منوچهر دین پرست - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات: «رها» که در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر اکران شد، به تازگی در سینماهای سراسر کشور نیز به نمایش درآمد. رها فیلمی در ژانر ملودرام اجتماعی به کارگردانی «حسام فرهمند» و تهیهکنندگی «سعید خانی» است. این فیلم داستان زندگی توحید، مردی ۵۵ ساله، همسر و دختر و پسر جوانش را روایت میکند که با وقوع اتفاقی ساده، زندگیشان دچار تحولات اساسی و مرگ دختر جوان میشود. «شهاب حسینی» در نقش اصلی این فیلم حضور دارد و با این اثر، پس از ۹ سال به جشنواره فیلم فجر بازگشت.
این فیلم با داستانی تأثیرگذار و بازیهای برجسته، توانسته است توجه مخاطبان و منتقدان را جلب کند و به یکی از آثار مهم جشنواره فیلم فجر چهل و سوم تبدیل شود. اما بر اساس بازخوردهایی که از جشنواره فیلم فجر منتشر شد،«رها» فیلمی تلخ و سیاه با فضای احساسی و عاطفی سنگین است. این فیلم به سراغ بحرانهای خانوادگی و تأثیر یک اتفاق ساده بر زندگی شخصیتها میرود، اما این روایت را با لحنی واقعگرایانه و تلخ ارائه میدهد که ممکن است برای برخی از تماشاگران، بیش از حد ناراحتکننده باشد. به طوری که بیش از اندازه روی درام سنگین و فضای ناامیدکننده تمرکز دارد و حتی می تواند مخاطب را فرسوده کند. در واقع، این سبک فیلمها بسته به سلیقه تماشاگر میتوانند هم تحسینبرانگیز باشند و هم دلگیر.
مرگ دخترجوان توانسته فیلم را چنان دچار تلخی کند که مخاطب دچار یک وضعیت استثنایی احساسی شود. اگرچه بعضی از فیلمها برای تأثیرگذاری بیشتر به سمت پایانهای تلخ و مرگبار میروند، اما همیشه این انتخاب، بهترین راه برای ایجاد احساسات در مخاطب نیست. گاهی میتوان همان تأثیر را با یک پایان باز، یک گرهگشایی متفاوت یا حتی یک تحول شخصیتی عمیقتر ایجاد کرد.
اگر رها به جای مرگ، از یک چالش دیگر برای نمایش بحران استفاده میکردـ مثلاً یک تصمیم سخت، یک ازهمگسیختگی خانوادگی یا حتی یک تغییر ناگهانی در مسیر زندگی شخصیتهاـ شاید مخاطب کمتر دچار احساس سردرگمی و خستگی عاطفی میشد. این نوع روایت میتوانست به جای این که حس ناامیدی مطلق ایجاد کند، فضایی برای تفکر و تحلیل بیشتر باقی بگذارد. پایان باز، بهویژه از نوعی که در فیلمهای اصغر فرهادی دیدهایم، میتواند بسیار تأثیرگذار باشد، بدون این که مخاطب را در یک فضای تلخ و ناامیدکننده رها کند. چنین پایانی باعث میشود که بیننده بعد از خروج از سالن سینما همچنان به فیلم فکر کند، برداشتهای مختلفی داشته باشد و خودش تصمیم بگیرد که سرنوشت شخصیتها چه میشود.
در مورد رها، اگر فیلم به جای یک پایان قطعی و تلخ، با یک نقطه تعلیق یا یک تصمیم سخت برای شخصیتها تمام میشد، ممکن بود اثرگذاری بیشتری داشته باشد. مثلاً اگر شخصیت اصلی، بین دو انتخاب سرنوشتساز قرار میگرفت و فیلم بدون نشان دادن نتیجه به پایان میرسید، این حس درگیری ذهنی برای مخاطب ایجاد میشد که خودش نتیجه را در ذهنش بسازد.
نکته دیگر این است که فیلم روی این مسأله تمرکز دارد که فقر باعث حماقت و تصمیم های نادرست می شود. در بسیاری از فیلمها، مخصوصاً آنهایی که رویکردی واقعگرایانه دارند، شخصیتهای فقیر گاهی بهعنوان افرادی که تصمیمات اشتباه میگیرند یا در دام موقعیتهای بد گرفتار میشوند، به تصویر کشیده میشوند. البته این به معنای حماقت آنها نیست، بلکه بیشتر ناشی از شرایط سخت، فشارهای اجتماعی و کمبود فرصتهاست.
خیلی وقتها، فقر باعث میشود افراد تصمیماتی بگیرند که از بیرون احمقانه به نظر میرسد، اما وقتی در همان شرایط قرار بگیریم، میبینیم که شاید گزینههای زیادی برای انتخاب نداشتند. فیلمهایی مثل «دار و دسته نیویورکیها» یا حتی «جدایی نادر از سیمین» تا حدی این موضوع را نشان میدهند که آدمها تحت فشارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، گاهی به تصمیماتی میرسند که ممکن است از بیرون غیرمنطقی باشد. اما اینکه شخصیتهای فقیر همیشه در فیلمها بهعنوان افرادی که تصمیمات اشتباه میگیرند یا درگیر حماقتهای خودخواسته میشوند، به یک کلیشه تکراری تبدیل شده است.
درحالیکه فقر فقط یک عامل محیطی است و نمیتوان آن را مستقیماً به ضعف عقلانی ربط داد. مثلاً در سینمای اصغر فرهادی، فقر فقط یک عامل محیطی است، اما شخصیتها همچنان پیچیده و چندبعدی هستند. اما در بعضی فیلمها، مثل رها که به نظر میرسد یک فضای تلخ و سیاه دارد، این کلیشه ممکن است بدون تعمق کافی به کار رفته باشد. یکی از نکات مهم فیلم رها که می توان آن را به شکل زیرپوستی مورد توجه قرار داد، موی رها است. فیلم با غر زدن پر نسبت به این که موهای رها در همه جا ریخته است و در پایان فیلم، پدر می خواهد موهای رها را که به دوستش فروخته پس بگیرد.
اتفاقات سال ۱۴۰۱ در ایران، بهویژه مسأله حجاب و واکنشها به آن، به شدت ابعاد سیاسی و اجتماعی پیدا کرد. وقتی صحبت از مسأله موی دختران یا دختران بدون حجاب میشود، این مسأله میتواند نه تنها یک موضوع اجتماعی و فرهنگی، بلکه به سرعت به یک موضوع سیاسی تبدیل شود. در سینما هم وقتی چنین مسألهای مطرح میشود، ممکن است بهطور ناخودآگاه یا حتی به عمد با معنای سیاسی همراه شود. بهویژه اگر در فیلمی مانند رها یا دیگر آثار مشابه، بهطور خاص به موضوع موهای دختران اشاره شود، این تصویر میتواند نمادی از آزادیهای فردی، مقاومت در برابر فشارهای اجتماعی یا نقد به سیاستهای دولتی باشد. چنین اشارههایی میتوانند معانی و پیامهای عمیقتری را در بر داشته باشند که به راحتی از زاویهای سیاسی قابل تفسیر است.
در مورد رها، اگر صحنهای مثل گرفتن موهای دختر توسط پدر، نشاندهنده نوعی کنش احساسی باشد، میتواند بهطور غیرمستقیم به مسألههای اجتماعی و فرهنگی جامعه اشاره کند. برای مثال، این صحنه ممکن است در ذهن مخاطب، بازتابی از درگیریهای سیاسی و فرهنگی موجود در جامعه باشد که آزادیهای فردی و نظارتهای اجتماعی در آن نقش عمدهای دارند.
منوچهر دین پرست - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات: «رها» که در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر اکران شد، به تازگی در سینماهای سراسر کشور نیز به نمایش درآمد. رها فیلمی در ژانر ملودرام اجتماعی به کارگردانی «حسام فرهمند» و تهیهکنندگی «سعید خانی» است. این فیلم داستان زندگی توحید، مردی ۵۵ ساله، همسر و دختر و پسر جوانش را روایت میکند که با وقوع اتفاقی ساده، زندگیشان دچار تحولات اساسی و مرگ دختر جوان میشود. «شهاب حسینی» در نقش اصلی این فیلم حضور دارد و با این اثر، پس از ۹ سال به جشنواره فیلم فجر بازگشت.
این فیلم با داستانی تأثیرگذار و بازیهای برجسته، توانسته است توجه مخاطبان و منتقدان را جلب کند و به یکی از آثار مهم جشنواره فیلم فجر چهل و سوم تبدیل شود. اما بر اساس بازخوردهایی که از جشنواره فیلم فجر منتشر شد،«رها» فیلمی تلخ و سیاه با فضای احساسی و عاطفی سنگین است. این فیلم به سراغ بحرانهای خانوادگی و تأثیر یک اتفاق ساده بر زندگی شخصیتها میرود، اما این روایت را با لحنی واقعگرایانه و تلخ ارائه میدهد که ممکن است برای برخی از تماشاگران، بیش از حد ناراحتکننده باشد. به طوری که بیش از اندازه روی درام سنگین و فضای ناامیدکننده تمرکز دارد و حتی می تواند مخاطب را فرسوده کند. در واقع، این سبک فیلمها بسته به سلیقه تماشاگر میتوانند هم تحسینبرانگیز باشند و هم دلگیر.
مرگ دخترجوان توانسته فیلم را چنان دچار تلخی کند که مخاطب دچار یک وضعیت استثنایی احساسی شود. اگرچه بعضی از فیلمها برای تأثیرگذاری بیشتر به سمت پایانهای تلخ و مرگبار میروند، اما همیشه این انتخاب، بهترین راه برای ایجاد احساسات در مخاطب نیست. گاهی میتوان همان تأثیر را با یک پایان باز، یک گرهگشایی متفاوت یا حتی یک تحول شخصیتی عمیقتر ایجاد کرد.
اگر رها به جای مرگ، از یک چالش دیگر برای نمایش بحران استفاده میکردـ مثلاً یک تصمیم سخت، یک ازهمگسیختگی خانوادگی یا حتی یک تغییر ناگهانی در مسیر زندگی شخصیتهاـ شاید مخاطب کمتر دچار احساس سردرگمی و خستگی عاطفی میشد. این نوع روایت میتوانست به جای این که حس ناامیدی مطلق ایجاد کند، فضایی برای تفکر و تحلیل بیشتر باقی بگذارد. پایان باز، بهویژه از نوعی که در فیلمهای اصغر فرهادی دیدهایم، میتواند بسیار تأثیرگذار باشد، بدون این که مخاطب را در یک فضای تلخ و ناامیدکننده رها کند. چنین پایانی باعث میشود که بیننده بعد از خروج از سالن سینما همچنان به فیلم فکر کند، برداشتهای مختلفی داشته باشد و خودش تصمیم بگیرد که سرنوشت شخصیتها چه میشود.
در مورد رها، اگر فیلم به جای یک پایان قطعی و تلخ، با یک نقطه تعلیق یا یک تصمیم سخت برای شخصیتها تمام میشد، ممکن بود اثرگذاری بیشتری داشته باشد. مثلاً اگر شخصیت اصلی، بین دو انتخاب سرنوشتساز قرار میگرفت و فیلم بدون نشان دادن نتیجه به پایان میرسید، این حس درگیری ذهنی برای مخاطب ایجاد میشد که خودش نتیجه را در ذهنش بسازد.
نکته دیگر این است که فیلم روی این مسأله تمرکز دارد که فقر باعث حماقت و تصمیم های نادرست می شود. در بسیاری از فیلمها، مخصوصاً آنهایی که رویکردی واقعگرایانه دارند، شخصیتهای فقیر گاهی بهعنوان افرادی که تصمیمات اشتباه میگیرند یا در دام موقعیتهای بد گرفتار میشوند، به تصویر کشیده میشوند. البته این به معنای حماقت آنها نیست، بلکه بیشتر ناشی از شرایط سخت، فشارهای اجتماعی و کمبود فرصتهاست.
خیلی وقتها، فقر باعث میشود افراد تصمیماتی بگیرند که از بیرون احمقانه به نظر میرسد، اما وقتی در همان شرایط قرار بگیریم، میبینیم که شاید گزینههای زیادی برای انتخاب نداشتند. فیلمهایی مثل «دار و دسته نیویورکیها» یا حتی «جدایی نادر از سیمین» تا حدی این موضوع را نشان میدهند که آدمها تحت فشارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، گاهی به تصمیماتی میرسند که ممکن است از بیرون غیرمنطقی باشد. اما اینکه شخصیتهای فقیر همیشه در فیلمها بهعنوان افرادی که تصمیمات اشتباه میگیرند یا درگیر حماقتهای خودخواسته میشوند، به یک کلیشه تکراری تبدیل شده است.
درحالیکه فقر فقط یک عامل محیطی است و نمیتوان آن را مستقیماً به ضعف عقلانی ربط داد. مثلاً در سینمای اصغر فرهادی، فقر فقط یک عامل محیطی است، اما شخصیتها همچنان پیچیده و چندبعدی هستند. اما در بعضی فیلمها، مثل رها که به نظر میرسد یک فضای تلخ و سیاه دارد، این کلیشه ممکن است بدون تعمق کافی به کار رفته باشد. یکی از نکات مهم فیلم رها که می توان آن را به شکل زیرپوستی مورد توجه قرار داد، موی رها است. فیلم با غر زدن پر نسبت به این که موهای رها در همه جا ریخته است و در پایان فیلم، پدر می خواهد موهای رها را که به دوستش فروخته پس بگیرد.
اتفاقات سال ۱۴۰۱ در ایران، بهویژه مسأله حجاب و واکنشها به آن، به شدت ابعاد سیاسی و اجتماعی پیدا کرد. وقتی صحبت از مسأله موی دختران یا دختران بدون حجاب میشود، این مسأله میتواند نه تنها یک موضوع اجتماعی و فرهنگی، بلکه به سرعت به یک موضوع سیاسی تبدیل شود. در سینما هم وقتی چنین مسألهای مطرح میشود، ممکن است بهطور ناخودآگاه یا حتی به عمد با معنای سیاسی همراه شود. بهویژه اگر در فیلمی مانند رها یا دیگر آثار مشابه، بهطور خاص به موضوع موهای دختران اشاره شود، این تصویر میتواند نمادی از آزادیهای فردی، مقاومت در برابر فشارهای اجتماعی یا نقد به سیاستهای دولتی باشد. چنین اشارههایی میتوانند معانی و پیامهای عمیقتری را در بر داشته باشند که به راحتی از زاویهای سیاسی قابل تفسیر است.
در مورد رها، اگر صحنهای مثل گرفتن موهای دختر توسط پدر، نشاندهنده نوعی کنش احساسی باشد، میتواند بهطور غیرمستقیم به مسألههای اجتماعی و فرهنگی جامعه اشاره کند. برای مثال، این صحنه ممکن است در ذهن مخاطب، بازتابی از درگیریهای سیاسی و فرهنگی موجود در جامعه باشد که آزادیهای فردی و نظارتهای اجتماعی در آن نقش عمدهای دارند.