شفاانلاین»سلامت» در دنیایی که فناوریهای ارتباطی بیش از هر زمان دیگری گسترده شدهاند، پارادوکس عمیقی جامعه را دربرگرفته است؛ انسانها بیش از همیشه به هم متصلاند، اما احساس تنهایی و انزوای اجتماعی در حال گسترش است. تنهایی برخلاف تصور رایج، یک مسئله فردی نیست، بلکه بحرانی اجتماعی است که بر ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تأثیر میگذارد.
جامعهای که شهروندانش از هم فاصله بگیرند، بهمرور زمان سرمایه اجتماعی خود را از دست میدهد و در برابر بحرانهای اجتماعی و سیاسی آسیبپذیرتر میشود. یکی از مفاهیم کلیدی در تحلیل این پدیده، نظریه «گستره همگانی» هابرماس است. این نظریه به فضایی اجتماعی اشاره دارد که در آن شهروندان آزادانه به تبادلنظر و گفتوگو میپردازند و افکار عمومی شکل میگیرد.
در جوامع سنتی، گستره همگانی بهشکل میادین عمومی، قهوهخانهها، مجالس و دیگر اجتماعات مردمی تجلی مییافت. این فضاها نهتنها امکان تعامل و برقراری ارتباط اجتماعی را فراهم میکردند، بلکه به ایجاد حس تعلق جمعی و تقویت هویت اجتماعی کمک میکردند. در جوامع مدرن، بهویژه با ظهور فضای مجازی و تغییر سبک زندگی شهری، گستره همگانی سنتی دچار تغییر و افول شده است. فرد امروزی، بهویژه در طبقه متوسط شهری، اغلب فاقد فضاهای اجتماعی سنتی برای تعاملات آزادانه است.
قهوهخانهها و مراکز تجمع عمومی که در گذشته نقش مهمی در ایجاد پیوندهای اجتماعی داشتند، یا بهکلی از میان رفتهاند یا به محیطهایی محدود و گزینشی تبدیل شدهاند که دسترسی به آنها برای همه امکانپذیر نیست. کافههای مدرن که میتوانستند جایگزینی برای این فضاها باشند، اغلب به اماکنی لوکس و تجاری بدل شدهاند که طبقات اقتصادی پایینتر امکان استفاده از آنها را ندارند. این محدودیتها باعث شده است که شهروندان، بهرغم حضور در جوامع پُرجمعیت، احساس تنهایی و انزوا کنند. از دیدگاه چارلز تیلور، فیلسوف کانادایی، گستره همگانی یکی از عناصر ضروری در شکلگیری جوامع مدرن است.
به باور او، جوامع دموکراتیک به فضایی نیاز دارند که در آن افکار عمومی بهطور آزادانه بیان و بازتاب داده شوند. هابرماس نیز ریشههای گستره همگانی را در محافل فکری، سالنهای گفتوگو، کافهها و رسانههای قرن هجدهم جستوجو میکند، فضاهایی که در آنها تبادل آزاد اندیشه و مشارکت اجتماعی امکانپذیر بود. امروزه شبکههای اجتماعی بهعنوان بستری جایگزین برای گستره همگانی سنتی هستند؛ بااینحال این پلتفرمها، بهرغم فراهمکردن امکان تبادل نظر و ارتباطات گسترده، نتوانستهاند جایگزینی کامل برای تعاملات چهرهبهچهره باشند.
یکی از دلایل این امر، ماهیت سطحی و زودگذر ارتباطات مجازی است که برخلاف ارتباط چهرهبهچهره، فاقد عمق احساسی و اجتماعی لازم برای تقویت پیوندهای انسانی است. پیامد این تحول، افزایش احساس بیگانگی اجتماعی و کاهش همبستگی جمعی است. انسان بهعنوان موجودی اجتماعی، نیازمند تعامل مستقیم و حضور فیزیکی در کنار دیگران است. فقدان این نوع ارتباطات، بهویژه برای اقشاری که امکان مشارکت در فضاهای اجتماعی سنتی را ندارند، منجر به بروز حس انزوا و کاهش رضایت از زندگی میشود.
علاوه بر این، نهادهای اجتماعی و فرهنگی که در گذشته نقش مهمی در تقویت روابط اجتماعی ایفا میکردند، اکنون از کارکرد اصلی خود فاصله گرفتهاند. برای مثال، مساجد و مراکز دینی که زمانی محل گردهم آمدن مردم بود، بهدلایل سیاسیشدن و تغییر کارکردهای سنتی، نتوانستهاند جایگاه خود را در ایجاد ارتباطات اجتماعی حفظ کنند. این امر بهویژه در میان نسل جوان ـ که رویکردی متفاوت نسبت به نهادهای سنتی دارد ـ باعث افزایش احساس بیگانگی و تنهایی شده است. برای مقابله با این معضل، ضروری است که سیاستهای اجتماعی در جهت رفع موانع حضور جوانان در مساجد و نیز احیای فضاهای عمومی و توسعه محیطهای اجتماعی جدید حرکت کنند.
این فضاها میتوانند شامل کافههای عمومی با هزینههای پایین، مراکز فرهنگی و هنری، پارکهای اجتماعی، و فضاهای مشارکتی باشند که در آنها افراد از طبقات و گروههای مختلف بتوانند آزادانه با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. نکته مهم در طراحی این فضاها، استقلال آنها از مداخلات سیاسی و دولتی است، چراکه هرگونه وابستگی به قدرت سیاسی میتواند از پویایی و پذیرش عمومی این محیطها بکاهد. ایجاد چنین فضاهایی مستلزم همکاری میان نهادهای مدنی، بخش خصوصی و شهروندانی است که دغدغه تقویت سرمایه اجتماعی و انسجام ملی را دارند. آیندهای که در آن، بهجای ارتباطات دیجیتال، پیوندهای انسانی دوباره ارزش پیدا کند، آیندهای پایدارتر و انسانیتر خواهد بود.