جوان آنلاین: نوعروسی که برای پرداخت رد مال برادر زندانیاش دو مرد خلافکار را اجیر کردهبود تا شوهر تاجرش را بربایند و اموال او را سرقت کنند، به دام افتاد و به جرم خود اقرار کرد.
اوایل مهرماه امسال مرد جوانی سراسیمه به اداره پلیس تهران رفت و از دو مرد به اتهام آدمربایی و سرقت میلیاردی اموالش شکایت کرد. وی در توضیح ماجرا گفت: «من تاجرم و دفتر شرکتم در یکی از خیابانهای شمال غربی تهران است. چند ساعت قبل از شرکتم بیرون آمدم و تصمیم گرفتم مسافتی را داخل خیابان قدم بزنم و بعد با تاکسی به خانهام بروم. هنوز چند قدمی از شرکتم دور نشدهبودم که خودروی پژویی راه مرا سد کرد و دو مرد نقابدار از خودرو پیاده شدند و مرا با تهدید چاقو به داخل خودرویشان کشاندند. آنها با تهدید چاقو دست و پای مرا بستند و چشمبندی به چشمانم زدند تا جایی را نبینم. دقایقی بعد خودروی آنها وارد خانهای شد و دو مرد خشن مرا در اتاقی حبس کردند و به شدت کتک زدند. آنها کلید خانه و گاوصندوقم را به زور از من گرفتند و بعد از چند ساعت مرا دوباره سوار خودرو کردند و دست و پا و چشم بسته مرا داخل خیابانی رها کردند. وقتی دور شدند با داد و فریاد از رهگذران درخواست کمک کردم و رهگذران هم دست و پای مرا باز کردند. به سرعت به خانهام رفتم و دیدم آدمربایان تمامی طلاها، سکهها و پولهای مرا به ارزش ۷ میلیارد تومان سرقت کردهاند.»
زیرکی طلافروش
با شکایت تاجر جوان، پرونده به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت. مأموران پلیس در بررسیها دریافتند آدمربایان سارق، حرفهای عمل کردهاند و هیچ ردی از خود به جای نگذاشتهاند.
از سوی دیگر مشخص شد مقداری از طلاهای سرقت شده از خانه تاجر جوان خاص بودهاست و به همین دلیل مأموران عکس طلاهای سرقتی را برای شناسایی سارقان در اختیار طلافروشان قرار دادند.
در حالی که مأموران هیچ ردی از آدمربایان پیدا نکرده بودند، چند روز قبل پس از گذشته چهار ماه از حادثه مرد طلافروشی با اداره پلیس تماس گرفت و اعلام کرد مردی مقداری طلای بدون فاکتور با مشخصات طلاهای سرقتی از خانه تاجر جوان برای فروش به مغازهاش آوردهاست. سپس مأموران به سرعت به مغازه طلافروشی رفتند و فروشنده را که از سوی صاحب طلافروشی سرگرم شدهبود، بازداشت کردند.
همسر شاکی
متهم پس از انتقال به اداره پلیس به جرم خودش با همدستی یکی از دوستانش به نام بهزاد اعتراف و ادعا کرد از سوی همسر شاکی برای سرقت اجیر شده بودند.
وی در ادعایی گفت: «من و بهزاد جیببری میکردیم و مدتی قبل دستگیر شدیم و به زندان افتادیم. همسلولیمان کیومرث نام داشت و او زورگیر خشن و سارق مسلحی بود که پس از تعداد زیادی زورگیری به دام افتاده بود. او رد مال میلیاردی داشت و قادر به پرداخت آن نبود که به من و دوستم پیشنهاد وسوسهکنندهای داد. او گفت حاضر است رد مال ما دو نفر را پرداخت کند و در عوض من و دوستم نقشه آدمربایی را که او و خواهرش طراحی کرده بودند، اجرا و اموال مرد ربوده شده را سرقت کنیم تا او هم با اموال سرقتی رد مال کند و از زندان آزاد شود. ما قبول کردیم و خواهر کیومرث هم رد مال ما دو نفر را پرداخت کرد و ما آزاد شدیم. وقتی آزاد شدیم، فهمیدیم شوهر خواهر کیومرث تاجر است و نقشه آدمربایی را هم خواهرش طراحی کرده تا با پولهای سرقتی برادرش را از زندان آزاد کند. پس از آزادی ما نقشه را اجرا کردیم و اموال سرقتی را هم به همسر شاکی تحویل دادیم. او رد مال برادرش را پرداخت کرد و مقداری از طلاها را به عنوان دستمزد به ما داد. چند ماهی صبر کردیم تا آبها از آسیاب بیفتد و بعد طلاها را بفروشیم، اما باز هم زمان فروش طلاهای سرقتی دست ما رو شد.»
با اعتراف متهم همدست و همسر شاکی بازداشت شدند. دو متهم نیز به جرم خود اقرار کردند. تحقیقات از متهمان ادامه دارد.
پشیمانی نوعروس
شیما نوعروسی است که هنوز یک سال از ازدواجش با مرد تاجر نگذشته است، اما برای اینکه جریمه و رد مال برادر زندانیاش را پرداخت کند، دو مرد را برای ربودن شوهرش و سرقت اموال او اجیر میکند.
شیما برادرت به چه جرمی زندان بود؟
برادرم زورگیر و سارق مسلح بود و چند سال قبل به اتهام زورگیری و سرقت مسلحانه بازداشت شد.
چرا نقشه آدمربایی شوهرت را طراحی کردی؟
میخواستم برادرم را از زندان آزاد کنم و به آغوش خانوادهام برگردد.
از شوهرت اگر کمک میخواستی بهتر نبود؟
شوهرم اصلاً خبر نداشت برادرم زندانی است. ما خانواده درست حسابی هستیم. مادرم معلم است و پدرم هم شغلش آزاد است و من خودم هم تحصیلکرده و مهندس هستم، اما برادرم در رفت و آمد با دوستان ناباب سارق شد. به شوهرم گفته بودیم برادرم برای کار به دبی رفته و در آنجا ساکن است و دوست نداشتیم او متوجه شود یکی از اعضای خانواده ما سارق حرفهای است.
چند وقت بود این موضوع را از شوهرت پنهان کردهبودی؟
چند روزدیگر سالگرد ازدواجمان است و از زمانی که ازدواج کردیم، این موضوع را پنهان کردیم. البته پدر و مادرم میخواستند واقعیت را بگویند، اما من از ترس آبرویم از آنها خواستم پنهانکاری کنند.
چرا خودت تصمیم به سرقت نگرفتی؟
دو، سه بار مقداری پول از شوهرم سرقت و مقداری هم از رد مال برادرم را پرداخت کردم، اما کافی نبود. از طرفی هم شوهرم اموالش را داخل گاوصندوق خانهمان نگهداری میکرد، اما کلید گاوصندوق را همیشه در محل کارش میگذاشت و من به هیچ عنوان به گاوصندوقش دسترسی نداشتم. برای اینکه کلید را به دست بیاورم و طلاها و پولها را سرقت کنم، یکبار شوهرم را با قهوه مسموم بیهوش کردم و به محل کارش رفتم، اما هر چقدر جستوجو کردم، کلید گاوصندوق را پیدا نکردم و بعد هم شوهرم را به بیمارستان رساندم. یک بار هم فکر میکردم کلید گاوصندوق همراهش است او را داخل خیابان با خودرو زیر گرفتم، اما باز هم موفق نشدم. میخواستم صحنهسازی کنم که شوهرم را سارقان زیر گرفتند و اموالش را سرقت کردهاند.
فکر نمیکردی جان شوهرت به خطر بیفتد؟
نه نقشهام درست بود؛ مثلاً وقتی او را بیهوش کردم، میدانستم چه مقدار دارو به قهوه اضافه کنم و تصادف هم خیلی جزئی بود.
پس وقتی خودت موفق نشدی، تصمیم گرفتی آدمربا اجیر کنی؟
بله. البته برادرم به من پیشنهاد داد و گفت دو تا از همسلولیهایش خلافکار حرفهای هستند و از عهده این کار بر میآیند. من هم ابتدا رد مال آنها را پرداخت کردم و بعد هم نقشه آدمربایی را در اختیار آنها قرار دادم.
حرف آخر؟
خیلی پشیمان هستم. الان باید در کنار شوهرم سالگرد ازدواجم را جشن میگرفتم، اما به خاطر اشتباهی که مرتکب شدم، دستبند به دستانم است.