فیلم Nickel Boys در ژانر درام تاریخی به کارگردانی رامل راس (RaMell Ross) و نویسندگی مشترک او با جاسلین بارنز (Joslyn Barnes)، محصول سال ۲۰۲۴ آمریکا میباشد. این فیلم بر اساس رمان برنده جایزه پولیتزر اثر کلسن وایتهد (Colson Whitehead) ساخته شده است. از بازیگران آن میتوان به اتان هریس (Ethan Herisse) در نقش الوود، براندون ویلسون (Brandon Wilson) در نقش ترنر، آنجانو الیس تیلور (Aunjanue Ellis-Taylor) در نقش هتی، همیش لینکلیتر (Hamish Linklater) در نقش اسپنسر و فرد هچینگر (Fred Hechinger) در نقش هارپر اشاره کرد.
داستان فیلم که بر اساس مدرسه واقعی ساخته و پرداخته شده، در دهه ۱۹۶۰ میلادی در فلوریدا جریان دارد و به زندگی الوود، نوجوان آفریقایی آمریکایی میپردازد که به ناحق به یک مدرسه اصلاح و تربیت به نام نیکل آکادمی فرستاده میشود. در این محیط خشن، او با ترنر، یکی دیگر از دانشآموزان، آشنا میشود و دوستی عمیقی بین آنها شکل میگیرد. فیلم به بررسی تجربیات این دو نوجوان در مواجهه با بیعدالتی و خشونت سیستماتیک میپردازد. این اثر به دلیل استفاده از زاویه دید اول شخص در روایت داستان و پرهیز از نمایش صریح خشونت، مورد تحسین قرار گرفته است. همچنین، بازیهای قوی بازیگران و کارگردانی خلاقانه رامل راس از دیگر نقاط قوت فیلم محسوب میشوند. Nickel Boys در جشنوارههای مختلفی به نمایش درآمده و نامزد جوایز متعددی از جمله بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی در جوایز اسکار شده است. این فیلم با ارائه روایتی تاثیرگذار از تاریخ معاصر آمریکا، به بررسی موضوعات مهمی مانند نژادپرستی و بیعدالتی اجتماعی میپردازد و تماشاگران را به تفکر وادار میکند.
از نگاه کاراکتر

فیلم Nickel Boys با انتخاب زاویه دید اولشخص در روایت، تجربهای منحصربهفرد برای مخاطب خلق میکند که از نظر هنری، هم چالشبرانگیز و هم تاثیرگذار است. این انتخاب، رابطه میان شخصیت اصلی و تماشاگر را تغییر میدهد و به درک عمیقتری از رنج، ترس و امید او منجر میشود. در روایتهای اول شخص، دوربین بهنوعی جایگزین نگاه شخصیت اصلی میشود و جهان را از دیدگاه او نشان میدهد. در این فیلم، چنین رویکردی باعث میشود که تماشاگر مستقیما در موقعیتهای سخت و دردناک قرار بگیرد و بهجای مشاهدهی صرف، آنها را تجربه کند.
این انتخاب در ژانر درام تاریخی کم سابقه است و معمولا در سینمای تجربی یا در ژانرهایی مثل وحشت و علمی تخیلی از نگاه اول شخص استفاده میشود. تفاوت این فیلم در این است که زاویه دید اول شخص نه برای ایجاد هیجان، بلکه برای القای حس ناتوانی و آسیبپذیری شخصیت اصلی به کار رفته است. فضای بصری فیلم نیز بهشدت تحت تاثیر این زاویه دید قرار دارد. قاببندیها اغلب محدود و بسته طراحی شدهاند، بهطوریکه بخش زیادی از محیط، خارج از دید باقی میماند. این تکنیک، احساس محصور بودن و ناتوانی شخصیت اصلی را نیز تقویت میکند.
استفاده از فوکوس محدود نیز در برخی صحنهها دیده میشود؛ گاهی پسزمینه محو است و فقط اشیا یا افراد نزدیک در وضوح کامل قرار دارند. این کار باعث میشود که تماشاگر همان محدودیت دید شخصیت را تجربه کند و به درک عمیقتری از وضعیت او برسد. رنگبندی فیلم نیز در خدمت همین روایت بصری قرار دارد. در برخی سکانسها، استفاده از نور طبیعی و رنگهای گرم، حس نوستالژی و امید را تداعی میکند، درحالیکه در بخشهای دیگر، رنگهای سرد و کنتراست بالا برای نشان دادن فشار روانی و شرایط سخت نیکل آکادمی به کار میروند. در سکانسهای بحرانی، استفاده از سایهها و نورپردازی کم به ایجاد حس ناامنی و وحشت کمک میکند.
این سبک بصری، بهخوبی با زاویه دید اول شخص هماهنگ شده و تجربهای احساسی و بصری غنی ایجاد میکند. با این حال، استفاده از این تکنیک چالشهایی هم دارد. یکی از مشکلات این نوع روایت، کاهش امکان نمایش کلیت صحنه و محدود شدن میزان اطلاعات بصری است. در فیلمهایی که روایت سوم شخص دارند، کارگردان میتواند از نماهای گسترده و تغییر زوایای دوربین برای ارائه اطلاعات بیشتر استفاده کند، اما در یک فیلم اولشخص، این آزادی عمل کمتر است. به همین دلیل، برخی از لحظات کلیدی فیلم نیاز به توضیح یا دیالوگهای اضافی برای جبران این فقدان دارند.
همچنین، باید گفت که زاویه دید اول شخص میان ارتباط احساسی مخاطب و دیگر شخصیتها فاصله ایجاد میکند، زیرا تمرکز شدید روی یک شخصیت، مانع از درک کامل احساسات و انگیزههای سایر افراد داستان میشود. در مجموع، انتخاب این سبک هنری برای Nickel Boys یک تصمیم جسورانه است که تجربهای منحصربهفرد ارائه میدهد. این تکنیک، با محدود کردن اطلاعات بصری، تماشاگر را مجبور میکند که از طریق نشانههای غیرمستقیم، مانند صداها و حرکات جزئی، فضای داستان را درک کند. همین مسئله، میزان درگیری احساسی و همدلی مخاطب با شخصیت اصلی را افزایش میدهد. بااینحال، این سبک برای برخی از مخاطبان که به روایتهای کلاسیکتر عادت دارند، چالشبرانگیز میباشد.
جزیئات مهمترین اِلمان فیلم

در Nickel Boys توجه به جزئیات بصری یکی از برجستهترین ویژگیهای سبک کارگردانی رامل راس است. هر عنصر در قاب، از برگهای درخت پرتقال گرفته تا بافت کفپوش چوبی، بهعنوان بخشی از زبان سینمایی فیلم عمل میکند. این دقت در جزئیات نه تنها فضای داستان را عمیقتر و ملموستر میکند، بلکه به خلق حس نزدیکی و تجربهی واقعیتر برای مخاطب کمک میکند .در بسیاری از فیلمهای درام تاریخی، تمرکز بر فضاهای کلی و بازسازی گستردهی محیطهای گذشته است، اما در این فیلم، تاکید بر جزئیات کوچک موجب میشود که محیط نه فقط به عنوان پسزمینه، بلکه بهعنوان بخشی از روایت عمل کند.
به عنوان مثال، نمایش برگهای درخت پرتقال میتواند نمادی از طبیعتی باشد که در مقابل خشونت و بیرحمی مدرسه اصلاح و تربیت نیکل همچنان زنده و پابرجا است. این تصاویر کوچک و به ظاهر بیاهمیت، بار احساسی عمیقی ایجاد میکنند و حال و هوای صحنهها را تقویت میکنند. بافت اشیا، تیلههای ریز، خطوط، شکستگیها و پیچ و خمهای هر چیزی در محیط مدرسه، از دیگر موارد این جزئیات هستند، که حضور مکررشان در قابها نشان دهندهی تاثیر هر جز محیط بر شخصیتها است. در واقع انگار همه چیز از چشمهای شخصیت روایت میشود و همه چیز به چشم میآید به ویژه جزئیات. سطح فرسوده و کهنهی در و دیوار این کانون اصلاح تربیت، نشانهای از تاریخ تلخ مدرسه و رنجی است که دانشآموزان در این مکان تحمل کردهاند. علاوه بر این، صدای پاهایی که روی آن حرکت میکنند، عاملی صوتی در ایجاد تنش و ترس است.
هنگامیکه شخصیتها بر کفپوش قدم برمیدارند، صدای جیرجیر چوب و انعکاس آن در سکوت فضای مدرسه، ترس از کنترل و نظارت دائمی را القا میکند. این استفاده از جزئیات، فراتر از یک طراحی صحنهی ساده است و بهعنوان عنصری روایی عمل میکند که نشان دهندهی استیصال و محدودیت شخصیتها است. علاوه بر عناصر محیطی، جزئیات ظاهری شخصیتها نیز با دقت طراحی شدهاند. لباسهای فرسودهی دانشآموزان، لکههای عرق روی پیراهنها و حتی بریدگیهای روی دستهای برخی شخصیتها، به خوبی شرایط سخت زندگی در نیکل آکادمی را منعکس میکنند. کارگردان با استفاده از نماهای نزدیک و تاکید بر این جزئیات، احساس همدلی مخاطب را برمیانگیزد و اجازه میدهد که تجربهی شخصیتها را از طریق نشانههای بصری درک کند.
یکی از مهمترین ویژگیهای فیلم این است که هیچ عنصری در قاب تصادفی نیست؛ هر جزئیات، چه طبیعی مانند نور آفتاب که از میان درختان عبور میکند و چه مصنوعی مانند الگوی ترک خورده دیوارها، بخشی از داستانگویی بصری فیلم را تشکیل میدهد. این دقت در جزئیات باعث میشود که فیلم، احساس مستندگونهای داشته باشد، گویی که مخاطب نه یک روایت سینمایی، بلکه یک واقعیت تاریخی را تجربه میکند. با این حال، تاکید زیاد بر جزئیات برای تعداد قابل توجهی از مخاطبان چالشبرانگیز میباشد.
ریتم فیلم نیز در برخی بخشها کند میشود، زیرا کارگردان زمان زیادی را صرف نمایش این جزئیات میکند. برای تماشاگرانی که به روایتهای سریعتر و مبتنی بر دیالوگ عادت دارند، این سبک خستهکننده به نظر میرسد. با این حال، از دیدگاه هنری، این دقت در جزئیات به ساختن جهانی واقعی و قابل لمس کمک میکند که یکی از نقاط قوت اصلی فیلم محسوب میشود. درنهایت، توجه ویژه به عناصر کوچک باعث میشود که فیلم پسران نیکل فراتر از یک داستان صرفا روایی باشد و به تجربهای حسی تبدیل شود. کارگردان با انتخاب نماهای نزدیک، بافتهای ملموس و نشانههای بصری دقیق، دنیایی خلق میکند که تماشاگر را درگیر میکند و به او اجازه میدهد که خشونت، ترس و حتی امید شخصیتها را از نزدیک احساس کند.
تمرکز از دست میرود

حرکت مداوم دوربین در پسران نیکل که ناشی از انتخاب زاویه دید اول شخص است، یکی از جنبههای بحث برانگیز فیلم محسوب میشود. این سبک فیلمبرداری، با تکانهای کنترل شده و لرزشهای گاه به گاه، تجربهای غریزی و احساسی را برای تماشاگر ایجاد میکند که هم نقطه قوت محسوب میشود و هم میتواند برای برخی مخاطبان چالشبرانگیز و حتی نکته منفی به شمار رود.
یکی از مهمترین تأثیرات این تکنیک، افزایش حس واقعگرایی است. فیلم با استفاده از دوربین روی دست (Handheld Camera) و لرزشهای طبیعی، فضایی مستندگونه ایجاد میکند که به مخاطب این حس را میدهد که مستقیما درون موقعیتهای داستان قرار دارد. این سبک باعث میشود که لحظات پرتنش، مانند تنبیه دانشآموزان یا فرار آنها، تاثیرگذارتر شوند، زیرا دوربین همراه با اضطراب شخصیت اصلی حرکت میکند و تکانهای آن، ناآرامی و استرس موقعیت را به شکل فیزیکی منتقل میکند.
همچنین، این نوع حرکت دوربین، محدودیتهای شخصیتی را که از دید او داستان روایت میشود، به تصویر میکشد. تکانهای ناگهانی یا تغییر سریع زاویه دید، نشان دهنده واکنشهای آنی شخصیت است. اگر او بترسد، دوربین بهطور ناپایدار حرکت میکند، اگر زمین بخورد، زاویه تصویر نامتعادل میشود و اگر نگاهش را به اطراف بدوزد، دوربین نیز به همان شکل سرگردان خواهد شد. این رویکرد، ذهنیت و احساسات شخصیت را بدون نیاز به دیالوگ به نمایش میگذارد.
بااینحال، این سبک چالشهایی هم دارد. لرزش مداوم تصویر برای برخی از تماشاگران ناخوشایند است و باعث ایجاد حس سردرگمی یا حتی خستگی میشود. این موضوع به ویژه در صحنههای طولانیتر که نیاز به تمرکز بر جزئیات دارند، کاملا مشکلساز میشود. به شخصه بر این باور هستم که در بعضی سکانسها، میزان لرزش و حس ناپایداری میتوانست کنترلشدهتر باشد تا تعادل بین غوطهوری در داستان و راحتی تماشاگر نیز حفظ شود.
علاوه بر این، عدم استفاده از قابهای ثابت، گاهی از تاثیر بصری برخی صحنهها میکاهد. در فیلمهایی که روایت سوم شخص دارند، کارگردان میتواند با قابهای ایستا یا حرکتهای نرم دوربین، لحظات خاصی را برجسته کند، اما در پسران نیکل، به دلیل تکانهای مداوم، تمرکز بر برخی جزئیات تماما دشوار میشود. در مجموع، این نوع حرکت دوربین، یک انتخاب جسورانه است که تجربهای نزدیک به واقعیت را ارائه میدهد و به ایجاد همدلی عمیقتر با شخصیت اصلی کمک میکند. با این وجود، میزان و شدت این لرزشها بهتر بود بهگونهای تنظیم شود که هم حس حضور و درگیری را منتقل کند و هم باعث خستگی بصری مخاطب نشود.
سکانسهای تکه شده

کاتهای ناگهانی و متعدد در پسران نیکل یکی از شاخصههای سبک کارگردانی رامل راس محسوب میشود که نه تنها ریتم فیلم را شکل میدهد، بلکه بهعنوان امضای بصری او نیز عمل میکند. این تکنیک، که باعث ایجاد سکانسهایی تکه تکه و گاه نامتصل میشود، در خدمت روایت اول شخص و تجربهی ذهنی شخصیت اصلی قرار دارد، اما در عین حال چالشهایی را نیز ایجاد میکند. یکی از مهمترین تأثیرات این کاتها، ایجاد حس آشفتگی و ناپایداری است. در بسیاری از فیلمهای درام تاریخی، تدوین به گونهای طراحی میشود که روایت روان و خطی به نظر برسد، اما در این فیلم، تدوین بهطور عمدی، ناگهانی و غیرمنتظره است.
این برشهای سریع، مخاطب را مجبور میکند تا با ذهنیت متزلزل و پراضطراب شخصیت اصلی هماهنگ شود. برای مثال، هنگام ورود الوود به مدرسه نیکل، کاتهای پیاپی بین چهرهی او، فضای اطراف و حرکات دانشآموزان، حس گیجی و عدم امنیت او را تقویت میکند. این سبک تدوین همچنین باعث میشود که برخی لحظات بدون پیشزمینه واضح آغاز یا پایان یابند. در برخی صحنهها، دوربین ناگهان از تصویری بسته به نمایی باز میپرد یا برعکس، بدون اینکه حرکت انتقالی نرم و کلاسیکی بین آنها وجود داشته باشد. این کار باعث القای حس گسستگی میشود که به تجربهی روایت کمک میکند.
شخصیت اصلی، زندگی پر از تغییرات ناگهانی و تجربیات تلخ دارد و این تدوین، همان حس ناپایداری را منعکس میکند. با این حال، این تکنیک چالشهایی را هم به همراه دارد. برای برخی از تماشاگران، این کاتهای مکرر مانع از ایجاد پیوستگی داستانی میشود و تمرکز را کاهش میدهد. در برخی صحنهها، قبل از اینکه مخاطب بتواند اطلاعات کافی از یک تصویر دریافت کند، کات بعدی رخ میدهد. این سبک اگرچه از نظر هنری قابل دفاع است، اما گاهی باعث میشود که برخی لحظات احساسی یا جزئیات مهم بهدرستی پردازش نشوند.
در مجموع، کاتهای ناگهانی در پسران نیکل نه تنها یک تکنیک تدوینی، بلکه بخشی از بیان هنری فیلم و امضای کارگردان محسوب میشوند. این برشها، ذهنیت شخصیت اصلی را منعکس میکنند، حس آشفتگی را افزایش میدهند و به جای روایت سنتی، تجربهای حسی و تکه تکه را ارائه میدهند. با این وجود، میزان استفاده از آنها باید بهگونهای باشد که میان تاثیرگذاری احساسی و وضوح روایی تعادل ایجاد کند.
روایتی مستند گونه

در Nickel Boys، برخی سکانسهای خود فیلم هم مانند مستند روایت میشوند، گویی فیلم ترکیبی از تکههای پراکندهی زندگی یک فرد است که در کنار هم قرار گرفتهاند. این سبک روایت، که بهجای یک خط داستانی منسجم، مجموعهای از لحظات زیسته را به تصویر میکشد، یکی از جنبههای مهم امضای کارگردانی رامل راس محسوب میشود. این شیوه، هم باعث ایجاد تجربهای عمیق و واقعی میشود و هم چالشهایی را در انسجام روایی فیلم ایجاد میکند. یکی از اصلیترین دلایل این احساس مستندگونه، نحوهی ثبت لحظات روزمره و بدون تلاش آشکار برای دراماتیزه کردن آنها است.
در واقع فیلم بهجای استفاده از ساختارهای متداول روایی، بر جزئیات کوچک و واقعی تمرکز میکند؛ مثل لحظهای که الوود در حال مشاهده محیط اطرافش است، یا زمانی که با دوستانش صحبت میکند، بدون آنکه این سکانسها الزاما پیش برنده خط داستانی باشند. این رویکرد باعث میشود که فیلم بیشتر شبیه به خاطرات یا تکههایی از حافظهی یک فرد احساس شود تا یک داستان روایی سنتی. استفاده از دوربین روی دست و تکانهای مداوم نیز به این حس مستندگونه کمک میکند. این نوع فیلمبرداری، حالتی خام و طبیعی به تصاویر میدهد، درست مانند ویدئوهایی که ممکن است در زندگی واقعی ثبت شوند.
در بسیاری از سکانسها، فیلم احساس یک گزارش تصویری را القا میکند که لحظات واقعی را بدون دستکاری بیش از حد ارائه میدهد. این تکنیک باعث افزایش حس همذات پنداری شده و تماشاگر را به درون جهان شخصیتها میکشاند. یکی دیگر از عوامل موثر در ایجاد این حس، تدوین تکه تکه و کاتهای ناگهانی است. فیلم، لحظات را با برشهای سریع از یک زمان و مکان به دیگری پیوند میدهد، درست مانند مستندهایی که از چندین منبع تصویری جمعآوری شدهاند. این کار بهجای اینکه یک مسیر داستانی خطی و کلاسیک ایجاد کند، احساس یک جریان ذهنی را به وجود میآورد. شخصیتها و موقعیتها ناگهان تغییر میکنند، گویی فیلم مجموعهای از خاطرات و تجربیات زیسته را در کنار هم گذاشته است.
اما این سبک روایت، چالشهایی را نیز به همراه دارد. در برخی موارد، عدم وجود پیوستگی روایی باعث میشود که مخاطب احساس کند ارتباط میان سکانسها گسسته است. در فیلمهای داستانی معمول، یک سکانس بهطور منطقی به سکانس بعدی منتهی میشود، اما در Nickel Boys این پیوستگی گاهی بهطور عمدی شکسته شده است. این امر اگر چه تجربهی زیستی شخصیت را ملموستر میکند، اما ممکن است برای برخی مخاطبان باعث احساس بیثباتی و عدم انسجام شود. همچنین، این سبک میتواند بر درک مخاطب از تحول شخصیتها نیز تاثیر بگذارد. در یک روایت کلاسیک، بیننده شاهد پیشرفت تدریجی شخصیتها از یک نقطهی داستانی به نقطهی دیگر است، اما در این فیلم، به دلیل تدوین تکه تکه، برخی تغییرات درونی شخصیتها کمتر قابل مشاهده میباشد.
تماشاگر ناگهان از یک لحظهی خاص به لحظهی دیگر پرتاب میشود، بدون آنکه همیشه مسیر دقیق این تحول مشخص باشد. در مجموع، سبک مستندگونه فیلم و استفاده از روایت تکه تکه، انتخابی هنری است که باعث میشود فیلم بیشتر از آنکه یک داستان تعریف کند، یک تجربهی زیسته را منتقل کند. این رویکرد، احساس واقعگرایی را تقویت کرده و تاثیر احساسی فیلم را عمیقتر میکند، اما در عین حال، باعث میشود برخی مخاطبان با چالشهایی در دنبال کردن روایت و تحول شخصیتها روبهرو شوند. این سبک، جسورانه و متفاوت است، اما نیازمند تماشاگرانی است که با روایتهای غیرمتعارف سینمایی ارتباط برقرار کنند.
کلام آخر

در Nickel Boys، داستانی عمیقا تاثیرگذار از بیرحمی، بیعدالتی و حتی مرگ ظالمانهی نوجوانان در یک کانون اصلاح و تربیت روایت میشود. با این وجود، یکی از جنبههای قابل توجه فیلم این است که احساساتی مانند غم شدید برای قربانیان و انزجار عمیق از عاملان این خشونتها آن گونه که انتظار میرود، در مخاطب برانگیخته نمیشود. این مسئله میتواند ریشه در سبک روایی فیلم، نحوه پرداخت شخصیتها و انتخابهای کارگردانی در نحوهی نمایش ظلم و بیعدالتی داشته باشد. یکی از دلایل اصلی این موضوع، سبک سرد و کم احساس فیلم در نمایش رنج و خشونت است.
برخلاف بسیاری از فیلمهایی که برای برانگیختن احساسات بیننده از موسیقی احساسی، نماهای کلوزآپ از چهرههای دردمند، یا لحظات تاکیدی بر شکنجه و ظلم استفاده میکنند، این فیلم از یک روایت خنثیتر و گاه فاصله گذار بهره میبرد. خشونت و بیعدالتی در فیلم به صورت واقعگرایانه و گاهی با فاصلهای عینی به تصویر کشیده شدهاند، که باعث میشود مخاطب به جای درگیری احساسی مستقیم، بیشتر در موقعیت یک ناظر قرار بگیرد. این سبک باعث افزایش حس واقعگرایی میشود، اما در عین حال، از شدت تاثیرگذاری احساسی نیز میکاهد.
دلیل دیگر، نحوهی پرداخت شخصیتها است. شخصیتهای قربانی، از جمله الوود، با وجود این که در مرکز داستان قرار دارند، اما آنگونه که باید عمیقا پردازش نمیشوند. فیلم بیشتر از آنکه بر احساسات و تحولات درونی این شخصیتها تمرکز کند، به روایت کلی و نشان دادن فضای سرکوب و خشونت مدرسه نیکل توجه دارد. در نتیجه، بیننده با قربانیان همدردی میکند، اما این همدردی به مرحلهی همذاتپنداری عمیق نمیرسد.
همچنین، شخصیتهای منفی فیلم، از جمله مدیر مدرسه و مسئولان آن، بیش از آنکه بهعنوان شخصیتهای منفور و قابل انزجار پرداخته شوند، بیشتر بهعنوان نمادهای سیستمی سرکوبگر معرفی شدهاند. فیلم کمتر به شخصیتپردازی آنها میپردازد و آنها را در حد چهرههایی مبهم و دور از دسترس نگه میدارد. در بسیاری از آثار مشابه، شخصیتهای منفی بهگونهای به تصویر کشیده میشوند که بیننده از آنها متنفر شود و حتی به دنبال انتقام برای قربانیان باشد. اما در این فیلم، آنها بیشتر در سایه قرار دارند و همین باعث میشود حس نفرت شدید از آنها در بیننده شکل نگیرد.
علاوه بر این، نحوهی تدوین و روایت فیلم نیز در کاهش تاثیر احساسی نقش دارد. فیلم همانطور که گفته شده از سبک تکه تکه و مستندگونهای بهره میبرد که در آن صحنهها بهجای اینکه در یک روند احساسی اوج بگیرند، بهصورت قطعههای مجزا ارائه میشوند. این ساختار، اگرچه به واقعگرایی فیلم کمک میکند، اما در برخی لحظات باعث میشود که بیننده فرصت کافی برای پردازش عاطفی وقایع نداشته باشد. بهعنوان مثال، اگر یک صحنهی خشونتآمیز یا یک مرگ ناگوار به سرعت با یک برش به صحنهای دیگر جایگزین شود، مخاطب نمیتواند برای مدتی در آن لحظه بماند و با آن درگیر شود.
در مجموع، این فیلم از نظر محتوایی بسیار تلخ و دردناک است، اما انتخابهای کارگردانی باعث شدهاند که احساسات مخاطب بهشکل کنترل شدهتری هدایت شود. این رویکرد برای برخی از تماشاگران یک نقطه قوت میباشد، زیرا آنها را از احساسات کلیشهای دور کرده و به تفکر عمیقتر دربارهی موضوع سوق میدهد. اما در مقابل، برای بسیاری از بینندگان که انتظار دارند یک فیلم دربارهی ظلم و بیعدالتی، احساساتی مانند خشم، انزجار و همدردی عمیق را برانگیزد، این سبک ممکن است بیش از حد خنثی و فاصلهگذار به نظر برسد.
