سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – زهره مظفریپور، نویسنده، محقق و پژوهشگر ادبی: شیخ عطار نهمین پرندهای را که مورد خطاب قرار میدهد «تزرو» است، یعنی قرقاول یا خروس صحرایی. این پرنده در منطقالطیر عطار، نماد انسانهایی است که از کنگره عرش (که شایسته وی بود) به ذلت باز مانده و مبتلای کنج محنتآباد شدهاند.
تزرو مانند طاووس از پرندگان بهشتی است و در هیچیک از منابع حیوان شناسی و ادبی اشارهای به جایگاه این پرنده در چاه نشده است و ظاهراً شیخ عطار مجازاً تزرو و چاه را با هم به کار برده است چرا که این پرنده در این دنیا که مانند چاه است گرفتار رنج و محنت شده است.
عطار شیرین سخن ابتدا تزرو را مانند پرندگان پیشین میستاید و این گونه وی را خطاب میکند:
مرحبا ای خوش تزرو دوربین
چشمه دل غرق بحر نور بین
آفرین بر تو ای تزرو!
درست است که عاشق درخت سرو هستی و از بلندای آن تا دورترین نقاط را زیر نظر داری اما بهتر است که دل خویش را در دریای نورانیت الهی غرق ببینی، منظور عطار این است که این پرنده از بلندترین نقطه به زمینیها نظر دارد. عطار زیرکانه نظری به او میاندازد و میگوید که:
ای میان چاه ظلمت مانده
مبتلای حبس محنت مانده
خویش را زین چاه ظلمانی بر آر
سر ز اوج عرش رحمانی بر آر
همچو یوسف بگذر از زندان و چاه
تا شوی در مصر عزت پادشاه
گر چنین ملکی مسلم آیدت
یوسف صدیق همدم آیدت
عطار ضمن معرفی شخصیت تزرو به او پند میدهد که تزرو در میان چاه ظلمت محنت و رنج گرفتار شده، در بیتهای قبل اشاره کردیم منظور شیخ عطار از چاه ظلمت همان نفس آدمی است و میگوید که اگر میخواهی در مصر عزت (در شهر بزرگ، دنیا) بزرگی و عظمت پیدا کنی و یوسف صدیق و راستگو به استقبال تو بیاید بهتر است که مانند حضرت یوسف که از زندان آسودگی و خلاصی یافت تو هم از نفس خودت بگذری و خلاص شوی.....
پرنده دیگری که عطار مورد خطاب قرار میدهد «قمری» است. جالب است بدانید قمری در گفتگوی مرغان هرگز ظاهر نمیشود.
عطار از او به عنوان پرندهای نام میبرد که شاد میرود و تنگدل باز میگردد بنابراین او را مورد خطاب قرار میدهد و میگوید:
خه خه ای قمری دم ساز آمده
شاد رفته تنگ دل باز آمده
آنگاه علت و دلیل تنگدلی قمری را بیان مینماید و ادامه میدهد که:
تنگدل زانی که در خون ماندهای
در مضیق حبس ذو النون ماندهای
ای قمری تو از آن جهت تنگدل شدهای که در رنج گرفتار شدی (کنایه از نفس است) عطار اشاره میکند به آن دسته از انسانهایی که در نفس خود اسیرند، همچون حضرت یونس که در دل ماهی اسیر و گرفتار و در حبس و زندان مانده بود سپس او را پند میدهد و میگوید:
ای شده سرگشته ماهی نفس
چند خواهی دید بد خواهی نفس
سر بکن این ماهی بدخواه را
تا توانی سود فرق ماه را
گر بود از ماهی نفست خلاص
مونس یونس شوی در صدر خاص
عطار به قمری و البته به انسانهای این چنینی هشدار و پند میدهد که اگر میخواهی فرق ماه را لمس کنی (به مقام والا برسی) و مونس حضرت یونس در دریای الهی شوی باید که ماهی دشمن را (نفس بدخواه را) سر بکنی و از بین ببری…
∎