همشهری آنلاین - حوادث: اوایل مهرماه امسال رهگذران در خیابانی در جنوب تهران، مردی را دیدند که با دست و پای بسته در گوشه خیابان رها شده بود. آنها به کمک این مرد رفتند و بعد از اینکه دست و پایش را باز کردند، معلوم شد که ماجرا گروگانگیری است.
مرد جوان که تاجر و مدیر یک شرکت تجاری در شمال غرب تهران است راهی اداره پلیس شد و توضیح داد: چند ساعت قبل مقابل شرکتم بود که خودروی پژویی کنارم توقف کرد. دو مرد از ماشین خارج شدند و وقتی به من رسیدند چاقویی روی پهلویم قرار دادند و تهدید کردند که اگر سر و صدا کنم، جانم را میگیرند. از ترس جانم سکوت کردم و آنها مرا سوار ماشین خود کردند و داخل ماشین، دست و پایم را با طناب بستند و صورتم را هم پوشاندند. سپس ماشین حرکت کرد و بعد از نیم ساعت مقابل وارد پارکینگ خانهای شد. آنها مرا به داخل خانه بردند و به باد کتک گرفتند و شکنجهام کردند. بعد به زور کلید خانه و گاوصندوق مرا گرفتند و رفتند. بعد از چند ساعت برگشتند و درحالیکه دست و پایم بسته بود، مرا داخل ماشین قرار دادند و در خیابان رهایم کردند. من فورا خودم را به خانه رساندم و متوجه شدم که دزدان به خانه ام دستبرد زده اند و بیش از ۷ میلیارد تومان پول، طلا، دلار و سکه از داخل گاوصندقم دزیدهاند.
۴ ماه بعد
با شکایت مرد تاجر، پروندهای در شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت تشکیل شد و گروهی از ماموران برای شناسایی و دستگیری دزدان گروگانگیر وارد عمل شدند. تحقیقات ادامه داشت تا اینکه ۴ ماه پیش، مردی برای فروش مقدار زیادی طلا به یک طلافروشی در تهران رفت. او فاکتور خرید طلاها را نداشت. از سوی دیگر طلاها خاص بودند و از آنجا که مرد تاجر عکس طلاهای سرقت شده از گاو صندوقش را در گروه صنف طلافروشان قرار داده بود، مرد طلافروش طلاها را شناخت و متوجه سرقتی بودن آنها شد. او در حالی که فروشنده را سرگرم کرده بود، با پلیس تماس گرفت و طولی نکشید که فروشنده طلاهای مسروقه دستگیر شد.
ردپای همسر
مرد دستگیر شده، یکی از افرادی بود که شاکی را گروگان گرفته و به خانهاش دستبرد زده بود. او اما در بازجوییها راز مهمی را فاش کرد و گفت که پشتپرده این سرقت، همسر شاکی بوده است. وی توضیح داد: من و دوستم ناصر تخصصمان جیب بری و سرقت گوشی است. مدتی قبل به جرم جیب بری به زندان افتادیم و در آنجا با مردی به نام بهنام آشنا شدم. او هم بندی ما بود که می گفت سرکرده باند زورگیری و سرقت مسلحانه است. ۵ سالی می شد که در زندان بود و به خاطر اینکه طلب شاکیانش چندین میلیارد تومان بود، نمیتوانست آزاد شود. یک روز او به ما پیشنهاد وسوسهکنندهای داد. بهنام گفت که خواهرش کار میکند که ما آزاد شویم اما در ازای آنها باید کاری برایش انجام دهیم. ما هم قبول کردیم، خواهرم بهنام طلب شاکیان ما را که مبلغ زیادی نبود پرداخت کرد و ما آزاد شدیم. پس از آن بود که وی از ما خواست شوهرش را گروگان بگیریم و با سرقت کلید گاوصندوقش، هر چه داخلش بود را سرقت کنیم و به او بدهیم. پس از اینکه نقشه را اجرا کردیم، او بخشی از طلاهای مسروقه را به ما داد تا اینکه هنگام فروش طلاها، گیر افتادم. با اعترافات این مرد، دو متهم دیگر پرونده هم دستگیر شدند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.
به خاطر برادرم!
زن جوان تصور نمیکرد که روزی نقشهاش لو برود و دستگیر شود. او میگوید فقط به خاطر آزادی برادرش از زندان نقشه گروگانگیری و سرقت از شوهرش را طراحی کرده است. گفت و گو با او را می خوانید.
چند وقت است که ازدواج کرده ای؟
چند روز دیگر می شود یک سال اما فکر نمی کردم در آستانه اولین سالگرد ازدواجم، اینطوری آبرویم برود. من همه این کارها را به خاطر برادرم انجام دادم. نادانی و حماقت برادرم کار دستمان داد. نمی خواستم آبرویم نزد شوهرم برود.
شوهرت خبر نداشت که برادرت سارق و در زندان است؟
نه، خبر نداشت. فکر می کرد برای انجام پروژه کاری به دوبی رفته است. همه اعضای خانواده ام آدم حسابی هستند. مادرم معلم است. پدرم کار آزاد دارد. خودم درس خوانده ام و مهندسم اما نمی دانم برادرم چرا راه را اشتباه رفت. او با دوستان خلافکار و نادرست نشست و برخاست کرد تا اینکه تبدیل به سارق شد. همه خانواده از رفتارهای او حرص می خوردیم اما هرچه نصیحتش می کردیم بیفایده بود.
از جزییات نقشه ای که کشیدی بگو؟
راستش اشتباهات زیادی مرتکب شدم. برای اینکه بتوانم رد مال میلیاردی برادرم را پرداخت و او را آزاد کنم، دو سه مرتبه، پنهانی از شوهرم سرقت و بخشی از رد مال برادرم را پرداخت کردم اما کافی نبود. یکبار او را با قهوه مسموم بیهوش کردم و به شرکتش رفتم تا دسته کلید گاوصندوق را بردارم اما هرچه گشتم پیدا نکردم. آن شب او را به بیمارستان رساندم که خوشبختانه زنده ماند. خودش هم تصور کرد مسموم شده است. یک بار دیگر هم برای رسیدن به گاوصندوقش تلاش کردم اما نشد.
برای همین سارق اجیر کردی؟
بله. دیدم خودم نمی توانم انجامش دهم. همین شد که تصمیم گرفتم سارق اجیر کنم. با سرقتی که آنها انجام دادند، توانستم برادرم را از زندان آزاد کنم اما خب در آخر دست خودم رو شد و آبرویم نزد شوهرم رفت. خدا می داند که شوهرم درمورد من چطور فکر میکند؟