ظهور شبکههای اجتماعی و سلطهی رسانههای دیجیتال، دگرگونیهای عمیقی در ساختار ارتباطات انسانی ایجاد کرده است. یکی از پیامدهای این تحول، ظهور جامعهی نمایشی و گسترش اقتصاد توجه است؛ وضعیتی که در آن، ارزش اجتماعی افراد نه بر اساس تولید، دانش یا مهارت، بلکه بر اساس میزان دیدهشدن آنها تعیین میشود. رسانهها در این میان، نقش اساسی ایفا میکنند: آنها با برجستهسازی نمایشگری و ایجاد الگویی از مصرف نمایشی، جامعه را به سمتی سوق میدهند که حضور در این نمایش، به یک هنجار مسلط تبدیل شود.
جامعهی نمایشی و مصرف نمایشی، دو مفهوم کلیدی در تحلیل تحولات فرهنگی و اجتماعی عصر دیجیتال هستند. در چنین جامعهای، افراد به خرید و استفاده از کالاها، تجربیات و سبک زندگیهایی روی میآورند که قابلیت نمایش در شبکههای اجتماعی را داشته باشد. سفرهای لوکس، پوشیدن لباسهای برند، شرکت در رویدادهای خاص، یا حتی نمایش سبک زندگی سالم، بیش از آنکه تجربهای شخصی باشند، تبدیل به ابزاری برای جلب توجه و تأیید اجتماعی میشوند.
این وضعیت، به ظهور اقتصاد توجه منجر شده است؛ اقتصادی که در آن، ارزش و ثروت نهبر اساس تولید واقعی، بلکه بر اساس میزان جلب توجه دیگران تعیین میشود. در چنین سیستمی، اینفلوئنسرها، بلاگرها و چهرههای رسانهای نه به دلیل تخصص یا دانش، بلکه به دلیل تواناییشان در تولید محتوای جذاب و جلب تعامل، اثرگذار میشوند. برندها نیز، بهجای تبلیغات سنتی، از این فضا برای بازاریابی مبتنی بر نفوذ اجتماعی بهره میبرند.
منتقدان جامعهی نمایشی معتقدند که این روند باعث افزایش سطحیگرایی، گسترش فرهنگ فومو (Fear of Missing Out) یا ترس از جاماندن، و فشار اجتماعی برای تطابق با استانداردهای غیرواقعی شده است. در جوامعی که بهشدت در این وضعیت غرق شدهاند، افراد دائماً خود را با نسخههای ویرایششده و اغراقآمیز زندگی دیگران مقایسه میکنند.
الگوریتمهای شبکههای اجتماعی، محتوای جنجالی، احساسی و نمایشی را بیش از محتوای تحلیلی و عمیق برجسته میکنند. این سازوکار، بهتدریج جامعه را به سمت نمایشگری سوق داده است، تا جایی که افراد دیگر برای یادگیری یا تجربه کردن وارد فضاهای اجتماعی نمیشوند، بلکه هدف اصلی آنها، ثبت حضورشان در این نمایش جمعی است.
در جوامعی که فاقد رسانههای مستقل و نهادهای مدنی قوی هستند، تأثیر این وضعیت عمیقتراست؛ زیرا رسانههای رسمی، به دلیل عدم توانایی در تولید محتوای جذاب و باورپذیر، عرصه را به رسانههای غیررسمی و فضای مجازی میبازند. در نهایت، این فضا، به دلیل ماهیت توجهمحور خود، به دایرهای بسته از بازتولید محتواهای سطحی و نمایشهای جنجالی تبدیل میشود.
در آمریکا،صنعت سرگرمی و رسانههای دیجیتال؛ سیاست و فرهنگ عمومی را به سمت نمایشیسازی پیش بردهاند. در نتیجه، شاهد پدیدهی سیاستمداران-سلبریتی هستیم؛ افرادی که نه لزوماً به دلیل شایستگی، بلکه به دلیل توانایی جلب توجه، به جایگاههای قدرت میرسند.
در برزیل و هند نیز ، شبکههای اجتماعی بستری برای تقویت پوپولیسم و کاهش سطح گفتگوهای عمومی شدهاند. در این کشورها، محتوای جنجالی، بر تحلیلهای عمیق سیاسی و اجتماعی غلبه یافته و افکار عمومی را در سطحی از نمایشهای احساسی و واکنشهای لحظهای گرفتار کرده است.
در مواجهه با این وضعیت، دو راهبرد اصلی قابل طرح است:
1. کاهش اثرات منفی جامعهی نمایشی: این دیدگاه بر ضرورت تقویت رسانههای مستقل، افزایش سواد رسانهای و تغییر الگوریتمهای شبکههای اجتماعی تأکید دارد.
2. بهرهبرداری اقتصادی از این وضعیت: برخی کشورها، مانند چین، مدلهای اقتصادی خود را بر اساس این روند تنظیم کردهاند. آنها با ایجاد پلتفرمهای داخلی و کنترل جریان اقتصاد توجه، تلاش کردهاند که درآمدهای این فضا را به سمت خود هدایت کنند (مثل چین).
مسئلهی اصلی، نه انتخاب میان این دو مسیر، بلکه یافتن تعادلی میان مدیریت هوشمندانه این روند و ارتقای آگاهی اجتماعی است. از یک سو، نمیتوان منکر شد که جامعهی نمایشی و اقتصاد توجه، واقعیتهایی انکارناپذیر در دنیای مدرن هستند. از سوی دیگر، اگر این وضعیت بدون هیچ مداخلهای ادامه پیدا کند، میتواند به انسجام اجتماعی و کیفیت زندگی آسیب برساند.
بنابراین، سیاستگذاری در این حوزه باید ترکیبی از مدیریت هوشمندانهی این روند و آموزش اجتماعی باشد؛ بهگونهای که جامعه بتواند بدون غرقشدن در سطحینگری، از فرصتهای اقتصادی و رسانهای جدید بهرهبرداری کند.