به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، نمایشنامه هملت، درباره شاهزادهای به نام «هملت» است که پس از مرگ پدرش و ازدواج مادرش با عمویش، به تدریج دچار شک و تردید و مشکلات روحی میشود. هملت سعی میکند راز مرگ پدرش را کشف کند و انتقام بگیرد، اما این مسیر پر از پیچیدگیها و دشواریهاست. «هملت» یکی از پیچیدهترین تراژدیهای ادبیات جهان، تاثیرات عمیقی بر ادبیات، تئاتر و فرهنگ جهانی داشته است.
این نمایشنامه با شاخصهها و موضوعات اصلی از جمله: انتقام، شک و تردید، مرگ و فناپذیری، خیانت و فساد، جنون همچنان در سراسر جهان به صورتهای مختلف اجرا میشود و موضوعات و مضامین آن همچنان مورد بحث و بررسی قرار میگیرند.
ترجمه مسعود فرزاد، از«هملت» یکی از معتبرترین و مورد توجهترین ترجمههای این اثر در ایران است. فرزاد با دقت و توجه به جزئیات، سبک و زبان شکسپیر را حفظ کرده و اثری ارزشمند برای مخاطبان فارسیزبان ارائه داده است. چاپ نخست این اثر در سال ۱۳۳۶ در ایران روانه بازار کتاب شد.
![«هملت»؛ یکی از پیچیدهترین تراژدیهای ادبیات جهان](https://img9.irna.ir/d/r2/2025/01/29/3/171650866.jpg?ts=1738155237771)
درباره نویسنده
ویلیام شکسپیر william shakespeare شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی بود. بسیاری او را بزرگترین نویسنده در زبان انگلیسی دانسته اند. شکسپیر در ۲۶ آوریل ۱۵۶۴ در شهر استراتفورد در انگلستان غسل تعمید داده شد. شهرت او به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامهنویس منحصر به فرد است و برخی او را بزرگترین نمایشنامه نویس تاریخ می دانند. با این حال، بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است. پدرش از صاحب منصبان دیوانی بود که گویا بعدها با مشکلات مالی مواجه شد و مادرش، فرزند زمین داری نسبتا ثروتمند بود.
شکسپیر احتمالا در مدرسه گرامر استراتفورد تحصیل کرد و در آنجا اطلاعات ارزشمندی درباره زبان لاتین به دست آورد. اما او به آکسفورد یا کمبریج نرفت. درباره جوانی شکسپیر افسانه، فراوان است و سند معتبر اندک. اولین مدرکی که درباره او پس از مراسم تعمید و نام گذاری موجود است، از ازدواجش در سال ۱۵۸۲ است، که ثمره آن، دختری متولد ۱۵۸۳ و یک دختر و پسر دوقلو در سال ۱۵۸۵ بود. شکسپیر پس از ازدواج به لندن رفت و در تماشاخانه مشغول بازی شد. او در آنجا وظیفه ویرایش نمایشنامهها را به عهده داشت. شکسپیر از این موقعیت استفاده کرد و خود چند نمایشنامه نوشت که با استقبال رو به رو شد. پس از آن، تا هفت سال هیچ اطلاعی از فعالیت هایش در دسترس نیست اما وی احتمالا پیش از سال ۱۵۹۲ در لندن به عنوان بازیگر فعالیت میکرده است. در این دوران، چندین گروه بازیگری در لندن و دیگر مناطق وجود داشت که ارتباط شکسپیر با یکی یا بیشتر از آن ها همگی حدسیات است. اما از ارتباط مفید و طولانی او با موفقترین دسته بازیگران با نام مردان لرد چمبرلین اطلاع داریم که پس از به تخت نشستن جیمز اول، مردان شاه نام گرفتند.
شکسپیر در روز ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ میلادی در پنجاه و دو سالگی درگذشت. جسدش را دو روز بعد در کلیسای مقدس ترینیتی به خاک سپردند.
![«هملت»؛ یکی از پیچیدهترین تراژدیهای ادبیات جهان](https://img9.irna.ir/d/r2/2025/01/29/3/171650868.jpg?ts=1738155239683)
درباره مترجم
مسعود فرزاد متولد ۱۲۸۵ در سنندج در سال ۱۳۶۰ در لندن درگذشت، او نوآوری خوشذوق بود و در زمره گروه «رَبعه» بهشمار میآمد. وی برادر هومان فرزاد و برادر زن سعید نفیسی بود. فرزاد از بهترین کسانی بود که با صادق هدایت خویشاوندی فکری داشت. هدایت «وغ وغ ساهاب» را با همکاری او نوشت. در ایران استاد دانشگاه شیراز بود و تحقیقات عمیقی درباره حافظ کرد که انتشارات این دانشگاه به چاپ رساند.
از آثار منظوم فرزاد «کوه تنهایی»، «بزم درد» و «گُل غم» را میتوان نام برد.
از ترجمه و تالیفات به زبان انگلیسی هم آثاری همچون: «وزن رباعی»، ترجمه غزلهای حافظ و «مردی که فکر میکند» را به انگلیسی تالیف کردهاست. فرزاد «موش و گربه» عبید زاکانی را نیز به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست. وی هملت و «رویا در نیمهشب تابستان» اثر شکسپیر را به فارسی برگرداندهاست.
![«هملت»؛ یکی از پیچیدهترین تراژدیهای ادبیات جهان](https://img9.irna.ir/d/r2/2025/01/29/3/171650865.jpg?ts=1738155236268)
قسمتی از متن کتاب
در بخشی از این اثر میخوانیم:
«لایرتیس: اگر عقلت برجا بود و هزاران دلیل برای تحریک من به انتقام ذکر میکردی نمیتوانستی مرا تا این اندازه به جوش بیاوری.
افیلیا: شما باید این آواز را بخوانید: «پایین،پایین/ او افتاده پایین، های!» چه خوب چرخی است این. ناظر بیوفا دختر آقای خودش را دزدید.
لایرتیس: پریشان، ولی معنی آن از سخنان درست بیشتر است.
افیلیا: بگیرید، این گل اکلیل است که نشان یادبود است. خواهش میکنم دوست بدارید و فراموش نکنید. اینها هم بنفشه است که نشان تفکر باشد.
لایرتیس: پندی از دیوانگان، دوست بدار و فراموش مکن.
افیلیا: این گلهای رازیانه و آویز هم از آن شما. این گل سداب هم از آن شما. چندتایش مال من. ما میتوانیم اسم آن گل را برکت بگذاریم. اما وقتی که شما این گل را به سینه میزنید تفاوتی دارد. این هم یک گل دگمهای، میخواستم چند گل بنفشه کوهی به شما بدهم ولی روزی که پدرم مرد همۀ گلهای بنفشه خشک شدند. میگویند پدرم عاقبت به خیر بود. (میسراید:) «دل من فقط به رابین محبوب شاد است.»
لایرتیس: بیچاره! اندوه، مصیبت، عذاب، و حتی خود دوزخ را هم زیبا و لطیف میکند.
افیلیا: (میسراید)
آیا او دیگر باز نخواهد آمد؟
دیگر باز نخواهد آمد؟
نه، نه. او مرده است.
برو به بستر مرگ خودت.
او دیگر باز نخواهدگشت.
ریش او سفید بود مانند برف.
و موهای سرش طلایی بود.
رفته است، رفته است.
و ما هرچه ناله کنیم بیثمر است.
خداوند بر روحش رحمت کند!
و در میان همۀ مسیحیان، من یکی هستم که در مقابل خداوند دعا میکنم. خداوند به همراه شما.
(بیرون میرود.)
لایرتیس: ایخدا، میبینی؟»
صفحه ۱۵۴ و ۱۵۵
نمایشنامه «هملت» اثر ویلیام شکسپیر و ترجمه مسعود فرزاد در ۲۲۲ صفحه، در قطع رقعی، با جلد شومیز و کاغذ بالکی، با شمارگان هزار نسخه توسط انتشارات علمی و فرهنگی در سال ۱۴۰۳ به چاپ بیست و پنجم رسید.