شناسهٔ خبر: 71527561 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

گزارشی از یک نمایش؛

گیوتین؛ شانسی برای عادی نمردن

تهران- ایرنا- «ما این شانس را داریم که عادی نمیریم»؛ فرصت داشتن یک مرگ باشکوه تنها در شهر یرنی میسر است، جایی که نوای ضربات گیوتین در آن طنین‌انداز شده و هر کسی مشغول خرید فیش سفید برای مرگ خود است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار تئاتر ایرنا، «گیوتین» به نویسندگی و کارگردانی فرشید ‌ذوالفقاری‌فرد جمعه شب سوم اسفندماه به کار خود در پردیس شهرزاد پایان داد؛ ماجرا از این قرار است؛ فیشی برای متفاوت مردن برای تجربه یک مرگ باشکوه. در شهری به نام «یرنی» که همه چیز در آنجا متفاوت است و قانونی وجود ندارد و رقابت بر سر خرید فیش سفید است.

گیوتین؛ شانسی برای عادی نمردن

مرد نویسنده‌ای که در یکی از مجلات نه آنچنان شهره کار می‌کند از طرف زنی از اهالی این شهر دعوت می‌شود به آنجا تا داستان زندگی آن زن را بنویسد. زنی که فیش سفید را خیلی وقت است خریداری کرده و آرزویش مردن با تیغ‌های گیوتین است.

حتی نوع مردن‌ها با گیوتین هم قیمت‌های مختلفی دارد. یعنی ژست قربانیان.

گیوتین؛ شانسی برای عادی نمردن

زنی به نام نورا هاوارد که دوست دارد داستان زندگی‌اش نوشته شود قبل از این که سرش را به تیغ‌های گیوتین بسپرد. هرماند نویسنده‌ای که به این شهر آمده و با مسائل عجیب و غریبی روبه رو می ‌شود تا این که خودش نیز ترجیح می‌دهد در آن شهر باقی بماند، فیش سفید بخرد و او نیز سرش را به زیر تیغ‌ گیوتین بسپارد.

یک زن که تنها زندگی می‌کند. می‌گوید: «ما این شانس را داریم که عادی نمی‌ریم.»

گیوتین؛ شانسی برای عادی نمردن

دسیسه‌ای در کار است؛ معامله بر سر جان انسان‌ها. شهری که هر کسی وارد آن می‌شود به هر دلیلی در نهایت از اهالی آنجا می‌شود و دعوت به مرگی باشکوه. مرگ با گیوتین. حتی قبل از مرگ هم برای اعضای بدنش قیمت می‌گذارند.

«از ترسو بودن خسته شدم. ... می خوام ازش رد شم.» دیگری می‌گوید: «می‌خواهم اما دست خودم نیست.»

و جوابی که می‌گیرند: برای این که زیبایی‌های زندگی را ببینی باید در فاصله درست از مرگ بایستی.

گیوتین؛ شانسی برای عادی نمردن

تردید دارند در بودن یا رفتن. اهالی این شهر سیگار کشیدن را مضر برای سلامتی می‌دانند اما همگی کارشان این است حتی قبل از مرگ با گیوتین هم به شادکامی‌شان آخرین نخ سیگاری با هم دود می‌کنند.

نویسنده داستانی نوشته و دستمزدی گرفته از زنی که خود نیز به تماشای کشته شدنش رفته است. دیگر نوبت اوست. همه درآمدش را می‌دهد حتی ساعتش را تا او هم فیش سفیدی برای تجربه مرگ با شکوه با گیوتین خریداری کند.

«این داستان که نوشتی، احمقانه است.» پول دادن برای نوشتن درباره فردی، یک خودشیفتگی احمقانه است. مرد نویسنده که در ابتدا توان نوشتن را نداشت این گونه می‌گوید: ترس از مرگ بود که نمی‌توانستم بنویسم. اکنون او دیگر جراتش را پیدا کرده است. نه از کشته شدن کسی با گیوتین می‌ترسد و نه این که خودش را به تیغ‌هایش بسپارد.

گیوتین؛ شانسی برای عادی نمردن

در این شهر برای کاسبی از جان دیگران حتی قوانین را هم تغییر می‌دهند. قانونی برای غیربومیان که آنها هم می‌توانند گیوتین را به آغوش بکشند برای مرگی باشکوه. و مرد نویسنده داستان همان می‌شود که می‌خواهد.

و در پایان این‌که «داستان زندگی ما بهترین تبلیغه.» زنی که بر این اعتقاد است، دخترش که نوازنده‌ای است چون دوست نداشته در شهر بماند به پایتخت منتقلش می‌کند اما برای کاسبی با جان مردمان شهرش به هر قانونی و نیرنگی متوسل می‌شود.

این حکایت برای تک تک ساکنان شهر یرنی است. رقابتی برای خریدن فیش سفید. فیشی برای مردن با تیغ گیوتین.