جوان آنلاین: روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر چهل و هفتمین سالروز قیام ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ در شهر تبریز است. هم از این روی و در مقال پیآمده، خاطرات فعالان وقت جنبش دانشجویی در این شهر، مورد بازخوانی تحلیلی قرار گرفته است. امید آن که تاریخ پژهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را، مفید و مقبول آید.
آغاز ماجرا
روزنامه اطلاعات در ۱۷ دی ۱۳۵۶، مقالهای در اهانت به امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی منتشر کرد. انتشار این مقاله تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه»، بازتابهایی در قم و تبریز به دنبال داشت. دانشجویان دانشگاه تبریز پس از وقوع حادثه ۱۹ دی در قم، مراجعات متعددی به شهید آیتالله سید محمد علی قاضی طباطبایی داشتند و خواستار انجام حرکتی بودند، که در نهایت با این جمله معروف آیتالله قاضی روبهرو شدند: «مردم تبریز مثل دیگ سنگی هستند، دیر جوش میآیند، ولی اگر جوش بیایند دیگر نمیایستند...». چهار روز پس از حوادث قم، دانشجویان دانشگاه تبریز در محوطه داخل دانشگاه، در اعتراض به حوادث ۱۹ دی قم به تظاهرات پرداختند. این تظاهرات با دخالت نیروهای پلیس، به صحنه درگیری دانشجویان، پلیس و مجروح شدن افرادی از دو طرف منجر شد. حسن نوربخش از دانشجویان وقت، در خاطرات خود چنین نقل میکند: «پس از واقعه نوزدهم دی قم و با هماهنگی آیتالله قاضی طباطبایی، در بازار تظاهراتی برپا کردند. دانشجویان به خاطر هماهنگی با وی، توقع حمایت گسترده بازار از این حرکت را داشتند. بازار از این حرکت دانشجویان حمایت کرد، اما نه به میزانی که دانشجویان انتظار داشتند. بچهها گلهمند بودند. یک شب دو نفر از بچهها، برای جلسهای پیش آیتالله قاضی رفته بودند. وقتی برگشتند، بچهها از نتیجه جلسه پرسیدند و اینکه در این مورد، به چه جمع بندیای رسیدید؟ آنها گفتند: «آیتالله قاضی طباطبایی گفت نگران نباشید، همینقدر که شما گزارش میدهید در بازار چنین اتفاق افتاده است، همانطور که به من هم گزارش دادهاند، اتفاق خوبی افتاده است. همینقدر که مردم استقبال کردند، همین خیلی پایه محکمی است و مایه امید به آینده است....» (۱) پس از این حرکت تا قبل از قیام ۲۹ بهمن در تبریز، چند تظاهرات و برخی حرکتهای اعتراضی دیگر هم صورت گرفت.
جلسات هماهنگی دانشجویان
دانشجویان تبریز برای برپایی مراسم چهلم شهدای قم که میخواستند آن را در سطح شهر برگزار کنند، همچنان جلساتی با آیتالله قاضی طباطبایی برگزار میکردند. محمد گرجی از دانشجویان وقت، درباره این رویداد میگوید: «روزهای قبل از قیام، دوستان با شهید قاضی ارتباط داشتند و با وی صحبت کرده بودند. شهید قاضی در همان مسجد مقبره که ظهرها نماز میخواند، به مردم گفته بود این دانشجوها کمونیست نیستند، اینها بچههای مسلمان هستند. اینها کسانی هستند که شراب فروشیها را آتش میزنند و به کاخ جوانان و مراکز فساد حمله میکنند.» (۲) اعلامیههای مراجع تقلید قم به ویژه آیتالله شریعتمداری که این روز را اعلام عزای عمومی کرده بود، در شهر توزیع شد و قسمت عمده توزیع آن، از سوی دانشجویان بود. اعظم عبداللهی از دانشجویان وقت، در خاطرات خود آورده است: «من سال دوم تحصیل در دانشگاه بودم که اعلامیه آقای شریعتمداری به صورت دستنویس در همه جا پخش شد که مراسم چهلم شهدای قم را به صورت معقول برگزار کنید....» (۳)
جعفر پناهی از دانشجویان وقت، نحوه تکثیر این اعلامیهها را اینگونه تشریح میکند: «درقضیه بیستونهم بهمن تبریز، اعلامیهها را از منزل آیتالله قاضی طباطبایی میآوردیم و، چون اعلامیهها محدود بود، به تعداد خیلی کمی میآوردیم. از روی احساس وظیفه این اعلامیهها را تکثیر میکردیم، چون امکان تکثیر نداشتیم. من همکاری داشتم که منزل او در چهارراه منصور بود. به خانه او میرفتیم و در حد ابتدایی، در آنجا یک دستگاه تکثیر ساختم. من خودم تایپ کردن بلد بودم و یک ماشین تایپ داشتم و از آن، برای تکثیر استفاده میکردیم. کاغذ مومی مخصوص لازم بود که روی آنها تایپ میشد. یک چهارچوبی ساخته بودیم و روی آن پارچه میگذاشتیم و در سطح ابتدایی یک اعلامیه را تکثیر میکردیم، رنگ و جوهر هم داشتیم....» (۴)
قیام بیست و نهم بهمن تبریز
اندک اندک، چهلمین روز شهدای واقعه نوزدهم دی در قم، فرا میرسید. گروههای مختلف از دانشجویان مسلمان و بازاریان، در تکاپو بودند. آن روز شنبه و روز اول هفته بود. برخی از دانشجویان، امتحانات دوره اول تحصیلیشان فرا رسیده بود. با وجود این، بیشتر دانشجویان به شهر رفتند. شهر حالت نیمه تعطیل پیدا کرده بود. مغازهها بسته بودند. پیش از آن اگر تظاهراتی پیش میآمد، حضور مردم کم بود. مردم تبریز متشکل از همه طبقات، خود را برای شرکت در مراسم بزرگداشت آماده میکردند. از این رو قبل از آغاز مجلس، در مقابل، در بسته مسجد حاضر شدند و هر چه زمان میگذشت، بر تعداد جمعیت افزوده میشد. علی مصلحیان از دانشجویان وقت، چنین روایت میکند: «من صبح اول وقت که به دانشگاه آمدم، با بچهها صحبت کردم، گفتند: اصلاً قرار است برنامه در شهر باشد و چهلم شهدای قم را، در مسجدی که در انتهای خیابان فردوسی است، یعنی در مسجد قزللی بگیرند. بچهها ارتباطاتی با شهید آیت الله قاضی برقرار کرده و دانشگاه را تعطیل کرده بودند. به نحوی که وقتی به سمت شهر حرکت کردیم، دیدیم شهر حالت نیمهتعطیل دارد و مغازهها بستهاند! ما، چون در بعضی از تظاهراتها شرکت میکردیم و در این تظاهراتها مردم کمتر به ما میپیوستند، این دلهره را داشتیم که تنها خودمان باشیم و دانشجویان بخواهند به تنهایی این برنامه را برگزار کنند. اما وقتی به سمت مسجد حرکت کردیم، دیدیم اغلب مغازهها بستهاند. یکی از رفقا که کنار من بود، با صمیم قلب سوره نصر را خواند. مردم آمده بودند و این سوره را عملاً اجرا کردند. خواستیم داخل مسجد شویم که دیدیم عدهای نیروی پلیس در آنجا مستقر هستند. آنها گفتند: نمیشود داخل شد!...». این دانشجو ادامه میدهد: «در مراسم ختم حاج آقا مصطفی خمینی - که در مسجد آیتالله بادکوبهای برایش برگزار شده بود- کسی از ورود مردم به داخل مسجد جلوگیری نمیکرد، ولی در این مراسم و به دستور استاندار وقت، در مسجد قفل شده بود. در آن روز، هیچکس را به مسجد راه نمیدادند. تا آخر هم در مسجد را باز نکردند. درگیری کوتاهی هم شد و ظاهراً یکی از بچهها، در این درگیری شهید شد. من جلو نبودم و فقط صدای درگیری را میشنیدم. مردم ناگهان مسجد را رها کردند و به سوی خیابانها و میادین اصلی شهر رفتند. مثل دریای خروشان شده بودند، مثل زلزلهای که واقعاً غیر قابل کنترل بود. مردم توفنده به راه افتادند و صداى تکبیر و لااله الاالله بلند شده بود، آنها واقعاً غیر قابل کنترل بودند....» (۵)
نقطه آغاز قیام با یک شهادت
مبدأ قیام، با شهادت محمد تجلا بود. جمعیتی که از هر سوی شهر، به سرعت به سمت مسجد روان بودند و به مردمی که تکبیر گویان در حرکت بودند، پیوستند و حرکتی تاریخساز آفریده شد. حسین علایی ازدانشجویان وقت، از حضور گسترده مردم و هماهنگی و همدلی آنها یاد میکند و اظهار میدارد: «تا آن روز، چنین جمعیت عظیمی را یکجا و هماهنگ ندیده بودم. در این لحظه به یکباره، همه شهر یکپارچه اعتراض، اعتصاب و فریاد شد! در اولین لحظات شروع اعتراضات، یک موتور سیکلت و یک اتاقک پلیس و یک جیپ شهربانی در جلوی بازار، از سوی مردم خشمگین به آتش کشیده شد و سیل جمعیت از هرسو، در خیابانها سرازیر شد. به همراه جمعیت در حرکت بودم که ناگهان متوجه شدم ساعتهای زیادی است در حال تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی هستم و کیلومترها در خیابانهای مختلف، راه پیموده و حرکت کردهام. آقای اکبر شاهبیگ که در سمت دانشگاه، اعتراضات مردم را همراهی میکرد، میگفت: برخی از مردم به بالای کوه عون ابن علی رفته و دکل تلویزیون را انداختند، تا صداوسیمای شاهنشاهی قطع شود! در فضای دانشجویی هیچگاه کسی فکر نمیکرد که مردم اینگونه وسیع، پر جوش و خروش و به یکباره، فضای شهر را از دست رژیم شاهنشاهی خارج کنند....» (۶)
جمعیت به سمت شهر سرازیر شدند و هر آنچه را که مظهری از حکومت و فرهنگ شاهنشاهی بود، نابود کردند! مردم، شیشههای سینمای آسیا را شکستند. همچنان میشکستند و پیش میرفتند. فقط دانشجویان نبودند، همه اقشار در این حرکت شرکت داشتند. جمعیت به سمت سینما دایانا رفتند. بنا بر نقل روایان، این حرکتها از قبل پیشبینی نشده بود و فقط اجتماع در مسجد قزللی، از پیش مشخص بود. هدف مردم در روز ۲۹ بهمن، خسارت به مشروب فروشیها، سینماها و بانکها بود. گرچه قیام همراه با تخریب، آتشسوزی و قهر انقلابی بود، ولی مسئولان رژیم نتوانستند به مردم تبریز نسبت غارتگری بدهند و مدعی شوند، مردم به خاطر غارت و چپاول دست به شورش زدهاند، یا به خاطر نفع شخصی مکانی را تاراج کردهاند. دانشجویان مبارز و مسلمان با نظم بخشیدن به این حرکت گسترده، نقش مهمی ایفا کردند. آنها سعی داشتند به عنوان سردمدار و هدایت کننده مردم، از خرابکاری بیهدف در جریان تظاهرات جلوگیری نمایند و مردم را از هرگونه غارت باز دارند. مردم به بانکها حمله میکردند، اما یک قطعه اسکناس هم برنمی داشتند! هر جا بانکی در طبقه زیرین خانهای مسکونی قرار داشت، فقط به شکستن شیشههای آن اکتفا میکردند. وسایل اماکن عمومی مورد تعرض واقع نشد و اتومبیلهای مردم در کنار خیابانها سالم بود، ولی وسایل نقلیه دولتی و حزبی مورد حمله قرار میگرفت. بین مردم عناصری از ساواک وجود داشتند که سعی میکردند حرکت اصیل مردمی را منحرف کرده و آنها را به خرد کردن مغازههای عادی شهر بکشانند، اما هدایت دانشجویان تلاش آنها را خنثی نمود. به عنوان نمونه، هنگامی که شخصی مردم را به خراب کردن شیشههای پرورشگاه کودکان تشویق میکرد، چند دانشجو با رفتن به جلوی نردههای پرورشگاه، خود را سپر قرار دادند و با فریادهای بلند مردم را آگاه کردند که افرادی که شما را به چنین حملهای تشویق میکنند از مأمورین ساواک هستند. ساواک نیز درباره این موضوع چنین اظهار نظر کرد که در واقعه مورخه ۲۹/۱۱/۵۶، موضوع دیگری که جلب توجه نمود، عدم ایراد کوچکترین خسارت به بازار تبریز بود و این موضوع مؤید آن است که بین گردانندگان تظاهرات و بازاریان احتمالاً همفکری وجود داشته است!
شهر به دست مردم افتاد!
از همان ساعت شروع حرکت مردم، نیروهای شهربانی از برابر مردم گریختند و به داخل کلانتریها پناه بردند! غیر از وحشت حاکم بر این نیروها، امکان محاصره شدن تعدادی از کلانتریها از سوی مردم، بازگشت نیروهای شهربانی به مقرهای خود را تشدید کرد. واقعیت این است که اکثر نیروهای شهربانی، فرار را بر قرار ترجیح دادند! حتی ورود یک دسته از نیروهای ژاندارمری و یک گروهان از مرکز آموزشی پشتیبانی، مؤثر واقع نشد و عملاً شهر از ساعت ۳۰/ ۹ تا ۳۰/ ۱۲ ظهر، در دست مردم بود. اوضاع وخیمتر از آن بود که تصور میشد. شاه دستوراتی مؤکد، در خصوص سرکوبی قیام صادر کرد. فرمان وی در ساعت ۱۱ و به وسیله تیمسار سپهبد جعفری، جانشین ریاست، به استاندار ابلاغ شد. درپی این اقدامات در ساعت ۱۶ همان روز، جلسهای با حضور مقامات مسئول آذربایجان شرقی، برای رسیدگی به شرایط و ارزیابی این قیام تشکیل شد. با مقاومتهایی که از سوی نظامیان پادگان تبریز برای سرکوبی مردم صورت گرفته بود، امکان استفاده از نیروهای این پادگان برای رژیم فراهم نشد. از این روی، از پادگانهای شهرهای عجب شیر، مراغه و مرند، درخواست کمک شد. آیتالله قاضی وقتی از عزیمت این نیروها اطلاع یافت، تلاشهایی برای کنترل هیجانات مردم به عمل آورد، تا مبادا با ورود این نیروهای تازه نفس، این قیام به یک قتل عام عمومی تبدیل شود.
تظاهرات مردم از ساعت ۱۰صبح تا ساعت ۳۰/۱۷ ادامه داشت و از ساعت ۶ بعد از ظهر به بعد، آرامش برقرار شد. نیروهای رژیم به وسیله جرثقیلهای ارتشی، خودروهای سوخته را از خیابانها جمعآوری کردند. دو روز بعد نیز تظاهرات پراکندهای روی داد.
دستگیریهای گسترده
بعد از ظهر شنبه بیست و نهم بهمن، تبریز سیمای شهری جنگ زده را یافته بود! نیروهای نظامی حکومت، عملاً برای سرکوب قیام مردم وارد صحنه شده بودند. با سرکوبی قیام و استقرار نیروهای ارتش در نقاط حساس شهر، حکومت نظامی اعلام نشدهای به اجرا گذاشته شد و درپی آن، جستوجو برای دستگیری افراد مظنون شروع شد. بعد از تسلط ارتش، مأموران شناسایی و دستگیری دانشجویان و جوانان را آغاز کردند. از جمله در منطقه راسته کوچه ته خیابان مارالان و تعدادی از خیابانهای نزدیک دانشگاه، ماشینهای ارتشی مستقر شدند و تمامی دانشجویان را سوار کرده و بردند! در جریان برپایی قیام، عده زیادی از مردم مجروح شدند. دانشجویان پزشکی در این روز، کمک شایانی به مجروحان کردند. محمدابراهیم پارسا از دانشجویان وقت، از این روز به ترتیب پی آمده یاد کرده است: «در بیست و نهم بهمن ۵۶، تبریز شلوغ شد. به نحو بسیار باشکوه و با عظمتی، تظاهرات صورت گرفت. تیراندازی شد و به بیمارستان امام فعلی، عده زیادی مجروح آوردند که آن موقع بیمارستان پهلوی نام داشت. من آن زمان دانشجوی سال ششم و با روپوش در بیمارستان بودم. به اتفاق آقای دکتر رضایی، به مجروحانی که تیپ دانشجو بودند و میتوانستند راه بروند، روپوش میپوشاندیم و آنها را از بیمارستان فراری میدادیم، چون بیمارستان از طرف ساواک کنترل میشد. داخل بیمارستان بودیم که آقایی آمد و اسمها را یادداشت کرد. آقای دکتر رضایی از او پرسید: شما چه کسی هستید؟ گفت: از استانداری آمدهایم. البته ساواکی بود و همه میدانستیم. لیست را کامل کرد. دکتر رضایی گفت: بده من هم نگاه کنم. لیست را از دست او گرفت و پاره کرد! آن فرد عصبانی شد و با مقر ساواک تماس گرفت و مأموران بیمارستان را محاصره کردند. کارکنان بیمارستان دکتر رضایی و من را، پشت کمدهای رختکن مخفی کردند، تا ما را دستگیر نکنند. بعد از دو، سه روز که آنجا بودیم، بیرون آمدیم. اتفاقی هم نیفتاد....» (۷)
یکی از کانونهای مهم قیام بیست و نهم بهمن تبریز، دانشگاه بود که از همین روز عملاً تعطیل شد. دستگیری گسترده دانشجویان و حکومت نظامی اعلام نشده در تبریز، دلایل عمده ادامه تعطیلی دانشگاه بود. چندی پس از قیام ۲۹ بهمن، دولت با اعزام هیئتی در صدد آن برآمد که علل و موجبات قیام را بررسی نماید. نمایندگان مجلس میخواستند که در نشستهایشان قضیه را لوث کنند و از کنار آن به سادگی رد شوند، لذا اعلام کردند پارهای مسائل صنفی، علت قیام بوده است! اینجا بود که رکود و تعطیلی در مراکز تبریز، پاسخی بر این ادعا بود. در هجدهم اردیبهشت ۱۳۵۷، در دانشگاه تبریز اعتراضی صورت گرفت که به شهادت تنی چند از دانشجویان منجر شد و پس از آن، دانشگاه تبریز تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی به حالت تعطیل درآمد. در مجموع در قیام مردم تبریز در روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۶، ۱۴ نفر به شهادت رسیده و دهها نفر نیز مجروح شدند. علاوه بر این، صدها نفرهم روانه بازداشتگاهها شدند.
منابع:
۱- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی. مصاحبه با حسن نوربخش، جلسه سوم
۲- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی. مصاحبه با محمد گرجی. جلسه چهارم
۳- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی. مصاحبه با اعظم عبداللهی. جلسه دوم
۴- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی. مصاحبه با جعفر پناهی. جلسه اول
۵- کتاب فضای باز سیاسی و جبش دانشجویی تبریز. صفحه ۷۴۱،
۶- مصاحبه حسین علایی با تابناک، مورخه
۲۷/ ۱۱/ ۱۳۸۷،
۷- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی. مصاحبه با محمدابراهیم پارسا