانه فعالیت می‌کند، مسئولیت خود را چیزی فراتر از تولید محتوا می‌دانم. ما امروز نه فقط روایتگر هستیم، بلکه مسیرساز و معناپردازیم. در دنیایی که نسل جدید در میان سیل روایت‌های متضاد و سبک‌های زندگی متنوع گم می‌شود، رسانه مسئول و متعهد باید نقش چراغ راه را ایفا کند. نه با تحمیل، بلکه با الهام‌بخشی. خانواده‌هایی که دچار سردرگمی‌اند، نیاز به روایت‌هایی دارند که واقعی، قابل لمس و امیدبخش باشد. روایت‌هایی که به آنها نشان دهد، می‌شود در دل پیچیدگی‌ها، آرامش ساخت، می‌شود در اوج بحران، با هم ماند، می‌شود متفاوت بود، اما اصیل ماند. از نگاه من، سه نوع روایت بیشترین اثرگذاری را در بازسازی اعتماد و آرامش خانوادگی دارند، روایت تجربه‌های زیسته که شامل داستان خانواده‌هایی است که با مشکلات واقعی مثل فقر، بیماری، مهاجرت یا فشار‌های فرهنگی مواجه بوده‌اند، اما با همدلی، ایمان و عقلانیت، مسیر خود را پیدا کرده‌اند. دیگری روایت الگو‌های ساده و صادق است که نه قهرمان‌های دست‌نیافتنی بلکه پدر‌و‌مادر‌هایی هستند که با انتخاب‌های روزمره درست، زندگی را حفظ کرده‌اند. این نوع الگو‌ها بیشتر قابل همذات پنداری‌اند. روایت‌هایی با پایان باز و دعوت به تفکر برای مخاطبانی است که نیاز است خودشان تصمیم بگیرند، نه فقط مصرف کننده پیام باشند. پس روایت‌هایی که سؤال می‌سازند، گفت‌و‌گو ایجاد می‌کنند و ارزش تأمل دارند، عمیق‌تر اثر می‌گذارند. ما اگر می‌خواهیم این نسل را در مسیر درستی همراهی کنیم، باید با احترام به مخاطب، صداقت در روایت و امید در مضمون، دست به کار شویم. رسانه اگر مسئول باشد، می‌تواند خانواده‌ها را نه فقط حفظ، بلکه احیا کند. 

در شرایطی که جامعه نیازمند به وفاق و امید برای عبور از بحران‌های بزرگ است، چه توصیه‌ای به خانواده‌هایی دارید که می‌خواهند از خانه‌هایشان پایگاهی برای تربیت انسان‌های مقاوم، متعهد و اهل عمل بسازند؟ رسانه چه نقش حمایتی می‌تواند در این مسیر ایفا کند؟
 در شرایطی که جامعه با بحران‌های گوناگون از اقتصادی و اجتماعی گرفته تا فرهنگی و رسانه‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کند، خانواده‌ها بیش از هر زمان دیگری به نقش خود به‌عنوان پایگاه تربیت انسان‌های مقاوم و متعهد باید آگاه باشند. خانه، اولین مدرسه است. جایی که شخصیت، ایمان، روحیه مسئولیت‌پذیری و امید شکل می‌گیرد. توصیه من به خانواده‌هایی که می‌خواهند از خانه‌یک «پایگاه فرهنگی» بسازند، این است که از درون خودشان شروع کنند. با محبت واقعی، گفت‌وگوی آگاهانه و الگو بودن در عمل می‌توان نسلی ساخت که نه تنها اهل فکر است، بلکه اهل اقدام و ایستادگی نیز است. نباید از سختی‌ها گریخت، بلکه باید از دل بحران‌ها، قدرت ساخت و این ممکن است، اگر خانواده به انسجام درونی برسد. اما خانواده در این مسیر، به تنهایی نمی‌تواند بار همه چیز را به دوش بکشد. رسانه باید نقش حمایتی و الهام‌بخش ایفا کند. رسانه، می‌تواند روایت‌هایی از خانواده‌های موفق و مقاوم ارائه دهد تا مخاطب احساس کند تنها نیست. برنامه‌هایی طراحی کند که ابزار گفت‌و‌گو، تربیت و سواد رسانه‌ای را به خانواده‌ها آموزش دهد. الگو‌های سبک زندگی ساده، شریف و معنادار را برجسته کند، نه فقط مصرف‌گرایی و شهرت‌طلبی را. وقتی خانواده آگاه و رسانه مسئول در کنار هم قرار بگیرند، جامعه حتی در دل بحران، به جای فروپاشی، به بازسازی و پیشرفت می‌رسد. آینده از خانه شروع می‌شود و رسانه می‌تواند این آغاز را تقویت کند؛

 

و نکته پایانی... 
در پایان باید گفت امروز بیش از هر زمان دیگری، ما به پیوند بین خانواده و رسانه نیاز داریم. پیوندی مبتنی بر آگاهی، مسئولیت و ایمان. خانواده اگر آگاه و منسجم باشد و رسانه اگر متعهد و صادق عمل کند، می‌توان آینده‌ای ساخت که در آن نسل‌ها نه فقط مصرف کننده محتوا، بلکه آفریننده معنا و ارزش باشند. شاید در میان پرسش‌ها مستقیم طرح نشد، اما نکته‌ای بسیار کلیدی اینکه امید، مهارت است نه احساس. باید آن را آموخت، تمرین کرد و منتقل نمود. رسانه‌ها نقش بی‌بدیلی در آموزش و ترویج این مهارت دارند. اگر روایت‌های ما حامل امید واقعی و ریشه دار باشند، نه فقط خانواده‌ها، بلکه کل جامعه قدرت عبور از هر بحرانی را پیدا خواهد کرد. در کنار محتوای متعهد و الهام بخش، فرم روایت هم اهمیت زیادی دارد. امروز نمی‌توان با قالب‌های تکراری و کلیشه‌ای مثل گفت‌و‌گو‌های رسمی با دو صندلی ثابت در استودیو انتظار جذب مخاطب به ویژه نسل جوان را داشت. نسل امروز با روایت‌های زنده، سیال و تعاملی ارتباط برقرار می‌کند. پس رسانه نیز باید پویا، خلاق و نزدیک به زندگی واقعی باشد. پیشنهاد من، قالبی ترکیبی و مستندنماست. مثلاً «روایت در دل زندگی» برنامه‌ای که هر قسمت به خانه یا محیط کاری یک خانواده یا فرد شاخص و مقاوم می‌رود، با آنها در فضای طبیعی گفت‌و‌گو می‌کند، بخش‌هایی از زندگی واقعی شان را نمایش می‌دهد و قصه را با لایه‌ای از روایتگری و تصویرسازی خلاقانه ترکیب می‌کند. این قالب نه تنها به مخاطب حس صداقت و همذات پنداری می‌دهد، بلکه روایت را از قاب بسته استودیو به فضای زنده و باورپذیر زندگی واقعی منتقل می‌کند. همان جایی که امید، مقاومت و هویت باید زنده شوند. اعتقاد من این است که رسانه، یک تخصص است نه صرفاً یک تجربه. رسانه امروز با پیچیدگی‌های عمیق فرهنگی، روانشناختی، تکنولوژیک و اجتماعی گره خورده است. برای اثرگذاری واقعی، نمی‌توان تنها به تجربه‌های پراکنده یا آزمون و خطا تکیه کرد، بلکه باید با دانش تخصصی، شناخت مخاطب، تحلیل دقیق رسانه‌ای و مهارت‌های نوین، محتوا تولید کرد. تخصص است که به ما قدرت طراحی، هدایت پیام و پیش‌بینی تأثیر می‌دهد و تنها در این صورت است که می‌توان در برابر جنگ نرم یا بحران‌های فرهنگی، ایستادگی مؤثر داشت. البته، تجربه نیز جایگاه مهمی دارد. تجربه می‌تواند نگاهی انسانی، میدانی و واقع‌گرایانه به ما بدهد. می‌تواند به فهم عمیق‌تر از مخاطب و شرایط کمک کند. اما تجربه، زمانی مفید است که در کنار تخصص قرار گیرد، نه به جای آن. تجربه بدون تخصص ممکن است انگیزه داشته باشد، اما راهبرد ندارد. تخصص بدون تجربه ممکن است تحلیل دقیق ارائه دهد، اما با واقعیت میدانی ناآشنا بماند. بنابراین راه مؤثر رسانه‌ای از ترکیب دانش تخصصی و تجربه زیسته می‌گذرد. ترکیبی که هم پشتوانه فکری دارد و هم ریشه در واقعیت.