سید مهدی کتاتفروش مدرس دورهمی چهارشنبههای منطق الطیرِ عطار نیشابوری به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک گفت: در شصت و هفتمین هفته دورهمی چهارشنبههای منطق الطیر عطار نیشابوری با خوانش و تفسیر و تعبیر دو بخش «حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد» و «حکایت بازاربی که سرای زرنگار کرد» از فصل «عذر آوردن مرغان» با حضور جمعی از علاقمندان به متون کهن و کلاسیک پارسی در خانه فرهنگ اراک پیگیری شد.
وی افزود: جای خوشحالی است که در سالهای اخیر شاهد گرایش بسیاری از علاقهمندان به سمت و سوی متون کهن ادبیات غنی ایران هستیم و افزایش دورهمیهای ادبی در استان گویای این واقعیت است.
کتانفروش بیان کرد: در دورهمی با عطار نیشابوری این چهارشنبه منطق الطیر دو بخش «حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد» و «حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد» از فصل «عذر آوردن مرغان» خوانش و تفسیر و تعبیر شد.
وی افزود: همچنین در ادامه خوانش و تفسیر و تعبیر اشعار، به سوالات و ابهامات مطرح شده از سوی پرسشگران پاسخ داده شد.
ابیات خوانش شده بخش «حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد» را در زیر میخوانید:
حکایت شهریاری که قصری زرنگارکرد
شهریاری کرد قصری زرنگار
خرج شد دینار بر وی صد هزار
چون شد آن قصر بهشت آسا تمام
پس گرفت از فرش آرایش نظام
هر کسی میآمدند از هر دیار
پیش خدمت با طبقهای نثار
شه حکیمان و ندیمان را بخواند
پیش خویش آورد و بر کرسی نشاند
گفت این قصر مرا در هیچحال
هیچ باقی هست از حسن و کمال
هر کسی گفتند در روی زمین
هیچکس نه دید و نه بیند چنین
زاهدی برجست، گفت ای نیک بخت
رخنهای ماندست و آن عیب است
سخت
گر نبودی قصر را آن رخنه عیب
تحفه دادی قصر فردوسش ز غیب
شاه گفتا من ندیدم رخنهای
هم برانگیزی تو جاهل فتنهای
زاهدش گفت ای به شاهی سرفراز
رخنهای هست آن ز عزرائیل باز
بوک آن رخنه توانی کرد سخت
ورنه چه قصر تو و چه تاج و تخت
گرچه این قصرست خرم چون بهشت
مرگ بر چشم تو خواهد کرد زشت
هیچ باقی نیست، هست اینجای زیست
لیک باقی نیست، این را حیله چیست
از سرای و قصر خود چندین مناز
رخش کبر و سرکشی چندین متاز
گر کسی از خواجگی و جای تو
با تو عیب تو بگوید وای تو
«حکایت بازاری که سرای زرنگار کرد»
کرد آن بازاریی آشفته کار
ز سر عجبی سرایی زر نگار
عاقبت چون شد سرای او تمام
دعوتی آغاز کرد از بهر عام
خواند خلقی را به صد ناز و طرب
تا سرای او ببینند ای عجب
روز دعوت، مرد بیخود میدوید
از قضا دیوانهای او را بدید
گفت خواهم این زمان کایم به تگ
بر سرای تو ریم ای خام رگ
لیک مشغولم، مرا معذور دار
این بگفت و گفت زحمت دور دار
در بخش «حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد» آمده است: فردی از بازار که با دقت و شگفتی به ساختمانی زیبا در حال کار است، در نهایت خانهاش را به اتمام میرساند و از مردم دعوت میکند تا آن را ببینند. او با ایجاد جشنی پر از ناز و شادی، جمعیتی را به سمت خانهاش میکشاند. اما در این میان، مردی دیوانه او را میبیند و با قاطعیت به او میگوید که قصد دارد وارد خانهاش شود، اما به دلیل مشغلهاش از او عذرخواهی میکند. این گفتگو نشاندهندهٔ تضاد بین زیبایی و جذابیت خانه و وضعیت نابسامان دیوانه است.
∎