شناسهٔ خبر: 71825331 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

خاطرات نخستین مدیرعامل شرکت ملی نفت بعد از انقلاب، قسمت پنج: مصدق معتقد بود هنوز برای تشکیل حزب در ایران زود است/ مصدق باور داشت که جبهه‌ای برای انتخابات آزاد درست کرده و بعد هم منحل می‌شود/ روزنامه نگار‌ها موسسین اولیه‌ی جبهه ملی بودند/ مصدق واقعا ضعف جسمی داشت و غش و ضعف او از عمد نبود

دکتر مصدق وقتی ناراحت می‌شد، هم ضعیف بود جسما، خیلی زود خسته می‌شد. اینکه گاهی هم می‌افتاد بعضی‌ها می‌گفتند که عمداً این کار را می‌کند به اعتقاد اینطور هم نبود واقعاً گاهی حالت ضعف و غش به او دست می‌داد. سرانجام رفتند تو دسته جمعی رفتند تو و یک دوروزی آنجا متحصن بودند و شاید اطلاع دارید که نتیجه‌ای نگرفتند و آمدند دیگر اعلام تشکیل جبهه ملی را کردند و فعالیت‌ها شروع شد؛ منتهی امثال بنده جوان‌ها ایراد داشتیم به ترکیب جبهه ملی.

صاحب‌خبر -

سرویس تاریخ «انتخاب»: حسن نزیه (زاده ۱۳۰۰ تبریز – درگذشته ۲۴ شهریور ۱۳۹۱ پاریس) سیاستمدار، حقوق‌دان و مدیر اجرایی بود، که از ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ در دولت موقت ایران، به‌عنوان مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران فعالیت می‌کرد.وی در دوره شانزدهم کانون وکلا، در نخستین جلسه هیئت مدیره جدید، نزیه عنوان رئیس کانون وکلا انتخاب شد. حسن نزیه در روز جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱ به علت بیماری آلزایمر، در پاریس درگذشت. خاطرات او توسط تاریخ شفاهی هاروارد جمع آوری شده است.

دکتر مصدق وقتی ناراحت می‌شد، هم ضعیف بود جسما، خیلی زود خسته می‌شد. اینکه گاهی هم می‌افتاد بعضی‌ها می‌گفتند که عمداً این کار را می‌کند به اعتقاد اینطور هم نبود واقعاً گاهی حالت ضعف و غش به او دست می‌داد. سرانجام رفتند تو دسته جمعی رفتند تو و یک دوروزی آنجا متحصن بودند و شاید اطلاع دارید که نتیجه‌ای نگرفتند و آمدند دیگر اعلام تشکیل جبهه ملی را کردند و فعالیت‌ها شروع شد؛ منتهی امثال بنده، جوان‌ها ایراد داشتیم به ترکیب جبهه ملی.

بنده یادم می‌آید که یــــک روز سه چهار روز بعدش تلفن کردم وقت گرفتم رفتم پیش آقای دکتر مصدق گفتم آقا شما بعد از مدت‌ها که خواستید یک سازمانی درست کنید این چه ترکیبی است؟ گفت چه ترکیبی من ساختم؟ اسم بردم هفت هشت تا روزنامه‌نگار که معروف بودند آنگلوفیل هستند روسوفیل هستند آدم‌های بدنامی هستند، گفتم این‌ها کی هستند شما جمع کردید دور خودتان؟ البته هفت هشت تا همه‌شان روزنامه یومیه داشتند، روزنامه ستاره بود، اقدام بود.

س - اقدام؟

ج - عباس خلیلی ؛روزنامه داد بود، عرض کنم که روزنامه عبدالقدیر آزاد، اسمش حالا....

س - عمیدی نوری

 ج - عمیدی نوری هم روزنامه داد، بله

س - روزنامه داد

 ج - مرحوم فاطمی بود روزنامه باختر،

 س - باختر امروز؟

 ج - البته من به بعضی از این‌ها خوب قویا همه مردم ایراد داشتند ما هم ایراد داشتیم این‌ها را آدم‌های سالمی نمی‌دانستیم. دکتر مصدق همین طور دستش را می‌گذاشت پشت و اینجور گوش می‌کرد من هم یک مقدار احساساتی شده بودم با حال تعرض دو نفر هم با خودم برده بودم از جوان‌ها، وقتی حرف‌هایم تمام شد، گفت که خوب، آن خوب‌ها را هم بشمار. گفتیم خوب، الهیار صالح، سنجابی، شایگان، کی، کی  خوب، خوب‌ها بودند ولی در اقلیت بودند و آن هایی که ما می‌گفتیم خوب نیستند زیاد بودند گفت خوب، آن خوب‌ها چکار می‌توانند بکنند در این حرکتی که ما ایجاد کردیم؟  گفتم خوب، نامشان خودش اعتبار است پشتوانه است. گفت این درست ولی من اگر امروز از این‌ها بخواهم که آقا، یک اعلامیه‌ای را برای من تا فردا ظهر حاض کنید تا یک هفته هم حاضر نمی‌توانند بکنند. ضمن انتقاد از کم کاری و بقول خودش بعضی‌ها را بی حالی این‌ها می‌گفت، آدم‌های خوبی هستند آدم‌های خوش نامی هستند ولی آدم‌های اهل کار و فعالیت و مبارزه با آن معنی نیستند اما یک چیز هم به تو بگویم "جوان"، با همین عبارت هم گفت جوان تو نمی‌فهمی من چکار کردم من جبهه تشکیل دادم نه حزب. . من جبهه‌ای تشکیل دادم برای آزادی انتخابات جبهه معنی‌اش اینستکه کار خودش را در یک زمان، زمان محدود شش ماه یک سال دوسال سه سال انجام می‌دهد بعد منحل می‌شود. ما آمدیم کوشش می‌کنیم انتخابات آزاد بشود این آدم‌ها که آمدند خوب و بد قاطی این‌ها آمدند می‌گویند، ما هم حرف شما را می‌زنیم ما هم میگوئیم انتخابات آزاد بشود، و شما روزنامه‌های این‌ها را هر صبح یا در عصر می‌بینید؟ گفتم بله گفت صفحه اولش مال من هست یا نیست؟ گفت صفحه اول می‌نویسند نطق جناب آقای دکتر مصدق، مصاحبه جناب آقای دکتـــــــــر مصدق، این‌ها بد است؟ من هشت تا روزنامه یومیه دارم بدون این که خودتـــــــان و خود آن خوب‌ها کاری بکنند این‌ها الان در اختیار ما هستند، این کا ار بدی کردیم؟ بعلاوه میگوئید آن روسوفیل است این آنگلوفیل است قبول دارم من این‌ها را بهتر از تو می‌شناسم و به همین علت گفتم اینجا بیایند برای اینکه حرفهائی که من توی این چهاردیواری می‌زنم خیابان توی چهارراه هم می‌توانم بزنم آن آمده گوش بخواباند آن آقای روسوفیل و آن آقای آنگلوفیل خبر ببرد ولی چیزی نمی‌بـــــــرد برای اینکه چیزی که اینجا گفته می‌شود بدرد آن نمی‌خورد، چون این حرف‌ها را کوچه هم می‌زنیم توی مصاحبه‌ها هم میگوییم، توی مقاله هم می‌نویسیم.

گفت‌ توجهتان را معطوف می‌کنم به اینکه اگر من حزب درست کرده بودم و این ادم‌ها را آورده بودم حق با شماست. من باید در حزب افرادی را بیاورم به معنی سالم، خوب، با پرنسیب. ما یک جبهه‌ای ساختیم برای آزادی انتخابات پس فردا هم از هم جدا می‌شویم شما نگران نباشید. گفتم آقای دکتر مصدق، حزب تشکیل نمی‌دهید؟ گفت بله، اما حزب؛ حزب در ایران به این زودی نمی‌شود تشکیل بشود.

لینک کوتاه کپی لینک